emad176
08-26-2010, 02:47 PM
حمید مُصَدِّق شاعر و حقوقدان ایرانی. بهمن ۱۳۱۸ در شهرضا متولد شد. چند سال بعد به همراه خانوادهاش به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. او در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی هم مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنایی داشت.
مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد و در رشته بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشته حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در ۱۳۵۰ در رشته فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی دانشآموخته شد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت.
وی پس ار دریافت پروانه وکالت از کانون وکلا در دورههای بعدی زندگی همواره به وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاههای اصفهان، بیرجند و بهشتی را پی میگرفت.
در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون . مصدق تا پایان عمر عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجله کانون وکلا را به عهده داشت.
حمید مصدق در هشتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری قلبی در تهران درگذشت.
نمونه اشعار :
شعر دشت ارغوان که از مجموعه سالهای صبوری گزیده شده است:
« آه چه شام تیره ای، از چه سحر نمی شود»
« دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی شود؟»
« سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران.»
« ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمی شود»
« وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان»
« چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمی شودا»
« مادر داغدار من، طعنه تهنیت شنو»
« بهر تو طعن و تسلیت، گر چه پسر نمی شود»
« کودک بینوای من، گریه مکن برای من»
« باغ ز گل تهی شده، بلبل زار را بگو:»
« از چه ز بانگ زاغها، گوش تو کر نمی شود »
« ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من»
« بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود »
منظومهها و اشعار :
درفش کاویان(۱۳۴۱)
آبی، خاکستری، سیاه(۱۳۴۳)
در رهگذار باد(۱۳۴۷)
دو منظومه؛ شامل آبی، خاکستری، سیاه - در رهگذار باد(۱۳۴۸)
از جداییها(۱۳۵۸)
.سالهای صبوری(۱۳۶۹)
تا رهایی؛ شامل مجموعههای فوق(۱۳۶۹)
شیر سرخ(۱۳۷۶)
رباعیات مولانا(۱۳۶۰)
.غزلهای سعدی، با همکاری اسماعیل صارمی(۱۳۷۶)
شکوه شعر شهریار(چاپ نشده)
غزلهای حافظ، با همکاری اسماعیل صارمی(چاپ نشده)
به روایتی حمید مصدق و فروغ فرخزاد از دوران نوجوانی احساس عاطفی بهم داشتند و به علت مخالفت پدر فروغ به هم نرسیدند . از شعر زیبای سیب مصدق و جوابیه فروغ بعید نیست که این روایت صحت داشته باشد .
شعر زیبای حمید مصدق
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
جواب زیبای فروغ فرخ زاد
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد و در رشته بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشته حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در ۱۳۵۰ در رشته فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی دانشآموخته شد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت.
وی پس ار دریافت پروانه وکالت از کانون وکلا در دورههای بعدی زندگی همواره به وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاههای اصفهان، بیرجند و بهشتی را پی میگرفت.
در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون . مصدق تا پایان عمر عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجله کانون وکلا را به عهده داشت.
حمید مصدق در هشتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری قلبی در تهران درگذشت.
نمونه اشعار :
شعر دشت ارغوان که از مجموعه سالهای صبوری گزیده شده است:
« آه چه شام تیره ای، از چه سحر نمی شود»
« دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی شود؟»
« سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران.»
« ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمی شود»
« وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان»
« چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمی شودا»
« مادر داغدار من، طعنه تهنیت شنو»
« بهر تو طعن و تسلیت، گر چه پسر نمی شود»
« کودک بینوای من، گریه مکن برای من»
« باغ ز گل تهی شده، بلبل زار را بگو:»
« از چه ز بانگ زاغها، گوش تو کر نمی شود »
« ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من»
« بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود »
منظومهها و اشعار :
درفش کاویان(۱۳۴۱)
آبی، خاکستری، سیاه(۱۳۴۳)
در رهگذار باد(۱۳۴۷)
دو منظومه؛ شامل آبی، خاکستری، سیاه - در رهگذار باد(۱۳۴۸)
از جداییها(۱۳۵۸)
.سالهای صبوری(۱۳۶۹)
تا رهایی؛ شامل مجموعههای فوق(۱۳۶۹)
شیر سرخ(۱۳۷۶)
رباعیات مولانا(۱۳۶۰)
.غزلهای سعدی، با همکاری اسماعیل صارمی(۱۳۷۶)
شکوه شعر شهریار(چاپ نشده)
غزلهای حافظ، با همکاری اسماعیل صارمی(چاپ نشده)
به روایتی حمید مصدق و فروغ فرخزاد از دوران نوجوانی احساس عاطفی بهم داشتند و به علت مخالفت پدر فروغ به هم نرسیدند . از شعر زیبای سیب مصدق و جوابیه فروغ بعید نیست که این روایت صحت داشته باشد .
شعر زیبای حمید مصدق
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
جواب زیبای فروغ فرخ زاد
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت