توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : طهارت و اسرار آن
R A H A
01-10-2012, 12:03 AM
كتاب طهارت
برگرفته از ترجمه كتاب المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء
اثر مولي محسن فيض كاشاني قدس سره
بنام راه روشن
ترجمه سيد محمد صادق عارف
R A H A
01-10-2012, 12:04 AM
مقدّمه
اين سومين كتاب از بخش عبادات المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء است
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس ويژه خداوندى است كه از راه لطف بندگانش را به رعايت پاكيزگى موظف كرده ، و براى تزكيه درون آنها انوار و الطاف خود را بر دلهاى آنها افاضه فرموده ، و براى تطهير ظواهر آنها آب را كه به دقت و لطافت موصوف است فراهم ساخته است . و درود بر محمد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه نور هدايت او اطراف و اكناف جهان را فراگرفته است . و بر خاندان پاك او باد؛ درودى كه بركات آن ما را از هول و هراس قيامت نگه دارد، و همچون سپرى ميان ما و هر گونه بلا و آفت باشد.
اما بعد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((دين بر پايه نظافت بنا شده است )) (860) و نيز ((كليد نماز پاكى است )) (861)
خداوند متعال فرموده است :(( رجال يحبون ان يتطهروا و الله يحب المطهرين ، (862) و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((پاكيزگى نصف ايمان است ))(863) و خداوند فرموده است :(( ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهر كم .(864)
اهل بينش از اين آيات و روايات مى فهمند كه مهمترين امور پاكيزه كردن باطن است ، زيرا بعيد به نظر مى رسد كه مقصود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين كه فرموده است : پاكيزگى نصف ايمان است ، آن باشد كه ظاهر را با ريختن آب پاك و آباد سازند، و باطن را همچنان پر از كثافتها و پليديها باقى و ويران بگذارند، و چه دور است اين توجيه .
طهارت را چهار مرتبه است : اول - پاك كردن ظاهر از احداث و پليديها و فضولات ؛ دوم - حفظ اعضا و جوارح از جرائم و گناهان ؛ سوم - پاك كردن دل از اخلاق زشت و خويهاى نكوهيده ؛ چهارم - پاكيزه كردن باطن از هر چه غير خداست ، و اين طهارت پيامبران و صديقان است .
طهارت در هر مرتبه اى نيمى از عمل مقرر در آن مرتبه است ، چه هدف نهايى از اصلاح باطن اين است كه جلال و عظمت بارى تعالى بر انسان ظاهر و منكشف شود، و حقيقت معرفت الهى زمانى در دل قرار مى گيرد كه از هر چه غير خداست دورى اختيار كند، از اين رو خداوند فرموده است :(( قل الله ثم ذرهم ،)) (865) چون خدا با غير خدا در يك دل جمع نمى شود:(( و ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه .(866)
اما مقصود غايى در عمل دل اين است كه آن را به وسيله اخلاق پسنديده و اعتقادات مشروع اصلاح و آباد گردانند، و دل هرگز به اين صفات آراسته نمى شود مگر آنگه كه از اخلاق زشت و عقايد فاسدى كه ضد آنهاست پاك گردد، پس پاك كردن دل يكى از دو نيمه كار و نيمه اول شرط نيمه دوم مى باشد، و اين كه طهارت نصف ايمان شمرده شده به همين معناست . همچنين پاكى اعضا از گناهان يكى از دو نيمه است و آباد كردن آنها به طاعات نيمه دوم است . اينها مقامات ايمان است ، و هر مقامى را مرتبه اى ست و بنده هرگز به مرتبه بالاتر نمى رسد مگر آن كه از طبقه پايين تر گذشته باشد، و كسى كه از پيراستن دل از صفات نكوهيده و آبادانى آن به خويهاى پسنديده فراغت نيافته نمى تواند به پاكيزه كردن باطن از اخلاق زشت و آراستن آن به خصلتهاى ستوده دست يابد همچنين كسى كه كار طهارت جوارح را از مناهى و آراستن آنها را به طاعات به پايان نرسانيده است نمى تواند آن مقام را به دست آورد. و هر اندازه مطلوب گرانقدرتر و شريفتر باشد رسيدن بدان سخت تر و راه آن دشوارتر و ناهموارتر خواهد بود، و هرگز گمان مكن كه با آرزو بتوان بدين امر دست يافت ، و با سستى و كاهلى بتوان بدان رسيد.
آرى كسى كه چشم بصيرتش كور است و تفاوت اين مراتب را در نيافته از درجات طهارت جز مرتبه ابتدايى آن را كه در مقايسه با آنچه مطلوب است به منزله پوست نسبت به مغز مى باشد، درك نكرده ، و پيوسته در آن دقت و زياده روى مى كند، و اوقات خود را در استنجا و شستن جامه و پاكيزه داشتن ظاهر، و دست يافتن به آب زياد و جارى صرف مى كند. و چنين فردى به حكم وسوسه و نقصان عقل گمان مى كند كه طهارت مطلوب و شريف همين است و بس ، و نمى داند كه پيشينيان تمام همت و انديشه خود را در پاكيزه كردن دل مصروف مى داشتند، و كار پاكيزگى ظاهر را آسان مى گرفتند، تا آن جا كه دست را از چربيها و خوردنيها نمى شستند، و آن را به كف پاهايشان مى ماليدند، واشنان را از بدعتهاى تازه مى شمردند (867) به همين گونه در پاكيزگى ظاهر سهل انگارى مى كردند.
اينك نوبت به كسانى رسيده است كه خود آرايى را نظافت مى نامند، و مى گويند: اين اساس دين است ، و مانند زن آرايشگر كه عروس را مى آرايد بيشتر اوقات خويش را صرف آرايش خود مى كنند، در حالى كه باطن آنها خراب و پر از پليدى كبر، خودپسندى ، نادانى ، ريا و نفاق است و اينها را زشت نمى شمارند، شگفتى ندارند. و اگر كسى در استنجا از سنگ اكتفا كند، و يا با پاى برهنه راه رود، يا بر زمين مسجد يا بورياى آن بدون سجاده نماز گزارد، يا بدون پاپوش چرم بر فرش گام نهد، يا از ظرف سالخورده اى و يا شخص راحت طلبى وضو گيرد قيامت بر پا مى كنند، و كار او را سخت زشت مى شمارند، و او را كثيف و پليد مى خوانند، و از جرگه خويش بيرون مى كنند، و از اين كه با او معاشت كنند و همخوراك شوند سرباز مى زنند؛ اينان تواضع در لباس پوشيدن را كه از ايمان است كثافت ، و خود آرايى را نظافت ناميده اند. بين چگونه منكر معروف و معروف منكر شده است ، و چطور آثار دين كهنه و مندرس گشته ، همان گونه كه تحقيق و علم آن متروك گرديده است .
R A H A
01-10-2012, 12:05 AM
فصل
اگر بگويى اين عادات و رسومى كه صوفيان در هياءت و طرز نظافت خود پديد آورده اند از امور زشت و ممنوع است مى گويم حاشا اگر پاسخ اين سخن را به تاءخير اندازم و به تفصيل درباره آنها صحبت نكنم ، و حتى مى گويم اين تكلف و كوشش در نظافت ظاهر از قبيل آماده كردن ظروف و آلات و استعمال پاپوش و پارچه اى كه براى دفع غبار بر سر و كتف مى اندازند و جز اينها اگر منحصرا ذات آنها مورد نظر باشد همه مباحند. ليكن حالات و نياتى با آنها همراه مى شود كه گاهى معروف و زمان ديگر منكرند، اما اين كه در ذات خود مباحند روشن است ، چه مالك آنها در مال و بدن و لباس خود حق تصرف دارد، و مادام كه در آنها تضييع و اسراف نكند مى تواند هر كارى را كه بخواهد با آنها انجام دهد. اما اين كه ممكن است اين كارها زشت و منكر شود به دو سبب است ، يكى آن كه اين را اصل دين قرار دهد، و قول پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را كه فرموده است : بنى الدين على النظافة را بر آن تفسير كند، و كسى را كه مانند پيشينيان در اين امر سهل انگارى ورزد محكوم شمارد. ديگر آن كه مقصود او آرايش ظاهر براى خلق و جلب توجه بيشتر آنها نسبت به خود باشد، و اين همان رياست كه حرام است ؛ لذا به هر يك از اين دو سبب ، مباح مذكور بدل به منكر مى گردد. اما اين كه بدل به معروف مى شود زمانى است كه مقصود او خير باشد نه خود آرايى و خود نمايى ، و كسى را كه به اين عمل پشت پا زده محكوم نشمارد، و نماز را دو اول وقت به سبب پرداختن به اين كار به تاءخير نيندازد، واز عملى كه برتر از اين كار است يا اكتساب دانش و جز آن باز نماند، و چون كار او با يكى از اين امور همراه نباشد عملش مباح بوده و مى تواند نسبت به ان قصد قربت كند، ليكن اين امر تنها براى افراد بيكار ميسر است ؛ همانهايى كه اگر اوقات خود را در اين كارها صرف نكنند يا مى خوابند و يا به گفتن سخنان بيهوده و پوچ مشغول مى شوند. بنابراين سرگرمى شدن آنان بدين كارها سزاوارتر است ، چه اشتغال به طهارت ياد خدا و ذكر عبادت را تازه مى گرداند، و اگر كار آنها به منكر و اسرافى نيانجامد بر آن ايرادى نيست . ليكن براى اهل علم و عمل سزاوار نيست اوقات خود را جز به قدر حاجت در آن صرف كنند، و زياده بر ان نسبت به آنان زشت و ضايع كردن عمر است ؛ عمرى كه گرانبهاترين و گرامى ترين گوهرها براى كسانى است كه مى توانند از ان بهره بردارى كنند، و از اين سخن نبايد در شگفت شد، چه حسنات ابرار (نيكان ) سيئات مقربان است ، و افراد بيكاره نبايد نظافت را ترك ، و صوفيان را نكوهش كنند. و مدعى شوند كه به صحابه تشبه جسته اند، زيرا تشبه به ايشان اين كه اگر نظافت را ترك كنند به عملى كه مهمتر از آن است مشغول شوند، از اين رو من روا نمى دانم كسى كه اهل علم و عمل است براى اجتناب از پوشيدن لباسى كه گازرشسته به توهم اين كه در شستن كوتاهى كرده است . وقت خود را در شستن لباسهايش صرف كند، چرا كه در عصر نخست اسلامى مسلمانان در پوستينهاى دباغى شده نماز مى گزاردند، و در طهارت و نجاست ميان پوست دباغى شده و جامه شسته فرق بسيار است ، و آنان از نجاستى احتراز مى كردند كه آن را به چشم مى ديدند، و براى برداشت احتمالات دور دقت نظر به خرج نمى دادند، بلكه آنان در دقايق ريا و ظلم تاءمل و انديشه مى كردند، و همه ذهن و فكر خود را براى استنباط اين دقايق به كار مى بردند، نه در نجاستهاى محتمل . و اگر عامل كسى از عوام را بيابد كه به خاطر احتياط شستن جامه اش را به او واگذارد بهتر است ، چه اين كار در مقايسه با سهل انگارى افضل است ، و عامى نيز از آن سود خواهد برد، زيرا عامى نفس اماره را به عملى مباح مشغول مى كند، و در آن حال صدور گناه از او ممتنع خواهد كرد، و اگر سرگرم كارى نباشد صاحبش را به كارى سرگرمى خواهد كرد، و اگر قصد عامى در اين كار تقرب به عالم باشد اين از بهترين موارد تقرب به خدا خواهد بود، چه وقت عالم ارزشمندتر از آن است كه در اين گونه كارها صرف شود، و بدين طريق وقت او محفوظ مى ماند، و با ارزش ترين وقت عامى هنگامى است كه بدن كار مشغول گردد، و بدين ترتيب به هر دو طرف خير عايد مى شود. با اين مثالى كه ذكر شد مى توان نظاير اين اعمال و فضيلت يكى را بر ديگرى و سبب تقديم آن را دريافت . بى شك دقت در حفظ حساب لحظه هاى عمر و صرف آن در آنچه بهتر است از تدقيق در محاسبه اموال دنيا و آنچه مربوط به آن است مهمتر و ضرورى تر مى باشد.
اينك هر گاه با اين مقدمه آشنا شدى و برايت روشن شده كه طهارت را چهار مرتبه است بايد بدانى كه ما در اين كتاب تنها از مرتبه چهارم آن كه نظافت ظاهر است سخن مى گوييم ، زيرا قصد ما در نيمه نخست اين كتاب جز بيان ظواهر نيست . از اين رو مى گوييم طهارت ظاهر سه قسم است : طهارت از خبث ، طهارت از حدث و طهارت از فضولات بدن يعنى چيزهايى كه با چيدن ، ستردن ، نوره كشيدن و ختنه كردن زدوده مى شود.
R A H A
01-10-2012, 12:05 AM
قسم اول : در طهارت از خبث
در اين قسم پيرامون آنچه زايل مى شود، و آنچه بدو زايل مى كنند، و نحوه زايل كردن سخن گفته مى شود. اول - آنچه بايد از بدن زايل شود عبارت از نجاسات است .
مى گويم :
اكنون ما آنچه را كه غزالى بنا بر مذاهب اهل سنت و اصحاب راى فتوا داده ، و در اين جا ذكر كرده جز چيزهايى كه نقل آنها اشكالى ندارد ترك مى كنيم ، و بر طريقه اهل بيت (ع ) و پيروان آنها گفتگو مى كنيم ، و از خداوند توفيق مى خواهيم . اينك مى گوييم .
نجاساتى كه زدودن آنها از لباس بدن براى نماز و طواف ، و ازاله آنها از مساجد و مصاحف و جلد و لفاف آنها و نيز از ضريحهاى مقدس و جامه و آنچه بر آنها مى اندازند، همچنين از خوردنيها و آشاميدنيها و ظروف مخصوص آنها و يا منحصر به آنها واجب مى باشد عبارت است از:
گروهى از فقيهان به استناد اخبار صحيحى كه در اين باره وارد شده به طهارت نيم خورده اهل كتاب (يهود، نصارا و مجوس ) راى داده اند، ليكن بعضى آن اخبار را حمل بر تقيه كرده اند. شيخ ابوجعفر (طوسى ) به نجاست مجبره ، سيد مرتضى به نجاست مخالفان ، ابن جنيد به نجاست مذى (869) و شير كنيز، شيخ مفيد به نجاست عرق جنب از حرام و عرق شتر نجاست خوار و نجاست موش و مارمولك ، ابوالصلاح به نجاست روباه و خرگوش ، سلار به نجاست مسوخات حكم كرده اند؛ ليكن همه اينها احكامى شاذ و نادر است .
و هر چيزى جز آنچه ذكر شده مادام كه در حال رطوبت با نجاست تماس نداشته پاك است هر چند از فضولات بدن باشد مانند عرق ، آب دهان ، آب بينى ، قى ، چرك ، ودى و ودى (870) و جز اينها باشد؛ همچنين خون و منى غير ذيروح كه خون جهنده ندارد مانند پشه و شپش ، و نيز بول و غايط حيواناتى كه خوردن گوشت آنها حلال است پاك ، و از قاطر و الاغ و ديگر چهارپايان مكروه مى باشد، و نيز مدفوع مرغ ، پس مانده غذاى مردار خوار، پس مانده غذاى كس كه از نجاست پروا نمى كند پاك است ، و نيز آنچه نجاستش مورد اختلاف است و حشرات ، آهن ، خون باقيمانده در مذبوح ، قى ، چرك ، مذى در صورتى كه از روى شهوت خارج نشده باشد، ودى ، و گل و لاى جاده ها پس از گذشتن سه روز از قطع باران ، پاك مى باشند. و در نماز آنچه تطهير آن ممكن نيست ، و آنچه به تنهايى نمى توان در آن نماز گزارد، و خون كمتر از يك درهم ، و خون قروح و جروح كم يا زياد كه به اطراف سرايت نكند هر چند باند پيچى نشده معاف است . و در وجوب ازاله همه اينها علم به نجاست شرط است ، زيرا امام صادق (ع ) فرموده است : ((هر چيزى پاك است تا آنگاه كه يقين به نجاست آن حال شود.)) (871)
احوط تطهير چيزى است كه مظنون به نجاست است ، و از اخبار بر مى آيد كه به پاشيدن آب بر روى آن مى توان اكتفا كرد. و اگر در برخورد چيزى با نجاست شك شود، و يا چيزى با آنچه مكروه است برخورد چيزى با نجاست شك شود، و يا چيزى با آنچه مكروه است برخورد كند، مستحب است بر آن آب پاشيده شود، همچنين اگر چيزى با بدن سگ در حالى كه خشك باشد، و نيز با بول شتر و گوسفند برخورد كند، نيز پاشيدن آب بر روى آن استحباب دارد، و در بول قاطر و الاغ و چهار پايان احوط ازاله آن است . و اگر موضع ملاقات شئى را به نجاست نداند واجب است همه آنچه را مشتبه است تطهير كند: هر چند جزء به جزء آن محكوم به نجاست نيست . 1 و 2- خون و منى ذيروح كه خون جهنده داشته باشد؛ اما خونى كه پس از ذبح حيوان و خروج خون او به طور معمول در بدن او باقى ماند هم پاك و هم حلال است . 3 و 4- بول و غايط حيوانى كه خوردن گوشت او حرام است خواه اصالة و يا به سبب خوردن نجاسات و يا وطى انسان با او، و يا آشاميدن شير خوك به حدى كه گوشت در بدن او روييده شده باشد. بجز پرندگان حرام گوشت كه در آن شديدا اختلاف است ، چه امام صادق (ع ) فرموده است : ((از بول و غايط هر حيوانى كه پرواز مى كند پرهيز لازم نيست .)) (868) 5- ميته يعنى مرده جانداران بجز مرده حشرات از قبيل پشه و ساس . 6- هر مايع مست كننده اعم از شراب و غير آن بنا بر مشهور و اقوى . 7- فقاع (آب جو) هر چند مست نكند، زيرا شراب به آن گفته مى شود، و بعضى آب انگور را هر چند بر اثر آفتاب به جوش آيد، پيش از آن كه دو ثلث آن از ميان برود به شراب ملحق كرده اند، ليكن لين مطلب ثابت نشده است . 8 و 9- سگ و خوك غير آبى ، و قول ابن ادريس كه نجاست را در مورد آنها تعميم داده ضعيف مى باشد. 10- كافر هر چند به شهادتين (شهادت به يگانگى خدا و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اقرار كند، مانند خوارج ، نواصب ، مجسمه و غلاة بنابر مشهور.
R A H A
01-10-2012, 12:06 AM
دوم - آنچه پليديها به وسيله آنها زايل مى شود يا آب است يا چيزى غير از آن ، و آب به طور كلى پاك كننده است ، خداوند متعال مى فرمايد:(( و انزلنا من السماء ماء طهورا)) ، (872) و نيز:(( و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهر كم به (873) و در حديث مستفيض نبوى است : ((خداوند آب را پاك كننده آفريد، هيچ چيزى آن را نجس نمى كند، مگر آن كه رنگ يا طعم و يا بوى آن تغيير كرده باشد.)) (874)، در خبر صحيح از امام صادق (ع ) آمده است : هر زمان آب بر بوى مردار غلبه كرد با آن وضو بگير و از آن بياشام ، و هر گاه آب تغيير كرد و طعم آن دگرگون شد از آن وضو مگير و مياشام .)) (875) همچنين از آن حضرت روايت است : ((آب طاهر است و طهارت داده نمى شود)) (876)، از بسيارى از احاديث ائمه (ع ) و مدارك معتبر و اجماع مسلمانان بر مى آيد كه ازاله نجاست با آب قليل جايز است ، زيرا آب از حالت پاكى و پاك كنندگى بيرون نمى رود مگر اين كه نجاست بر آن غلبه كند، و يكى از اوصاف سه گانه آن را تغيير دهد، ليكن اكثر اصحاب ما و گروهى از عامه معتقدند كه اگر آب كمتر از يك كريا دو قله (877) باشد به مجرد تماس با نجاست نجس مى شود، و حديثى را در اين مورد روايت مى كنند، اما اصحاب ما از امام صادق (ع ) نقل كرده اند كه فرموده است : ((هرگاه آب به اندازه يك كر برسد هيچ چيزى آن را نجس نمى كند)). (878)، سنيان از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده اند: ((اگر آب به اندازه دو قله برسد نجس نمى شود.)) (879)، اين در عمل احوط است .
غزالى گفته است : ((اين مذهب شافعى است )) و من دوست داشتم كه او از مذهب مالك پيروى مى كرد كه مى گويد آب هر چند كم باشد نجس نمى شود مگر اين كه اوصاف آن تغيير كند، زيرا آب همواره مورد نياز، و اشتراط دو قله باعث وسواس ، و تهيه آن براى مردم موجب مشقت است ، و به جان خودم سوگند كه اين امر سبب رنج و زحمت فراوان است ، و كسى از اين امر آگاه مى باشد كه آن را آزموده و در آن دقت كرده باشد. آنچه در آن شك ندارم اين است كه اگر آنچه گفته شد شرط بوده ، حفظ طهارت در دو شهر مكه و مدينه از هر جاى ديگر دشوارتر بوده است ، زيرا آب جارى يا راكد زيادى در اين دو شهر وجود ندارد، و نقل نشده است كه از نخستين دوران پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تا آخرين عصر صحابه در آن جا پيشامدى در مورد طهارت اتفاق افتاده و يا پرسشى درباره حفظ آب از نجاسات به عمل آمده باشد، در حالى كه ظروف آب مردم آن جا به وسيله كودكان و كنيزكان و كسانى كه از نجاسات پرهيز نمى كنند پيوسته دست به دست مى شود. سپس غزالى بر اين گفتار خود دلايلى آورده و گفته است : توجه به اينكه امور مذكور از مسائل مورد ابتلاى شديد مردم بوده اين اعتقاد را تقويت مى كند كه آنها در نجاست و طهارت آب به تعبير اوصاف سه گانه آن نظر داشته و به گفتار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم استناد كرده اند كه فرموده است : ((آب پاك آفريده شده و هيچ چيزى آن را نجس نمى كند، مگر اين كه زنگ يا طعم يا بوى آن تغيير كرده باشد.)) در اين جا بايد به اين حقيقت توجه داشت كه طبيعت مايعات بر اين است كه هر چه در آنها بيفتد آن را به صفت خود در مى آورد، و مغلوب خود مى گرداند، چنان كه اگر سگى در نمكزار افتد نمك مى شود و به طهارت آن حكم مى كنند، زيرا نمك شده و صفت سگى وى زايل گرديده است . همچنين اگر اندكى سركه در آب يا شير بيفتد و كم باشد صفت خود را از دست مى دهد، و به صورت و طبيعت آب در مى آيد، مگر اين كه زياد باشد، و بر آب غلبه كند كه در اين صورت غلبه آن را با تغييرى كه در طعم يا رنگ يا بوى : پديد مى آيد مى توان دانست ، و اين امر معيار است ، و شرع در آبى كه مى تواند نجاست را زايل كند به همين معيار اشاره كرده ، از اين رو سزاوار است بر همين اصل تكيه و رفع عسر و حرج شود، و معناى طهوريت آب بر اين اساس روشن گردد، كه هر گاه بر غير خود غالب شود آن را پاك مى گرداند، چنان كه در بيش از دو قله (يك كر) و در غساله و آب جارى نيز حكم همين است .
R A H A
01-10-2012, 12:17 AM
غزالى مى گويد :
و اما گفتار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرموده است ((آب پليدى بر نمى دارد)) مبهم است ، زيرا اگر يكى از اوصاف سه گانه اش تغيير كند نجس مى شود. و اگر گفته شود: مقصود آبى است كه حالتش تغيير نكرده است در پاسخ مى توان گفت : كه آب غالبا به نجاسات معمولى تغيير حالت نمى دهد. به علاوه اين سخن در نجاست آبى كه كمتر از دو قله (يك كر) باشد نوعى تمسك به مفهوم است ، و مفهوم را با دلايلى كمتر از آنچه ذكر شد مى توان ترك كرد. و ظاهر گفتار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه ((آب پليدى بر نمى دارد)) گوياى نفى پليدى و بدين معناست كه آب پليدى را منتفى و بر آن غلبه مى كند، و آن را به صفت خود در مى آورد، چنان كه مى گويند: المملحة لاتحمل كلبا ولا غيره يعنى نمكزار بر سگ و غير آن غالب مى شود و آنها را نمك مى گرداند. و اين بدان سبب است كه مردم گاهى در آبهاى قليل استنجا مى كردند، و ظرفهاى نجس را در آن فرو مى بردند، و در اين ترديد داشتند كه آيا با اين كارها آب به طور مؤ ثر تغيير حالت داده است يا نه ؟ به اين جهت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روشن فرمود كه اگر به اندازه دو قله باشد با اين نجاسات متغير نمى شود. و اگر گفته شود: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است ((آب پليدى بر نمى دارد))، در حالى كه اگر پليدى زياد باشد آب متغير مى شود. پاسخ اين است كه مطلب را باژ گونه فهميده اى چه اگر نجاست بسيار شود به طورى كه محسوس باشد در حكم آبى خواهد بود كه حامل نجاست است ، لذا بنابر هر دو مذهب (شافعى و مالك ) بايد آن را به نجاسات معمولى تخصيص داد.
مى گويم :
آنچه از احاديث ما دانسته مى شود اين است كه آب مستعمل در طهارت از حدث و شرب در حال اختيار بويژه آب مستعمل در طهارت ناگزير بايد اختصاصات زيادترى داشته باشد، و اقل آنها اين است كه اگر آب قليل (كمتر از يك كر) باشد نبايد به هيچ وجه با نجاست تماس حاصل كرده باشد. از اين رو جايز است آنچه بر نجس شدن آن قليل بدون تغيير حالات سه گانه آن دلالت دارد بر منع از استعمال آن در اين دو مورد حمل كنيم نه در استعمالات ديگر، البته در حال اختيار. (880) و آنچه مويد اين نظريه است اين است كه بيشتر اين روايات در مورد طهارت آبى مستعمل در حدث و شرب وارد شده است . و ما درباره اين مساءله و احكام آب چاه در كتاب معتصم الشيعه فى احكام الشريعة به تفصيل سخن گفته ايم ، و كسى كه خواهان آگاهى از آنها است مى تواند بدان مراجعه كند.
اما غير از آب چيزهاى ديگرى به شرح زير نيز مطهر و پاك كننده اند:
سوم - در كيفيت ازاله و بر طرف كردن نجاسات است ، و آن بدين صورت است كه اگر بر نجاست چيزى حكم شود ليكن جرم محسوس نجاست در آن نباشد كافى است كه آب به همه اجزاى آن جريان داده شود. و اگر عين نجاست در آن موجود باشد بايد بر طرف گردد، و باقى ماندن بوى آن نسبت به چيزهايى كه داراى بود پخش شونده اند و بر طرف كردن آن ممكن نيست ، پس از چند بار مالاندن و فشردن اشكالى ندارد. همچنين در به جا ماندن رنگ كه به شئى متنجس چسبيده است و با ساييدن و شستن بر طرف نمى شود اشكالى ندارد. درباره خون حيض كه اثر آن با شستن زايل نشود در حديث آمده است كه آن را با گل ارمنى رنگ كنند (882) لباس و بدن اگر به سبب بول نجس شده و بخواهند با آب قليل بشويند بايد دو بار شستشو دهند، (883) و بسا منى را در اين حكم به بول ملحق كرده اند، زيرا داراى قوام و غلظت مى باشد و تعدد در شستن آن سزاوارتر است . برخى نجاسات ديگر را نيز در شمار اين دو قرار داده اند، و بعضى در همه آنها يك بار شستن را به گونه اى كه عين نجاست را زايل كند كافى دانسته اند. اما در مورد طهارت از بول كودك در اكتفا به ريختن آب بر آن خلافى نيست . 1- آنچه با آن استنجا مى شود به شرط اين كه پاك ، خشك ، زايل كننده و تميز كننده باشد. 2- زمين پاك كننده ته كفش ، و نعلين و كف پاست ، و روايات فراوانى در اين باره وارد است . از جمله امام صادق (ع ) فرموده است : ((قسمتى از زمين قسمت ديگر آن را پاك مى كند)) (881) زيرا نجاست در زمين دگرگونى و استحاله مى يابد، و با راه رفتنهاى پياپى و نقل و انتقالها نا بوده شده و از ميان مى رود. 3- استحاله يعنى از حالتى به حالت ديگر در آمدن و اين پاك كننده عين نجاسات است ، مانند مدفوع و مردار كه خاك يا كرم يا خاكستر يا دود يا زغال شود، و مانند سگ كه در نمكزار افتد و نمك گردد. 4- انقلاب مانند اين كه شراب سركه شود، خواه اين تبديل خود به خود و يا به وسايلى صورت گيرد، و چه اين كه عامل تبديل چيزى باشد كه در آن باقى مى ماند، و يا در آن مستهلك مى شود، و در آن جا كه عامل تبديل باقى است در مطهر بودن آن اختلاف است ، همچنين شراب را با وسايل به سركه تبديل كردن كراهت دارد. و در حكم انقلاب است انتقال خون انسان به بدن پشته و حشرات ديگر. 5- اسلام بدن كافر را چنانچه مسلمان گردد پاك مى كند هر چند به طريق تبعيت و الحاق باشد مانند كافرى كه به دست مسلمان اسير شود. 6- آفتاب زمين ، بوريا، حصير را بنابر مشهور از بول با خشكانيدن آن پاك مى كند. گفته شده است كه تنها مى توان بر روى آنها نماز خواند. و اگر در حال رطوبت با چيزى تماس حاصل كنند آن چيز نجس مى شود، و اين قول خالى از قوت نيست ، و گفته شده است هر مايعى را كه به وسيله بول نجس شده باشد و نيز هر چه را كه جابجا كردن ممكن نيست مانند اشجار و ابنيه اينها را نيز همچون زمين و بوريا و حصير دانسته اند.
R A H A
01-10-2012, 12:19 AM
سيد مرتضى و گروهى از فقيهان براى ازاله نجاست ، ورود آب را بر متنجس شرط دانسته اند، و اگر اين كار به عكس انجام شود نبابراين كه آب قليل با ملاقات نجاست نجس مى شود، آب نجس شده و طهارت محل صورت نگرفته است ، و شهيد اين قول را باطل شمرده ، زيرا امتزاج آب با نجاست در هر دو صورت تحقق مى يابد، و ورود آب بر آن مانع صدق تلافى آن با نجاست نيست ، از اين رو وى در هر دو حال قائل به نجاست آب و طهارت محل شده است . اما حق اين است كسى كه قائل است به اين كه آب قليل به مجرد ملاقات با نجاست نجس مى شود ناچار است يكى از دو امر را بپذيرد، يا اقوال وارد را تخصيص دهد به آب قليلى كه با عين نجاست ملاقات كرده نه با متنجس يعنى چيزى كه نجاست آن به غير تطهير شرعى زايل مى شود، و يا ازاله نجاست با آب قليل را مطلقا جايز نداند، و دومى خلاف اجماع بلكه از ضروريات دين است بنابراين اولى جايز و محقق است ، و آنچه مويد آن مى باشد اين است كه از ادله وارد در اين باب چيزى بيش از اين استفاده نمى شود. بنابراين واجب است در هر نجاستى متنجس دو با شسته شود تا درباره اول عين نجاست بر طرف گردد، و در اين بار غساله و محل طهارت به نجاست باقى هستند، و با شستن بار دوم هر دو پاك مى شوند، و فرقى ميان ورود آب بر نجاست و عكس آن نيست ، و در اين باره شواهدى از اخبار در دست است . حتى مى گوييم : براى نجس شدن غير از آب به سبب تماس با متنجس نيز هيچ دليلى وجود ندارد، و چنان كه از بررسى اخبار روشن مى شود، ادله موجود تنها گوياى اين است كه اشيا بر اثر تماس بر عين نجاسات نجس مى شوند، حتى بسا از بعضى اخبار حكم به طهارت اشيايى كه با متنجس ملاقات مى كنند استفاده مى شود، و با تمسك به اين اخبار ريشه وسواس از روى زمين كلا بر كنده مى شود. جز آن كه اين فتوا از نظر مردم امر بزرگى است مگر براى مردمى كه خداوند آنان را هدايت فرموده است ، زيرا وسواسيهايى كه بيشتر اهل تقليدند صدور چنين فتوايى را بزرگ و غير منتظره مى شمارند، و نعمت خدا را كفران و در برابر وسعت رحمت او ناسپاسى مى كنند. در حديث آمده است : ((خوارج به سبب نادانى بر خويشتن سخت گرفتند، و دين از آنچه آنها عمل مى كردند بخشنده تر و با گذشت تر است .)) (884) بنابر مشهور ازاله نجاست با مايعاتى غير از آب جايز نيست ، بر خلاف آن كه شيخ مفيد و سيد مرتضى تطهير با آب مضاف را جايز دانسته اند و سيد مرتضى تطهير اجسام صاف را با كشيدن دست به روى آن به گونه اى كه عين نجاست زايل شود مجاز شمرده زيرا علت كه عين نجاست بوده برطرف شده است ، و با توجه به بعضى اخبار مى توان بدين فتوا اطمينان كرد. اما در مورد طهارت باطن اعضا شك نيست كه با زوال عين نجاست از ظاهر پاك مى شوند، به همين گونه است اعضاى حيوانات بجز اعضاى انسان چنانچه نجس شوند.
مستحب است براى اطمينان در ازاله نجاست چيزى كه نجس شده دو يا سه بار شسته شود، و اگر متنجس جامه اى است كه در آن نماز مى خواند خود او آن را بشويد، و نيز مستحب است لباسى كه از بول كودك شيرخوار نجس شده فشرده شود، و خون كمتر از يك درهم در هنگام نماز از لباس زايل گردد، و رنگ آن با گل ارمنى و امثال آن زدوده شود، و كسى كه خون قروح و جروح بر جامه اوست روزى يك بار آن را بشويد، و ديگر مكروهات در نماز را برطرف كند.
غزالى مى گويد :
((شايسته است انسان با توجه به لزوم ازاله نجاسات ، تطهير دل را از نجاستها و پليديهاى اخلاقى لازم شمارد، چه هنگامى كه به او دستور داده شده از ظاهر بدن كه پوست است و جامه اش كه از هر چيز از ذات يعنى قلب او دورتر است پليديها را بزدايد لازم مى آيد بكوشد قلب خود را با آب توبه ، و پشيمانى بر كوتاهيهايى كه كرده ، و تصميم عدم باز گشت به گذشته تطهير كند، و بدين طريق باطن خود را كه نظر گاه معبود است از پليديها پاكيزه سازد.))
R A H A
01-10-2012, 12:21 AM
قسم دوم : در طهارت از حديث
و آن عبارت است از وضو، غسل و تيمم
مطلب اول در وضو و اسباب وجوب آن ، و آنها عبارتند از: بول ، غايط، ريح ، خواب ، هر چه عقل را زايل كند، استحاضه قليله و نيز غير قليله بنابر مشهور، حيض و نفاس ، مس ميت بعد از آن كه بدنش سرد شده و پيش از آن كه او را غسل داده باشند و در اين باره سخن خواهيم گفت . همه اينها در هنگامى كه انسان بخواهد واجبى را كه بر اوست و مشروط به طهارت است انجام دهد وضو را واجب مى سازد، و در غير اين موارد وضو مستحب است . ما نخست آداب قضاى حاجت و كيفيت استنجا و آداب و سنن آن را ذكر، و پس از آن فضيلت مسواك كردن و آداب آن كه از مقدمات وضوست ، و سپس چگونگى وضو و آداب و فضيلت آن را بيان مى كنيم .
R A H A
01-10-2012, 12:23 AM
آداب قضاى حاجت
سزاوار است كسى كه در بيابان قصد قضاى حاجت دارد خود را از چشم بينندگان دور كند، و اگر بتواند خود را با چيزى بپوشاند، و پيش از آن كه به محل نشيمن برسد عورتش را مكشوف نكند، براى آن كه بوى عفونت به دماغ او نرسد سرش را بپوشاند بلكه بر بالاى عمامه اش روسرى اندازد. چنان كه امام صادق (ع ) به اين نحو رفتار مى كرد (885) تا اقرارى باشد به اين كه نفس او از عيوب خالى نيست ، ديگر اين كه به هنگام ورود به بيت الخلاء پاى چپ را مقدم بدارد و بگويد:(( ((بسم الله اعوذ بالله من الرجس انجس الخبيث المخبث الشيطان الرجيم )))) و هنگام كشف عورت بسم الله بگويد: تا شيطان بر او نظر نكند چنان كه در حديث آمده است (886) همچنين نبايد در جويها، راهها، محل ريزش ميوه ها، منزلگاهها، بر در خانه ها، بر روى گورها قضاى حاجت كند، و نيز در اين حال نبايد رو به قبله يا پشت به آن داشته باشد، بويژه در بيابان ، از امام رضا(ع ) روايت شده كه فرموده است : هر كس رو به قبله بول كند سپس در همين حال متذكر شود، و به خاطر بزرگداشت قبله از آن منحرف گردد، پيش از آن كه از جاى خود برخيزد خداوند او را مى آمرزد (887) و نيز روبروى خورشيد و ماه فرج خود را قرار ندهد، و روبروى باد، و در زمين سخت و در حالى كه ايستاده است بول نكند، همچنين از پشت بام و مكان مرتفع بول خود را در هوا رها نسازد، و بر سنگ و در آب بويژه آب راكد اين كار انجام ندهد. و در حال قضاى حاجت نخورد و نياشامد و مسواك نكند و سخن جز به ضرورت نگويد، اما ذكر خداوند در اين حال مانعى ندارد، چه موسى (ع ) عرض كرد: پروردگار! من در احوالى قرار مى گيرم كه تو را برتر از آن مى دانم كه در آن احوال به ياد تو باشم ، خداوند فرمود: اى موسى ! در همه احوال به ياد من باش . (888) و نيز انگشترى كه بر نگين آن نام خدا نقش شده و كتابى كه آيات قرآن در آن نوشته شده باشد به همراه دارد وارد بيت الخلاء شود به هنگام استنجا آن را به انگشت دست راستش منتقل كند. و در هنگام دفع بگويد:(( ((الحمد الله الذى اطعمنى طيبا فى عافية و اخرجه منى خبيثا فى عافية )))) و در حديث نبوى است : با هر فرد فرشته اى است كه (در هنگام قضاى حاجت ) گردن او را مى گرداند تا به مدفوع خود نظر كند. سپس فرشته به او مى گويد: اى فرزند آدم اين روزى توست بنگر آن را از كجا به دست آورده اى و به چيزى دگرگون شده است . در اين موقع شايسته است بنده بگويد: پروردگارا حلال را روزى من كن ، و مرا از حرام دور فرما.(889)
يكى از دانشمندان (890) ما گفته است : ((با قضاى حاجت نقص و نياز خود و كثافاتى را كه حامل آنى و در درون خوددارى به يادآور. تو پيوسته ظاهر خويش را به خاطر مردم زينت مى دهى ، در حالى كه خداوند بر نجاست باطن و زبونى حالت آگاه است ، پس براى خارج كردن پليديهاى باطن و صفات فاسدى كه در ژرفاى وجود توست بى هيچ قيد و شرطى دست به كار شو، تا با خروج آنها نفس تو آرامش يابد، و دلت از چرك و زنگار آنها آسوده ، و از بار سنگين آنها سبك گردد، تا بتوانى براى قيام به اداى خدمت و راز و نياز با خدا شايستگى پيدا كنى . آنچه را از تو ظاهر مى شود مپوشان ، چه ناگزير آنچه پوشيده است بر خلاف ميل تو نمايان خواهد شد، زيرا طبيعت آدمى آنچه را در آن نهفته است دير يا زود ظاهر مى كند و در آن هنگامى تو به سبب آنچه از مردم پوشيده داشته اى مفتضح و رسوا خواهى شد، چنان كه خداوند با هر حيله گر و فريبكارى همين كار را مى كند. امام صادق (ع ) فرموده است : مستراح بدين سبب به اين نام ناميده شده است كه مايع استراحت و خلاصى نفوس از بار سنگين نجاسات و محل خالى شدن كثافات و پليديها است ، مؤ من در اين هنگام عبرت مى گيرد از اين كه متاع ناب دنيا چنين سرانجامى دارد، از اين رو با دورى گرفتن از دنيا و ترك آن آسودگى مى يابد، و جان و قلب خود را از سرگرم شدن به آن فارغ مى سازد، و به همان گونه كه از نجاست و كثافت دورى مى گزيند از گردآورى و تحصيل زخارف دنيا روى مى گرداند، و مى انديشد كه چگونه نفس او در يك حالت مكرم و محترم ، و در حالت ديگر خوار و زبون است ، و مى داند كه تمسك به قناعت و پرهيزگارى موجب راحتى او در هر دو جهان است ، و آسايش در سبك و آسان شمردن كار دنيا و خلاصى از تمتعات آن ، و دورى جستن از نجاست مال حرام شبهه ناك مى باشد. وى در نتيجه اين شناخت باب كبر و خودبينى را بر روى خويش مى بندد، و از گناهان گريزان مى شود، و براى به دست آوردن فرجام نيك و تقرب به خدا، و فروتنى ، پشيمانى و شرم را پيشه خو مى سازد، و در انجام دادن اوامر الهى و پرهيز از نواهى او مى كوشد، و نفس خويش را در محدوده خوف از خدا و صبر و شكيبايى و خوددارى از متابعت شهوات زندانى مى كند تا آنگاه كه در سراى جاويد در سايه امن الهى قرار گيرد، و طعم خشنودى او را بچشد، زيرا آنچه در خور اعتماد و دلگرمى است همين است و هر چه غير از اين است فانى و ناچيز است .))(891)
R A H A
01-10-2012, 12:25 AM
در چگونگى استنجا و آداب آن
هنگامى كه از قضاى حاجت فراغت حاصل كند، بايد با سر سنگ يا تكه پارچه يا كلوخ و امثال اينها كه پاك و خشك باشند نشيمنگاهش را پاك كند، و استنجا با استخوان و سرگين حيوانات و خوردنيها و هر چيز محترم حرام است . و اگر با سه عدد از آنچه ذكر شد محل پاكيزه نشود بايد پنج يا هفت عدد از آنها را به كار برد تا پاك شود و مستحب است كه عدد مذكور فرد باشد نه زوج ، همچنين پاكيزه كردن محل واجب است . در حديث آمده است ((كسى كه با سنگ استنجا كند عدد سنگها را فرد قرار دهد)) (892) و اين در صورتى است كه بخواهد با سنگ استنجا به عمل آورد، ليكن بهتر اين است كه با آب استنجا كند. در حديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است : ((آب اطراف نشيمنگاه را پاك و بواسير را دور مى كند.)) (893) كاملترين استنجا آن است كه هم با سنگ و هم با آب صورت گيرد، روايت شده است هنگامى كه آيه :(( فيه رجال يحبون ان يتطهروا و الله يحب المتطهرين (894) نازل شد پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به مردم قبا فرمود: ((اين طهارتى كه خداوند شما را بدان ستود، كدام است ؟ عرض كردند: ما آب و سنگ را هر دو به كار مى بريم .)) (895)
در كتاب من لايحضره الفقيه (896) آمده است كه مردم با سنگ استنجا مى كردند، يكى از انصار خوراكى خورد كه بر اثر آن شكمش روان شد لذا با آب استنجا كرد، در اين هنگام خداوند آيه :(( ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين )) (897) را نازل فرمود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را فرا خواند ليكن آن مرد ترسيد كه مبادا چيزى كه او را رنجيده كند درباره اش نازل شده باشد، چون وارد شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: ((آيا امروز هيچ كارى انجام داده اى ؟)) پاسخ داد: آرى اى پيامبر خدا! طعامى خوردم كه شكمم را روان كرد، بدين سبب با آب استنجا كردم ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: ((مژده باد تو را كه خداوند متعال درباره تو آيه :(( ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين )) را نازل فرموده است .))
سزاوار است براى استنجا با آب از محل قضاى حاجت به جاى ديگرى منتقل شود، و آب را با دست راست بر محل مورد استنجا بريزد، و با دست چپ آن را ماليده و شستشو دهد. تا حدى كه كف دست اثرى از نجاست احساس نكند، و خاطرش مطمئن گردد. اما پيگيرى و شستشوى باطن محل لازم نيست ، چه اين عمل منشاء وسواس است ، و بايد بداند كه آب به هر جايى از بدن نرسد آن محل باطن شمرده مى شود، و حكم نجاست نسبت به فضولات بدن مادام كه ظاهر نگرديده ثابت نشده است ، و آنچه از بدن ظاهر و حكم نجاست درباره آن ثابت است طريق تطهير آن رسانيدن آب به آن است تا نجاست را از آن زايل كند، و موردى براى وسواس نيست . و بايد در اولين بار كه براى استنجا آب بر دست خود مى ريزد بگويد:(( الحمد لله الذى جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا)) و نيز در موقع استنجا بگويد:(( اللهم حصن فرجى و اعفه و استر عورتى و حرمنى على النار،)) و پس از فراغ بگو بگويد:(( الحمد لله الذى اماط عنى الاذى و هنانى طعامى و شرابى و عافانى البلوى (898) در استنجا بايد نخست نشيمنگاه و پس از آن مخرج ادرار را بشويد، و با تنحنح (اح اح كردن ) و سه بار كشيدن دست از نشيمنگاه تا آخر ذكر از بول استبرا كند، سپس ذكر را بشويد و لمس آن با دست راست مكروه است .
R A H A
01-10-2012, 12:27 AM
غزالى مى گويد :
((استبرا زياد فكر نكند تا به وسواس دچار شود و كار بر او مشكل گردد، و رطوبتى را كه بر آن حس مى كند باقيمانده آب شستشو بداند، و اگر از اين جهت احساس ناراحتى مى كند آب بر آن بريزد تا مطمئن شود، و با ايجاد وسوسه شيطان بر او چيره نگردد، و در خبر است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همين كار را مى كرد يعنى آب بر آن مى پاشيد، و فرموده است ((آن كه از همه فقيه تر است استبرايش از همه خفيف تر است ))، و وسوسه در استبرا نشانه نادانى و ضعف فقاهت مى باشد.))
مى گويم :
در كتاب من اليحضره الفقيه است : حنان بن سدير به ابى عبدالله (ع ) عرض كرد: بسا من بول مى كنم و به آب دسترسى ندارم ، و اين براى من سخت است . امام (ع ) فرمود: ((هر گاه بول و سپس استبرا كردى از آب دهنت بر ذكرت بمال پس از آن اگر چيزى يافتى بگو اين از آن آب دهن است .)) (899) و شايد منظور ماليدن بر غير محل نجاست ذكر باشد.
در خبر صحيح آمده است كه امام صادق (ع ) درباره مردى كه بول مى كند فرمود: ((استبرا كند سپس اگر چيزى از او خارج شود و تا ساقش برسد باك نداشته باشد.))(900)
در خبر حسن از امام باقر(ع ) روايت شده است درباره مردى كه بول كرد و آب به همراه نداشت فرمود: ((استبرا كند اگر پس از آن چيزى از او خارج شود از بول نيست بلكه از رگهاى پشت است .)) (901)
بنا به راءى همه علماى شيعه و بر اساس احاديثى كه از اهل بيت (ع ) وارد شده است هيچ چيزى جز آب مخرج بول را پاك نمى كند.
بارى هنگامى كه از بيت الخلاء خارج مى شود پاى راست را مقدم بدارد، و در حالى كه دست بر شكم خود مى شكد بگويد:(( الحمد لله الذى اخرج عنى اذاه و ابقى فى جسدى قوته فيالها من نعمة لايقدرون القادرون قدرها.))
غزالى مى گويد :
((در حديث سلمان آمده است : پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همه چيز را حتى قضاى حاجت را به ما آموخت ، و به ما دستور داد كه با استخوان و سرگين استنجا نكنيم ، و ما را نهى فرمود كه روبروى قبله بول و غايط كنيم .(902) مردى از باديه نشينان به يكى از صحابه كه با او مخاصمه مى كرد گفت : گمان مى كنم تو غايط كردن را خوب بلد نباشى ، پاسخ داد: آرى به جان پدرت قسم من در اين كار سخت ماهرم ، دور مى روم ، كلوخ آماده مى سازم ، رو به گياه خوشبوى ((درمنه )) و پشت بر باد مى كنم ، مانند آهو بر روى سينه پاها مى نشينم و سرين را بالا مى دارم .
اجازه داده شده است كه انسان در حالى كه خود را بپوشاند در نزديكى رفيقش بول كند. اين كار را پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در نهايت رعايت حيا انجام داده است تا براى مردم رخصت باشد.
R A H A
01-10-2012, 12:35 AM
فصل : در فضيلت مسواك كردن و آداب آن
هنگامى كه از استنجا فارغ شد دست به كار وضو شود. گفته اند: هرگز ديده نشد كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از بيت الخلاء بيرون آيد و وضو نگيرد؛ آن حضرت كار وضو گرفتن را با مسواك كردن آغاز مى كرد.
از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است : ((دهانتان راه قرآن است ؛ آن را با مسواك خوشبو كنيد)) (903)، از اين رو سزاوار است به هنگام مسواك كردن نيت خود را پاكيزه كردن دهان براى قرائت سوره فاتحه و ذكر خدا در نماز قرار دهند.
و نيز فرموده است : ((نمازى كه پس از مسواك كردن گزارده شود برتر از هفتاد و پنج نماز بدون مسواك كردن است .)) (904)
و نيز: ((اگر بر امتم دشوار نبود دستور مى دادم به هنگام وضو گرفتن براى هر نماز مسواك كنند.))(905)
و نيز: ((چرا شما را مى بينم كه با دندانهاى زرد بر من وارد مى شويد؟ مسواك كنيد.))(906)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همه شب مكرر مسواك مى كرد.(907)
و نيز فرموده است : ((جبرئيل (ع ) پيوسته مرا به مسواك كردن سفارش مى كرد تا آن حد كه ترسيدم ادامه آن دندانهايم را از ميان ببرد و يا فرو ريزند.))(908)
و نيز: ((مسواك كردن جزئى از وضو است .)) (909)
و نيز: ((براى هر چيزى پاك كننده اى است ، و پاك كننده دهان مسواك كردن است .)) (910)
و نيز روايت شده است : ((اگر مردم فوايدى را كه در مسواك است بدانند آن را شبها در رختخواب خود به همراه مى برند.))(911)
امام باقر و امام صادق (ع ) فرموده اند: ((دو ركعت نماز با مسواك برتر از هفتاد ركعت بدون مسواك كردن است .)).(912)
امام باقر(ع ) درباره مسواك كردن فرموده است : ((آن را در هر سه روز فرو مگذار هر چند مسواك را يك بار در دهان بگردانى .)) (913)
امام صادق (ع ) فرموده است : در مسواك كردن دوازده خصلت است : ((سنت است ، پاك كننده دهان ، روشنى بخش چشمان ، سپيد كننده دندان ، خشنود كننده رحمان ، بر طرف كننده پوسيدگى و تباهى دندانها و سفيد كننده آنها، محكم كننده لثه ها، اشتها برانگيز غذا، از ميان برنده بلغم ، افزون كنده حافظه ، زياد كننده حسنات و مايه خوشحالى فرشتگان است .)) (914)
كيفيت مسواك كردن اين است كه با چوب اراك يا چوب ديگرى كه از شاخه درختان بوده و خشن و زايل كننده زردى دندانها باشد به عرض انجام شود. در حديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است : ((با عدد فرد سرمه بكشيد، و مسواك را در جهت عرضى حركت دهيد.))(915)
وقت مسواك كردن به هنگام گزاردن هر نماز و هر نماز و هر وضو است هر چند با آن وضو نماز گزارده نشود، و در موقع تغيير يافتن بوى دهان به سبب خواب ، يا طول خاموشى و امساك ، يا خوردن چيزى بد بو مستحب است .
از امام صادق (ع ) روايت است : ((چون در شب (براى عبادت ) بر خيزى مسواك كن ، زيرا فرشته اى به نزد تو مى آيد و دهنش را بر دهانت مى گذارد، و هر حرفى را كه تلاوت مى كنى به آسمان بالا برده مى شود، پس بايد دهنت خوشبو باشد.)) (916) چنان كه از اخبار بر مى آيد جايز است به هنگام نبودن مسواك يا تنگى وقت به انگشت سبابه يا شست مسواك كرد.
نيز از امام صادق (ع ) نقل شده كه كه فرموده است : ((همان گونه كه آلودگيهايى را كه بر اثر طعام و خوراك به وجود آمده از دندانهايت بر طرف مى كنى ، پليدى گناهانت را بازارى و خشوع و شب زنده دارى و استغفار سحر گاهى بزداى ، و درون و برونت را براى خداوند از همه تيرگيهاى ملاهى و مناهى پاك و خالص گردان ، زيرا پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مسواك را براى بيداران و هشياران مثل قرار داده است ، چه مسواك يك رستنى پاكيزه و لطيف و شاخه درختى شيرين و مبارك است ، و دندانها نيز آفريده خداست كه آنها را در دهان وسيله جويدن و ميل به طعام و اصلاح معده قرار داده است . اين دندانها گوهرهايى صاف و زلالند كه بر اثر جويدن طعام آلوده مى شوند، و به همين سبب بوى دهان دگرگون مى شود و باعث ايجاد تباهى در دماغ مى گردد، بنابراين مؤ من زيرك چون با چوبى نرم و لطيف مسواك كند، و آن را بر گوهرهاى صاف دهانش بكشد تباهى و دگرگونى را از آنها زايل مى كند، و آنها به حالت اصلى خود باز مى گردند. به همين گونه خداوند دل را پاك و پاكيزه آفريده ، و غذاى آن را ياد خدا و تفكر و احساس هيبت و تعظيم نسبت به او قرار داده است ، و هنگامى كه قلب صاف و زلال بر اثر غفلت دچار تيرگى و كدورت شود بايد آن را به وسيله توبه صيقلى دهند، و به آب انابت و تضرع پاكيزه اش گردانند، تا به حالت نخست و صفاى اصلى خود باز گردد، چه خداوند متعال فرموده است :(( ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين .)) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((مسواك كردن ظاهر دندانها را به شما سفارش مى كنم )) و مقصود آن حضرت همين معناست كه بيان شد. و كسى كه تفكر خود را در راه كسب عبرت و استخراج نظير اين گونه مثلها در اصول و فروع قرار دهد خداوند چشمه هاى حكمت را در دل او مى گشايد، و فضل و بخشش خود را بر او افزون مى فرمايد، چه خداوند اجز نيكوكاران را ضايع نمى گرداند.(917)
R A H A
01-10-2012, 12:39 AM
در چگونگى وضو و آداب و سنتهاى آن
هنگامى كه فرد از مسواك كردن فراغت يافت ، براى گرفتن وضو روبروى قبله بنشيند و بگويد: بسم الله الرحمان الرحيم ، چرا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((كسى كه در هنگام وضو بسم الله نگويد انگار وضو نگرفته است )) (918) و اين بدين معناست كه وضو كامل نيست .
و نيز از آن حضرت روايت شده كه فرموده است : ((كسى كه وضو بگيرد و بسم الله بگويد تمام بدن خود را طهارت داده است ، و اين وضو كفار گناهان او تا وضوى ديگر است ، و كسى كه بسم الله نگويد از بدنش تنها آنچه را آب به آن رسيده طهارت داده است .))
از امام صادق (ع ) نقل شده كه فرموده است : ((كسى كه براى وضوى خود بسم الله بگويد مانند اين است كه غسل كرده باشد و اين دو روايت در من لايحضره الفقيه آمده است .))(919)
و هنگامى كه نظرش بر آب مى افتد بگويد:(( الحمدلله الذى جعل الماء طهورا ولم يجعله نجسا)) سپس دستهايش را تا مچ پيش از آن كه داخل در ظرف آب كند - اگر از ظرف آب بر مى دارد - بشويد، و چنانچه پس از خواب يا بول وضو مى گيرد دستها را به نحوى كه ذكر شد يك بار، و اگر پس از غايط است دو بار شستشو كند، و بگويد:(( بسم الله و بالله اللهم اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين )) و با ذكر اين بسم الله مى توان از گفتن آن در آغاز اكتفا كرد. سپس با سه كف آب سه بار مضمضه كند، و بگويد:(( اللهم لقنى حجتى يوم القاك راطلق لسانى بذكراك ،)) پس از آن به همين نحو استنشاق كند، و بگويد:(( اللهم لاتحرمنى ريح الجنة و اجعلنى ممن يشم ريحها و روحها و طيبها.))
R A H A
01-10-2012, 12:40 AM
غزالى مى گويد :
((سپس آب بينى را بيفشاند و بگويد:(( اللهم انى اعوذبك من روائح النار و من سوء الدار)))) ، زيرا استنشاق رساندن آب به داخل بينى است و با بيرون ريختن آن بينى تميز مى شود.
سپس با دست راست يك مشت آب برگيرد و نيت كند كه براى تقرب به خدا وضو مى گيرد و آن را به صورت بزند و بشويد خواه تابستان باشد و يا زمستان ، زيرا اگر در هنگام وضو گرفتن به حال چرت زدن باشد اين شستن او را از آن حال بيرون مى آورد و بيدار مى شود، و اگر سرما در او اثر كرده باشد به هوش مى آيد و آن را احساس نمى كند، و اين مطلب از امام صادق (ع ) روايت شده است (920) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link920). و بايد ريختن آب را از بالاترين حد صورت آغاز كند و بگويد:(( اللهم بيض وجهى يوم تسود الوجوه و لاتسود وجهى يوم تبيض الوجوه )) و آب را با دست به همه صورت برساند و به ميان موهاى صورتش جريان دهد و چشمانش را بگشايد و حد صورت كه بايد شسته شود از نظر طور و عرض مقدارى است كه در ميان دو انگشت شست و وسطى كه باز شوند از نظر طول و عرض مقدارى است كه در ميان دو انگشت شست و وسطى كه باز شوند قرار مى گيرد. سپس با دست چپ يك مشت آب بر گيرد و دست راست را با آن بريزد، و دست بر آن كشد، و آب را از ميان موها و پوشيدگيهاى دست عبور دهد، و انگشترش را به حركت در آورد، تا آب در زير آن جريان يابد، و بگويد:(( اللهم اعطنى كتابى بينينى والخلد فى الجنان بيسارى و حاسبنى حسابا يسيرا.)) سپس با دست راست مشت ديگرى آب برگيرد، و مانند دست راست دست چپ را بشويد و بگويد:(( اللهم لاتعطنى كتابى بشمالى و لاتجعلها مغلولة الى عنقى و اعوذبك من مقطعات النيران ،)) سپس با رطوبتى كه بر دست راست اوست پوست جلو سر يا مويى را كه در اين محل روييده و از حد خود خارج نشده مسح كند، و مقدارى از سركه بايد مسح شود مى تواند به مقدار سه انگشت بسته يا بيشتر باشد، و در اين حال بگويد:(( اللهم غشنى رحمتك و بركاتك ،)) و پس از آن با همين رطوبت باقيمانده در دست خود ظاهر پاى راست را از سرانگشتان تا كعب پا - يعنى مفصل ساق و قدم را - با تمام كف دست مسح كند؛ سپس با رطوبت دست چپ به همين گونه مسح پاى چپ را انجام دهد، و در اين حال بگويد:(( اللهم ثبتنى على الصراط يوم تزل فيه الاقدام واجعل سعيى فيما يرضيك عنى ،)) و چون از وضو فارغ شود بگويد:(( الحمد لله رب العالمين .))
واجبات وضو عبارت است از نيت ، شستن صورت و دو دست از مرفق تا نوك انگشتان ، مسح مقدارى از جلو سر و ظاهر دو پا از سر انگشتان تا كعبين ، ترتيب و موالات . بهتر اين است كه اعضاى وضو را يك بار بشوييم و به يك مشت يا دو مشت آب بسنده شود، و در آن حال انگشتان كشيده باشد، و آنچه درباره وضو وارد شده كه آن دو تا دو تا شستن است ، و يا دو بار شستن اسباغ و كامل كردن وضوست احاديثى مجمل و مورد تاويلند. در الفقيه (921) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link921) آمده كه امام صادق (ع ) فرموده است : ((به خدا سوگند وضوى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جز يك بار شستن نبود، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يك بار اعضاى وضو را مى شست ، و مى فرمود: اين وضويى است كه خداوند نماز را جز با اين وضو نمى پذيرد.))
و در همين كتاب از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت است : ((آب وضو يك مد (922) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link922) و آب غسل يك صاع است ، و پس از من اقوامى خواهند آمد كه اين مقدار را كم مى شمارند، آنان بر خلاف سنت من رفتار مى كنند، و آن كه بر سنت من ثابت بماند در بهشت برين همراه من خواهد بود)) (923) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link923)
مؤ لف اخبارى را كه مشتمل بر دو بار شستن اعضاى وضوست مدح كرده (924) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link924) و سند آنها را منقطع شمرده و دلالت آنها را صريح ندانسته ، و يك بار شستن را تاءييد كرده است ، به دليل اين كه روايت شده ((وضو حدى از حدود الهى است تا دانسته شود چه كسى خدا را فرمانبردارى و چه كس او را نافرمانى مى كند، و چيزى مؤ من را نجس نمى كند. و استعمال آب در وضو مانند روغن مالى براى او كافى است .)) خداوند متعال فرموده است :(( و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه .)) (925) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link925)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((كسى كه در وضوى خويش از حد بگذارد مانند كسى است كه وضويش را بشكند.))(926) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link926)
مرحوم ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى نيز همين راى را اختيار كرده ، (927) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link927) و ممكن است حديث دوبار شستن اعضاى وضو را بر دو مشت آب بر گرفتن حمل كنيم ، چنان كه حديث وارد از امام باقر(ع ) گوياى آن است ، زيرا از آن حضرت پرسش شده كه يك مشت آب براى شستن صورت و يك مشت براى دست كافى است ؟ امام (ع ) پاسخ داده است : ((آرى هرگاه مشت را بخوبى پركنى ، دو مشت آب همه عضو را فرا مى گيرد.))(928) (http://www.ghadeer.org/site/tarbeiat/mozooat/015/footnt04.htm#link928)
در وضو كمك گرفتن ، و در آن آبى را به كار بردن كه آفتاب آن را گرم كرده ، و يا رنگ و بويش دگرگون شده ، و باقيمانده آبى كه به پاكى آن اطمينان نيست و آبى كه در غسل جنايت به كار رفته مكروه است .
غزالى مى گويد :
((زمانى كه فرد از وضو فراغت يافت و عزم بر نماز كرد، بايد به ياد آورد كه او ظاهر خود را كه در معرض ديد مردم است پاكيزه ساخته ، و سزاوار است شرم كند از اين كه بدون طهارت دادن دل كه مورد نظر پروردگار است به مناجات و راز و نياز گفتن با او رو آورد، و به يقين بداند كه طهارت ظاهر بسنده كند مانند كسى است كه پادشاهى را به خانه اش دعوت كند و در حالى كه خانه اش پر از كثافات است به گچكارى در بيرون خانه بپردازد، چقدر سزاوار است كه چنين شخصى مورد خشم پادشاه و در معرض نابودى قرار گيرد. پايان گفتار غزالى .
ما بزودى در اين باب سخنان ديگرى از علماى خود نقل خواهيم كرد.
R A H A
01-10-2012, 12:41 AM
بيان فضيلت وضو
از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت است : ((كسى كه وضو گيرد و آن را كامل و جا آورد، و با آن دو ركعت نماز گزارد كه در آن از دنيا با خود سخن نگويد، از گناهان خويش مانند روزى كه از مادر زاييده شده است بيرون مى آيد)) و در الفاظ ديگرى آمده كه ((... در آن دو ركعت سهو نكند گناهان گذشته اش آمرزيده مى شود))(929).
و نيز آن حضرت فرموده است : ((آيا خبر ندهم شما را از چيزى كه خداوند به آن خطاهاى شما را مى آمرزد، و مرتبه شما را بالا مى برد؟ و آن در ناگواريها وضو را كامل به جا آوردن ، و در راه مساجد گام برداشتن ، و بعد از هر نماز در انتظار نماز ديگر بودن است ، و اين رباط شماست .))(930)
و نيز: ((وضوى پس از وضو بسيار پسنديده است ، كسى كه وضويش را بدون اين كه محدث شود تجديد كند، خداوند توبه اش را بدون استغفار تجديد مى كند.)) (931)
و نيز: ((كسى كه در حال طهارت وضو بگيرد خداوند ده حسنه براى او مى نويسد.))(932)
و از امام صادق (ع ) روايت است : ((وضو بر بالاى وضو ده حسنه است .))(933)
از امام كاظم (ع ) نقل شده است : ((كسى كه براى نماز مغرب وضو مى گيرد، وضويش كفاره گناهان گذشته آن روز اوست بجز گناهان گذشته آن شب اوست بجز كبائر.)) (934)
روايت شده است كه ((تجديد وضو براى گزاردن نماز عشا گناه گفتن ((لا والله )) و ((بلى والله )) را محو مى كند)).(935)
غسل اسباب وجوب غسل عبارت است از: خروج منى ، دخول حشفه ، حيض ، نفاس ، استحاضه غير قليله ، مس ميت پس از سرد شدن و پيش از غسل آن . غسل براى هر كدام از اينها بر كسى كه بخواهد واجبى را كه بر اوست و شرط آن طهارت است انجام دهد واجب مى باشد. و غسلهاى ديگر مستحب است .
كيفيت به جا آوردن غسل اين است كه اگر بتواند نخست با بول كردن استبراى از منى كند، و در غير اين صورت چنانچه از او انزال منى شده استبراى از بول را طبق آنچه پيش از اين گفته شد انجام دهد. سپس ظرف آب را در سمت راست خود قرار دهد. و هر گونه نجاست را از بدن خود برطرف كند، و دستهايش را پيش از آن كه داخل ظرف كند سه بار تا مچ بشويد، و شستن آنها تا مرفق افضل است . سپس بسم الله بگويد، و مشمشه و استنشاق كند، و دعاهاى آنها را بخواند. پس از آن نيت كند كه براى تقرب به خداوند غسل مى كند. سپس سه بار آب بر سر خود بريزد، و دست بر سر و روى خود بكشد، و با انگشت آب را به ظاهر گوشهايش برساند، و به محل رويش موها آب را جريان دهد. پس از آن نيمه راست بدن و بعد نيمه چپ آن را به همين گونه غسل دهد، و در رسانيدن آب به همه نقاط بدن و رفع موانع كوشش كند.
امام صادق (ع ) فرموده است : ((كسى كه به عمد در غسل جنايت مويى را ترك كند در آتش است .)) (936) به هنگام شستن اعضا فرد بهتر است بگويد:(( اللهم طهر قلبى و تقبل سعيى واجعل ماعندك خير الى اللهم اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين ،)) و با يك صاع آب غسل خود را كامل به جا آورد. اگر يك بار تمام بدن را به زير آب فرو برد كافى است و ترتيب و دست كشيدن به بدن ساقط است .
كمك گرفتن در غسل ، و انجام دادن آن با آبى كه آفتاب آن را گرم كرده ، و نيز با آبى كه رنگ و بوى آن تغيير يافته و با آب راكد و مستعمل مكروه است ، از امام رضا(ع ) روايت است كه : ((هر كس با آبى كه با آن غسل كرده اند غسل كند، چنانچه گرفتار جذام شود جز خويشتن را ملامت نكند.))(937) و علما اتفاق نظر دارند كه در غسل موالات شرط نيست ، و آنچه در آن واجب مى باشد عبارت است از: نيت ، فراگرفتن آب غسل همه بدن را، مقدم داشتن شستن سر بر بدن ، و احوط مقدم داشتن طرف راست است بر چپ . گروهى از علماى ما در غير غسل جنابت ، وضو را پيش از غسل يا پس از آن واجب دانسته اند، و برخى از آنها مقدم داشتن وضو را واجب شمرده ، و در اين باره به روايت ابن ابى عمير استناد كرده اند كه او از مردى از ابى عبدالله (ع ) نقل كرده كه فرموده است : ((هر غسلى پيش از آن وضوست جز غسل جنابت .)) (938) سيد مرتضى و گروهى ديگر وضوى پيش از غسل را واجب ندانسته اند و صحيح همين است ، چرا كه اخبار صحيح فراوانى است كه به جهات معتبر بسيارى بر خبر مذكور رجحان دارند. بويژه اين كه ائمه (ع ) دستور داده اند كه در هنگامى كه روايات با هم اختلاف دارند و ثاقت و فقاهت راويان و جنبه هاى ديگر آنان ، و مخالفت روايت با فتواى اهل سنت و جز اينها ملاحظه و رعايت شود.
از جمله آن اخبار روايتى است كه شيخ طوسى به سند صحيح آن را در تهذيب (939) از محمد بن مسلم از ابى عبدالله (ع ) نقل كرده كه فرموده است : ((غسل از وضو كفايت مى كند، و كدام وضو از غسل پاكيزه كننده تر است .))
و نيز حديثى است كه در همان كتاب (940) به سند صحيح درباره غسل جنابت پرسيدم ... تا آن جا كه مى گويد به ايشان عرض كردم : مردم مى گويند: مانند وضوى نماز پيش از غسل بايد وضو گرفت ، امام (ع ) خنديد و فرمود: ((كدام وضو از غسل پاكيزه كننده تر و كاملتر است .))
و نيز در همان كتاب (941) به سند موثق از عمار ساباطى از ابى عبدالله (ع ) روايت شده كه گفته است : از آن حضرت سؤ ال شد كه هر گاه مردى غسل جنابت يا غسل روز جمعه يا عيد را به جا آورد آيا بر او لازم است كه پيش از غسل يا پس از آن وضو بگيرد؟ فرمود: ((خير نه پيش از آن و نه بعد از آن و غسل او را كافى است . و تكليف زن نيز همين است ، چه هر گاه از حيض يا غير آن غسل كند، وضويى بر او نيست چه پيش از آن و چه پس از آن و غسل او را كفايت مى كند.)) (942)
در نامه اى كه محمد بن عبدالرحمان به امام هادى (ع ) مى نويسد از وضو براى نماز در غسل روز جمعه مى پرسد، امام (ع ) به او پاسخ مى دهد: ((در غسل روز جمعه و غسلهاى ديگر وضو براى نماز لازم نيست .)) (943)
در روايت مرسله حماد بن عثمان آمده است : از امام صادق (ع ) درباره مردى پرسش شد كه براى روز جمعه يا غير از آن غسل مى كند آيا اين غسل او را از وضو بى نياز مى كند؟ امام (ع ) فرمود: ((كدام وضو پاكيزه كننده تر از غسل است .))(944)
در كتاب تهذيب روايات چندى از ائمه معصومين (ع ) نقل شده كه ((وضوى پس از غسل بدعت است )) و در برخى از اين روايات آمده است كه ((وضو پيش از غسل و بعد از آن بدعت است )). (945)
و نيز اخبار صحيح فراوانى كه مشعر بر وجوب غسل به هنگام مشاهده يكى از خونهاى سه گانه (حيض ، استحاضه و نفاس ) در دست است مويد اين مطلب است ، زيرا با آن كه اين اخبار در مقام بيان حكمند در آنها به هيچ روى اشاره نشده است كه علاوه بر غسل وضو نيز بايد گرفت ، و هر كس از اين روايات آگاهى يابد امر برايش روشن خواهد شد.
R A H A
01-10-2012, 12:42 AM
تيمم
اسباب وجوب تيمم عينا عنان مواردى است كه موجب وجوب وضو غسل مى شود، و اين وجوب متوجه كسى است كه نتواند آن دو را انجام دهد. اين امر ممكن است به سبب يكى از علل زير باشد:
1- نبوده آب پس از جستجوى لازم .
2- وجود مانع در راه رسيدن به آب مانند وجود حيوان درنده يا مانعى باز دارنده .
3- احتياج شديد به آب موجود به سبب تشنگى خود او يا رفيقش .
4- اين كه آب موجود ملك غير باشد، و او جز به بهايى ظالمانه حاضر به فروش آن نشود.
5- دچار بيمارى يا زخمى است كه از رسيدن آب به بدنش بيم دارد.
در همه اين موارد بايد صبر كند تا وقت اداى فريضه فرا رسد، در آن هنگام بايد زمينى را كه روى آن خاك پاك نرم خالص غبار برانگيز باشد اختيار كند. نخست انگشترش را از انگشت خود جدا سازد، سپس در حالى كه انگشتانش را باز كرده ، و در دل مى گذراند كه براى تقرب به خدا تيمم مى كند با گفتن بسم الله دو كف دستها را بر زمين مى زند، و آنها را بر پيشانى و هر دو طرف پيشانى خود مى كشد، و احوط اين است كه ابروها را جزء پيشانى و هر دو طرف پيشانى خود مى كشد؛ سپس براى بار دوم دو كف دست را بر زمين مى زند، و با باطن دست چپ ظاهر دست راست را از مچ تا سرانگشتان و بالعكس مسح مى كند. و بنابر قول اصح اگر در مسح پيشانى و دو دست به يك ضربه اكتفا كند به شرط باقى بودن اثر خاك بر دستها او را كافى است . بعضى از علماى ما مسح تمامى صورت و دو دست را تا مرفق جايز دانسته و به رواياتى كه در اين باره از اهل بيت (ع ) رسيده است استناد كرده اند؛ عمل به اين راى مانعى ندارد جز اين كه ترك آن احوط است ، زيرا احتمال دارد صدور اين روايات براى تقيه بوده باشد.
اما آنچه در تيمم واجب مى باشد عبارت است از نيت ، زدن دستها بر زمين ، مسحهاى سه گانه ، ترتيب ، موالات ، پاك بودن خاك ، پاك بودن محلهاى مسح در صورت امكان .
اينها احكام اقسام سه گانه طهارت (وضو، غسل ، و تيمم ) و آداب آنها بود كه ذكر شد، و هر كس سالك راه آخرت باشد ناگزير است آنها را فرا گيرد و به كار بندد. مسائلى كه غير از اينهاست تنها در حالات فوق العاده مورد نياز مى باشد، كه بايد درباره آنها به كتب فقه مراجعه شود. اين مطلب را غزالى پس از بيان مسائلى نظير آنچه ما بيان كرده ايم ذكر كرده است .
R A H A
01-10-2012, 12:45 AM
فصل : اسرار طهارت
يكى از دانشمندان (946) ما مى گويد: ((بايد انسان به ياد آورد كه تكليف او به شستن اعضاى ظاهر بدن و پاكيزه كردن آنها به خاطر توجه مردم به او، و نيز به سبب اين است كه اعضاى مذكور متصدى امور دنيوى و آلوده به كدورتهاى پست مادى است ، بنابراين پاكيزه كردن و طهارت دادن دلى كه به مقتضاى حديث :(( فانه لاينظر الى صور كم ولكن ينظر الى قلوبكم )) (947) محل نظر و توجه حق تعالى است ضرورى تر و سزاوارتر مى باشد، بويژه آن كه دل ، مهتر اعضا و جوارح است ، و انسان در امورى كه وى را از خداوند دور مى كند آن را به كار مى گيرد. بلكه اين هشدارى است آشكار و بيانى روشن در اين باره ، و انسان بايد بداند كه از موارد تطهير اعضا در موقع اشتغال به عبادت خداوند، اقبال به او و روى گردانيدن از دنيا با تمامى قلب و حواس دو هوو و همشويند و نزديك شدن به يكى سبب دورى از ديگرى است . از اين رو در موقع اشتغال به عبادت و پرداختن به كار آخرت ، فرمان طهارت از دنيا داده شده و در وضو به شستن صورت دستور داده اند زيرا انسان با صورت خود چهره دل را به خداوند متوجه و به او اقبال مى كند، و بيشتر حواس ظاهرى كه بزرگترين اسباب برانگيختن انسان به خواستهاى دنيوى است در صورت است . بدين سبب دستور داده شده كه صورت را بشويند تا در حالى كه خالى از اين آلودگيها باشد به خداوند توجه كند، و بتواند از اين مرتبه فراتر رود، و به تطهير آنچه در مقايسه با ديگر اعضا ركن اعظم است رو آورد. سپس به شستن دستها دستور داده شده است زيرا بيشتر امور دنياى پست و شهوات و هوسهاى طبيعى به وسيله آنها انجام مى گردد. پس از آن سرمسح مى شود، چه نيروى تفكرى كه انسان به وسيله آن در صدد رسيدن به مقاصد طبيعى خويش است و حواس را بر مى انگيزاند تا به كارهاى دنيوى روى آورد، و از اقبال به امور عالى اخروى مانع مى شود، در سر واقع است . سپس پاها را مسح مى كند، زيرا به وسيله آنهاست كه مقاصد خود را دنبال مى كند، و به گونه اى كه نسبت به باقى اعضا گفته شده است در راه رفع نيازهاى خود مى كوشد. پس از اين وضويش تمام و به او اجازه داده شده كه به عبارت بپردازد، و به سوى آن روآورد، و اين سعادت را درك كند.
در غسل دستور داده شده كه همه بدن شستشو شود، زيرا پست ترين و وابسته ترين حالات انسان به قواى شهوانى حالت جماع است و آن موقعى است كه غسل واجب مى شود، و در اين حالت سراسر بدن انسان دخالت دارد. از اين رو پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((زيرا هر مويى جنابتى است )) (948) و چون همه بدنش از مرتبه عالى انسانى به دور افتاده و در لذات دنيوى فرو رفته شستن تمام بدن از مهترين اعمال شرعى گرفتن در جهتى شريف و دخول در عبادتى عالى و متين شايستگى يابد، و از نيروهاى حيوانى و لذات دنيوى دور گردد. و چون بهره دل از لذت درك اين مقام نسبت به اعضاى ديگر بيشتر و نصيب آن كاملتر است ، از نظر خردمند آگاه پاكيزه كردن آن از صفات نكوهيده و گرايشهايى كه مانع از رسيدن به اين فضيلتها مى گردد، از تطهير اعضاى ظاهرى ضرورى تر و سزاوارتر است .
در تيمم دستور داده شده كه در صورت تعذر شستن آنها با آب پاك با خاك مسح شوند، تا اين عضاى مهمتر بدن راه فروتنى در پيش گيرند، و اثر خاك پست را به خود بپذيرند. همچنين به نظر مى رسد كه اگر نتوان دل را از صفات نكوهيده پاك و به خويهاى پسنديده آراست بايد براى سركوب و تحقير آن او را به قيام وادار و با تازيانه خفت و ذلت او را به حركت در آورد. شايد مولاى رحيم و سرور كريم به او نظر افكند، و چون او را شكسته حال و فروتن بيند پرتوى از انوار درخشان خود را متوجه او فرمايد، چه او مطابق آنچه در اخبار آمده در نزد دلهاى شكسته است .
اينك آنچه انسان را به رو آوردن به سوى خدا و جبران غفلتها و سهل انگاريهاى گذشته وا مى دارد براى وى روشن شده است ، و از جمله اين قبيل اسرار كه در اخبار وارد شده گفتار امام صادق (ع ) مى باشد كه فرموده است : ((هر گاه اراده طهارت و وضو كردى با آب آن چنان ديدار كن كه گويا با رحمت خدا ديدار كرده اى ، زيرا خداوند متعال آب را كليد قرب و مناجات خويش قرار داده ، و آن را رهنماى بساط خدمت خود معين كرده است .)) (949)
همچنان كه رحمت حق تعالى گناهان بندگان را مى شويد، آب نيز به تنهايى نجاسات ظاهرى را پاك مى كند چنان كه خداوند متعال فرموده است :(( و هو الذى ارسل الرياح بشرا بين يدى رحمته و انزلنا من السماء ماء طهورا)) (950) و نيز:(( و جعلنا من الماء كل شى حى ،)) (951) پس همان گونه كه خداوند همه نعمتهاى دنيا را به وسيله آنها زنده ساخته ، (952) همچنين بر پايه فضل و رحمت خود حيات دلها را در اداى طاعات قرار داده است . بنابراين در صفا و زلالى آب و پاكى و بركت و لطف امتزاج آن با هر چيز، و وجود آن در اشياى ديگر بينديش ، و آن را در طهارت دادن اعضايى كه خداوند تو را به تطهير آنها مكلف ساخته به كار ببر، و آداب و سنن آنها را به جا بياور، زيرا در هر يك از اين آداب فوايد بسيارى وجود دارد كه اگر با احترام آن را به كار بندى چشمه هاى فوايد آن بزودى به سوى تو جارى خواهد شد. سپس با خلق خدا مانند امتزاج آب با اشيا كه حق هر چيزى را چنان كه بايد ادا مى كند، و در حقيقت او دگرگونى پديد نمى آيد. رفتار و معاشرت كن ، و گفتار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را سرمشق قرار ده كه فرموده است : ((مؤ من خالص مانند آب است .)) (953) و بايد صفا و خلوص تو با خداوند در جمع طاعاتى كه به جا مى آورى مانند صفا و پاكيزگى آبى باشد كه خداوند از آسمان نازل مى كند و آن را طهور (بسيار پاك كننده ) ناميده است ، بنابراين در آن هنگام كه اعضاى بدن خود را با آب پاك مى گردانى دلت را با آب تقوا و يقين شستشو كن .(954)
R A H A
01-10-2012, 12:46 AM
در علل اين شاذان از امام رضا(ع ) (955) روايت است : ((همانا به وضو دستور داده شده تا بنده به هنگامى كه در پيشگاه خداوند جبار براى راز و نياز با او به پا مى خيزد، و امر او را اطاعت مى كند پاك ، و از هر آلودگى و پليدى پاكيزه باشد، علاوه بر آن وضو سبب از ميان رفتن كسالت ، و بر طرف شدن چرت و خواب و موجب صفاى دل براى قيام در پيشگاه خداوند بزرگ است . و اين كه وضو بر صورت و دستها و سرو پاها واجب شده براى اين است كه بنده هنگامى كه در برابر خداوند مى ايستد اعمال او به وسيله خود به سجده و خضوع مى پردازد، و با دستهايش خواهش و عرض بيم و اميد و انقطاع از غير مى كند، و با سرش در ركوع و سجود، خود را برابر او قرار مى دهد، و به وسيله پاهايش بر مى خيزد و مى نشيند؛ اما اين كه در جنايت غسل واجب شده و در قضاى حاجت چنين امر نشده به سبب اين است كه جنابت از نفس انسان بر مى خيزد، و چيزى است كه از همه جسد او خارج مى شود، در حالى كه قضاى حاجت برخاسته از درون جان انسان نيست ، بلكه غذايى است كه از درى داخل و از در ديگر خارج مى شود.)) (956)
مى گويم :
در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است : ((علت تخفيف در بول و غايط اين است كه آنها نسبت به جنابت بيشتر و دوام آنها زيادتر است از اين رو به سبب كثرت و مشقت و آمدن غير ارادى و بدون شهوت آنها خداوند در آنها به وضويى تنها راضى است اما جنابت جز با لذت بردن انسان صورت نمى گيرد، و اگر چنين نبود آن را ناخوش مى داشتند.))(957)
غزالى از آوردن امثال اين اسرار در اين مقام محروم مانده از اين رو جز اندكى از اين قبيل مطالب را ذكر نكرده با آن كه اين بخش را كتاب اسرارالطهارة ناميده است ، و اين سببى جز اين ندارد كه وى در آن هنگام از توفيق متابعت اهل بيت (ع ) برخوردار نبوده است . و ما به حمد و توفيقات او آنچه را او خواسته است بيان داشتيم ، هر چند به طور كامل حق مطلب را ادا نكرديم .
R A H A
01-10-2012, 12:48 AM
قسم سوم : زدودن فضلات ظاهر بدن
غزالى مى گويد :
فضلات ظاهر بدن دو نوع است : چركها، اجزاء
نوع اول : چركها و رطوباتى است است كه از بدن ترشح مى كند و اينها هشت نوعند:
مى گويم :
آنچه از احاديث اهل بيت (ع ) استفاده مى شود اين است كه چيدن مو و تراشيدن آن بهتر از بلند بودن و نگه داشتن آن است ، و موى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هرگز به فرق سرش نرسيد مگر در سالى كه از زيارت خانه خدا ممنوع شد.
در كافى (961) از عمرو بن ثابت از ابى عبدالله (ع ) روايت كرده و گفته است : به آن حضرت عرض كرد آنها روايت مى كنند كه فرق سر از سنت است ؟ فرمود: ((از سنت است .)) عرض كردم : و ادعا مى كنند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرق موى سر داشت ، فرمود: ((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرق نداشت ، و پيامبران (ع ) مو نگه نمى داشتند.))
در روايت ديگرى است كه : ((پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر گاه مويش را بلند نگه مى داشت تا حد نرمه گوشش بود.)) (962)
و نيز كافى به سند خود از اسحاق بن عمار از ابى عبدالله (ع ) روايت مى كند كه گفته است : آن حضرت به من فرمود: ((موهايت را از ته بزن تا كثافت و جانور و آلودگى آن كم و گردنت كشيده به نظر آيد و چشمانت روشن گردد.)) و در روايت ديگرى است . ((.. و بدنت آسودگى يابد.)) (963)
به سند صحيح از ابوالحسن موسى بن جعفر(ع ) روايت شده : ((سه چيز است كه هر كس (فوايد) آنها را بداند تركشان نمى كند: چيدن مو، بالا كشيدن جامه و ازدواج با كنيزكان .)) (964)
به امام صادق (ع ) عرض شد: مردم مى گويند تراشيدن سر مثله است ، امام (ع ) فرمود: ((براى ما عمره و براى دشمنان ما مثله است .)) (965)
و به سند خود از آن حضرت روايت كرده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((كسى كه مو مى گذارد بايد خوب از آن نگهدارى كند، و گرنه آن را بتراشد.)) (966)
در الفقيه آمده كه امام صادق (ع ) فرموده است : ((كسى كه مو بگذارد و آنها را مرتب نكند، خداوند در روز رستاخيز با اره اى از آتش موهايش را مرتب خواهد كرد.)) (967)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به مردى فرمود: ((سرت را بتراش كه بر زيبايى تو خواهد افزود.)) (968)
غزالى مى گويد :
1- چرك و شپش كه در موى سر پديد مى آيد و مستحب است كه با شستن و شانه زدن و روغن ماليدن سر تنظيف و چركها زدوده شود. پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يك روز در ميان بر موهايش روغن مى ماليد و آنها را شانه مى زد، و به ديگران همين را سفارش مى كرد، و مى فرمود: ((يك روز در ميان روغن بماليد.))(958) و فرموده است : ((هر كه داراى موى سر است بايد آن را گرامى بدارد.)) (959) يعنى از چركها پاك نگه دارد. مردى به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد كه موى سر و محاسنش در هم و ژوليده بود؛ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((اين مرد را روغن نبود كه با آن موى سرش را بنشاند)) سپس فرمود: ((يكى از شما وارد مى شود كه گويى شيطان است .)) (960) 2. چركهايى است كه در سوراخ گوش گرد مى آيد، اگر در ظاهر گوش باشد و با دست كشيدن زايل مى شود، و اگر در ته سوراخ باشد بايد به هنگام بيرون آمدن از گرمابه آنها را به آهستگى بيرون آورد، زيرا بسا زياد شدن آنها به شنوايى زيان رساند. 3. رطوبات بسته و چسبيده اى را كه در اطراف داخل بينى گرد مى آيد، استنشاق يعنى آب را به داخل بينى كشانيدن بر طرف مى كند. 4. آن جرم و زردى را كه بر روى دندانها و اطراف زبان مى نشيند، مسواك و مضمضه مى زدايد. 5. چرك و شپش كه اگر مراقبت لازم به عمل نيايد در محاسن پديد مى آيد، و مستحب است آنها را با شستشو و شانه زدن برطرف كرد. در اخبار آمده است كه هرگز شانه در سفر و حضر (969) از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جدا نمى شده ، و اين سنت عرب است .
R A H A
01-10-2012, 12:54 AM
در خبرى شگفت آمده كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم محاسن خود را در روز دوبار شانه مى زد (970)، و محاسن او انبوه بود (971) و محاسن على (ع ) پهن و ميان دو كتفش را گرفته بود (972).
در خبرى شگفت انگيزتر آمده كه عايشه گفته است : گروهى به در خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گرد آمدند؛ ديدم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خم آب مى نگرد، و موى سر و محاسن خود را مرتب مى كند، گفتم : اى پيامبر خدا تو اين كار را مى كنى ؟ فرمود: ((آرى ، خداوند دوست دارد، بنده اش به هنگامى كه بر برادرانش وارد مى شود خود را براى آنان آرايش دهد.)) (973) بسا نادان كه اين كار را با اخلاق ديگران قياس و گمان كند كه اين صفت ناشى از حب آرايش براى ديگران است و به اين سبب فرشتگان را به دربانان تشبيه كند، اما ابدا اين گونه نيست ، زيرا پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به دعوت مردم ماءمور، و يكى از وظايف او اين بود كه عظمت خود را در دلهاى آنها جا دهد، و صورتش را در چشمان آنها نيكو جلوه دهد، تا مبادا آنان او را حقير بدانند، و در چشمانشان كوچك به شمار آيد، در نتيجه باعث نفرت آنان از او شود، و براى منافقان وسيله اى جهت رماندن آنها از او گردد. و اين امر بر هر دانشمندى كه عهده دار دعوت مردم به سوى خداست واجب مى باشد، يعنى لازم است ظاهرا و به گونه اى باشد كه موجب نفرت مردم از او نشود، بى ترديد در اين گونه امور ملاك نيت است ، چه اين كارها ذاتا اعمال مباحى هستند كه قصد و نيت خصوصيات آنها را تعيين مى كند، و آرايش اگر بدين نيت باشد محبوب شارع است ، و ژوليدگى محاسن براى اظهار زهد، و نشان دادن بى توجهى به نفس از ديدگاه شرع ممنوع است ، ولى همين امر به سبب پرداختن به كارى كه در نظر شرع از آن مهمتر است محبوب مى باشد. اينها احوالى است درونى ميان انسان و خدا، و در اين ميدان حسابرس بصير است و نيرنگ و تزوير در او به هيچ وجه راه ندارد.
و بسيارند نادانهايى كه اين كارها را انجام مى دهند، و منظورشان جلب توجه مردم به سوى خويش مى باشد، در حالى كه او را بر خود و ديگران مشتبه ، و گمان مى كنند كه قصدشان خير است ، از اين رو مشاهده مى شود گروهى از علما لباسهاى فاخر مى پوشند و ادعا مى كنند كه در اين كار قصدشان به خاك مالاندن دماغ بدعتگران و مخالفان و تقرب جستن به درگاه خداوند است ، اما اين كار در آن روز معلوم خواهد شد كه پرده از اسرار برداشته شود، و مردگان از گورها برانگيخته شوند، و آنچه در سينه هاست تحقق يابد، و در آن روز سره از ناسره جدا خواهد شد. و ما از رسوايى آن روز بزرگ به خداوند پناه مى بريم .
R A H A
01-10-2012, 12:56 AM
مى گويم :
در تشويق به شانه كردن ، اخبار بسيارى از اهل بيت (ع ) وارد، و در كتابهاى كافى و الفقيه و جز اينها نقل شده است :
در كافى (974) به سند خود از ابى الحسن موسى بن جعفر(ع ) روايت است كه درباره قول خداوند: (( خذوا زينتكم عند كل مسجد )) (975) فرموده است : ((از جمله اينهاست شانه كردن براى هر نمازى .))
و نيز از آن حضرت روايت شده است : ((شانه كردن وبا را ميان مى برد، و امام صادق (ع ) شانه اى در مسجد داشت كه به هنگام فراغ در نماز با آن شانه مى كرد.)) (976)
و نيز فرموده است : ((با عاج شانه كنيد كه آن وبا را برطرف مى كند.)) (977)
و نيز: ((هنگامى كه سر و محاسنت را شانه كردى آن را بر سينه ات بكش ، زيرا اين كار غم و وبا را از ميان مى برد.)) (978)
از امام صادق (ع ) نقل است : ((جامه پاكيزه دشمن را زبون مى كند، و ماليدن روغن فقر را از ميان مى برد، و شانه زدن سر وبا را برطرف مى كند.)) پرسيدند وبا چيست ؟ فرمود: ((تب است ، و شانه زدن محاسن دندانها را محكم مى كند.)) (979) در روايت ديگرى ((وبا)) (980) بانون ذكر شده كه به معناى ضعف است .
از آن حضرت (ع ) درباره روغندان و شانه كه از استخوان فيل ساخته شده پرسيدند، فرمود: ((باكى نيست .)) (981)
و شايسته است به هنگام شانه زدن بگويد: (( اللهم سرح عنى الهموم و الغموم و وحشه الصدور و وسوسه الشيطان )) چنان كه از امام صادق (ع ) روايت شده است . (982)
و چون از آن فارغ شد بگويد: (( سبحان من زين الرجال باللحى و النساء بالذوائب . ))
درباره تشويق بر خضاب كردن نيز اخبار بسيارى از اهل بيت (ع ) وارد شده است . در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است : حسن بن جهم بر ابى الحسن امام موسى بن جعفر(ع ) وارد شد، در حالى كه آن حضرت با رنگ سياه خضاب كرده بود، به او فرمود: ((خضاب كردن را پاداشى است و با خضاب و آمادگى خداوند بر عفت زنان مى افزايد، و زنان عفت را به سبب آن كه شوهرانشان آمادگى را ترك كردند رها ساختند.))؛ وى عرض كرد: به ما رسيده كه حنا انسان را مسن تر نشان مى دهد. فرمود: ((كدام چيز پيرى را مى فزايد؟ انسان روز بروز پيرتر مى شود.))
محمد بن مسلم از ابى جعفر امام باقر(ع ) درباره خضاب كردن پرسيد، امام فرمود: ((پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خضاب مى كرد، و اين موى اوست كه نزد ماست .))
روايت شده است كه در سر و محاسن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هفده موى سپيد بود.
و نيز روايت است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حسين بن على (ع ) و ابوجعفر محمد بن على (ع ) با وسمه خضاب مى كردند. و على بن الحسين (ع ) با حنا و وسمه خضاب مى فرمود.
امام صادق (ع ) فرموده است : ((خضاب با رنگ سياه مايه انس زنان و ترس دشمنان است .))
و نيز درباره قول خداوند متعال : (( و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة )) (983) فرمود: از جمله آنها خضاب كردن با رنگ سياه است . مردى بر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد شد كه محاسنش را زرد كرده بود، به او فرمود: ((چه خوب است اين )) سپس بعد از مدتى بر آن حضرت وارد شد در حالى كه ريشش را با حنا قرمز كرده بود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تبسمى كرد و فرمود: ((اين از آن بهتر است )) پس از مدت ديگر دوباره نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد، و ريشش را رنگ سياه زده بود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خنديد، و به او فرمود: ((اين از هر دو بهتر است .))
گفته اند: ائمه (ع ) با وسمه خضاب مى كردند، و خضاب با رنگ زرد خضاب ايمان ، و با حنا (قرمز) رنگ اسلام ، و با رنگ سياه خضاب اسلام و ايمان و نور است .
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به على (ع ) فرمود: ((يك درهم براى خضاب خرج كردن بهتر از هزار درهم است كه در غير آن در راه خدا خرج شود. و در آن چهارده خصلت است : بادى را كه در گوشهاست دفع مى كند؛ چشم را جلا مى دهد؛ بيخ بينى را نرم مى كند؛ دهن را خوشبو مى سازد؛ لثه ها را محكم مى گرداند؛ بيمارى و ضعف را از ميان مى برد؛ وسوسه هاى شيطان را كم مى كند؛ فرشتگان بدان خوشحال ، مؤ منان شاد و كافران به سبب آن خشمگين مى شوند؛ خضاب زينت و آرايش است ؛ بوى خوش است ؛ نكير و منكر از آن شرم مى كنند، و در قبر مايه برائت و خلاصى است .)) (984)
بيشتر اين اخبار با اسناد معتبر در كتاب كافى نيز روايت شده است . (985)
در كتاب مذكور به سند صحيح از عمر بن يزيد روايت شده كه گفته است ابوعبدالله (ع ) فرمود: ((زنهار كه محاسنت از خضاب خالى باشد، چه اين فقر و بيچارگى است .)) (986)
و به سند خود از حنص اعور نقل مى كند كه گفته است : از اباعبدالله (ع ) درباره خضاب ريش و سر پرسيدم كه آيا آن سنت است ، فرمود: ((آرى )) عرض كردم : امير مؤ منان (ع ) خضاب نمى كرد، فرمود: ((آنچه مانع آن حضرت شده بود گفتار پيامبر خدا بود كه : اين (محاسن ) را از آن خون (سر) خضاب خواهى كرد.)) (987)
R A H A
01-10-2012, 12:58 AM
مى گويم :
غزالى درباره منع از خضاب بويژه به رنگ سياه مبالغه بسيار كرده كه نبايد به سخنان او توجه كرد، زيرا اهل خانه به آنچه در خانه است داناترند.
در اخبار آمده است : زمانى در نزول وحى تاءخير شد. چون جبرئيل (ع ) بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرود آمد به آن حضرت عرض كرد: چگونه وحى بر شما فرود آيد و حال آن كه بندهاى انگشتان را نمى شوييد، و زير ناخنهايتان را پاك نمى كنيد و زردى دندانهايتان را با مسواك نمى زداييد، امت خود را دستور ده تا آنها را به جا آورد.)) (988)
مى گويم :
اين خبر از طريق خاصه نيز در كتاب كافى (989) از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرموده است : در نزول وحى بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تاءخير شد، به او عرض كردند، وحى از تو باز داشته شده است ، فرمود: ((چگونه باز داشته نشود و حال آن كه ناخنهايتان را نمى چينيد، وزير ناخنهايتان را پاك نمى كنيد.))
7. چرك سرانگشتان وزير ناخنها كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به زدودن و تنظيف آنها امر كرده است ، زيرا اعراب به ناخن گير دسترسى نداشتند و در هر موقع چرك زير ناخنهاى آنان را فرا گرفته بود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى چيدن ناخنها و ستردن موهاى زير بازو و موهاى زهار در هر چهل روز يك بار تعيين وقت كرد، وليكن فرمود همواره زير ناخنها را پاك كنند. 8. چركى كه بر اثر ريزش عرق و گرد و غبار راه در تمام بدن به وجود مى آيد و گرمابه آن را زايل مى كند.)) (990) 6. چرك بندهاى پشت انگشتان كه بايد زدوده شود، و عرب اينها را زياد نمى شست زيرا پس از خوراك عادت به شستن دست نداشت در نتيجه چرك در آنها جمع مى شد، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به شستن آنها دستور داد.
R A H A
01-11-2012, 12:43 AM
مى گويم :
نون چگونگى ورود به گرمابه و سنتها و آداب آن را طبق طريقه بيت (ع ) شرح مى دهيم .
چگونگى ورود به گرمابه و آداب آن
در كافى به سند صحيح از امام صادق (ع ) روايت شده ، و الفقيه نيز آن را نقل كرده كه امام (ع ) گفته است : ((پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده : هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان دارد بى لنگ وارد حمام نشود.)) (991)
در الفقيه آمده است كه يحيى بن سعيد اهوازى از احمد بن محمد بن ابى نصر از محمد بن حمران روايت كرده كه امام صادق (ع ) فرموده است : هر گاه وارد گرمابه شدى به هنگام لخت شدن بگو: (( اللهم انزع عنى ربقة النفاق و ثبتنى على الايمان ، )) و چون به قسمت مقدم آن رسيدى بگو: (( اللهم انى اعوذبك من شر نفسى و استعيذبك من اذاه ، )) و چون به قسمت مؤ خر آن وارد شدى بگو: (( اللهم اذهب عنى الرجس النجس و طهر جسدى و قلبى ، )) و مقدارى از آب گرم بر گير و بر سر و پاهايت بريز، و اگر ممكن باشد جرعه اى از آن بنوش ، زيرا مثانه را پاك مى كند. (992) و در قسمت دوم گرمابه ساعتى درنگ كن ، و چون وارد قسمت سوم شدى بگو: (( نعوذبالله من النار و نساله الجنه )) و اين را تكرار كن تا از خزانه آب گرم خارج شوى ، و زنهار از اين كه در گرمابه آب سرد يا فقاع بنوشى (993) زيرا معده ات را تباه مى كند، و آب سرد بر تو ريخته نشود، چه بدنت را ضعيف و سست مى كند، و زمانى كه از گرمابه بيرون مى آيى آب سرد بر پاهايت بريز، زيرا اين عمل درد را از بدنت بيرون مى كشد، و چون خواستى لباسهايت را بپوشى بگو: (( اللهم البسنى التقوى و جنبنى الردى ، )) چون اين كار را انجام دهى از هر دردى ايمن شوى ، و خواندن قرآن در حمام چنانچه لنگ بر تن داشته باشى و حمام صدا را منعكس نكند مانعى ندارد. (994)
محمد بن مسلم از ابى جعفر امام باقر(ع ) پرسيده است : آيا امير مؤ منان (ع ) خواندن قرآن را در حمام نهى كرده است ؟ امام (ع ) به او پاسخ داده است : ((خير تنها آن حضرت از اين كه انسان لخت باشد و قرآن بخواند نهى فرموده است اما اگر لنگ بر تن داشته باشد مانعى ندارد.)) (995)
على بن يقطين به امام موسى بن جعفر(ع ) عرض كرد: مى توانم در حمام قرآن بخوانم و نكاح كنم ؟ امام (ع ) فرمود: ((اشكالى ندارد.))(996)
شيخ صدوق مى گويد: همچنين نهى وارد در خصوص سلام كردن در حمام منحصر به كسى است كه لنگ بر خود نبسته باشد. (997)
و نيز آن حضرت فرمود: ((... واجب است بر مرد كه چشمانش را فرو گيرد، و عورتش را از اين كه به آن نگاه كنند مستور بدارد.)) (998)
از امام صادق (ع ) درباره قول خداوند متعال پرسيدند كه فرموده است : (( قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم (999) )) امام (ع ) فرمود: ((هر چه در كتاب خدا در حفظ فرج ذكر شده محافظت آن از زناست جز در اين جا كه مراد حفظ آن از ديد مردم است .))
و نيز از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرموده است : ((تنها نظر كردن بر عورت مسلمان مكروه مى باشد، اما نظر كردن بر عورت ذمى يا غير مسلمان مانند مشاهده عورت الاغ است .)) (1000)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((ران جزو عورت نيست .)) (1001)
پايان گفتار صدوق .
سزاوارتر اين است كه از ناف تا زانو را بپوشند، چنان كه ابوجعفر امام باقر(ع ) در هنگامى كه ديگرى چيزى بر بدن او مى ماليد به وى فرمود: ((بيرون شو)) و با دست خويش از ناف به پايين را ماليد، و سپس فرمود: ((به همين نحو رفتار كن .)) اين را كافى روايت كرده است (1002) و آن به خاطر اين است كه مواضع مذكور به منزله حريم عورت است ، و حتى برخى قائل به وجوب ستر آنها شده اند.
صدوق مى گويد: امير مؤ منان (ع ) فرموده است : ((گرمابه نيكو خانه اى است ؛ آتش را به ياد مى آورد، و چركها را برطرف مى كند.)) (1003)
و نيز آن حضرت فرموده است : ((گرمابه بد خانه اى است ؛ پرده ها را پاره مى كند، و شرم را از ميان مى برد.)) (1004)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((بد خانه اى است گرمابه ، پرده ها را پاره ، و عورت را آشكار مى كند، و نيز گرمابه خوب خانه اى است زيرا سوزش آتش را به ياد مى آورد.)) (1005)
R A H A
01-11-2012, 12:45 AM
مى گويم :
غزالى از جمله آدابى كه براى حمام ذكر كرده اين است كه ((انسان با احساس گرمى آن گرمى و سوزش آتش آخرت را به ياد آورد، و خود را ساعتى در فضاى گرم حمام زندانى انگارد، و آن را با محيط سوزان جهنم مقايسه كند، چه آن از هر خانه اى به جهنم شبيه تر است ، جايى كه زير آن آتش شعله ور است ، و بر بالاى آن تاريكى چيره است ، و از آن به خداوند پناه مى بريم ، بلكه خردمند كسى است كه حتى يك لحظه از ياد آخرت غافل نباشد، كه آن جاى باز گشت و قرارگاه اوست ، پس به هر چيزى بنگرد چه آب و چه آتش و جز آنها بايد در آن براى او پند و عبرتى باشد، و انسان بر حسب همت و به مقتضاى مصلحت خود به اشيا مى نگرد، مثلا اگر بزاز و بافنده و بنا و درودگرى وارد خانه اى آباد و مفروش شوند، چنانچه احوال آنها را بررسى كنيم مى بينيم بزاز به فرشهاى خانه مى نگرد، و به بهاى آنها مى انديشد، و جولاهى در جامه ها خيره مى شود و بافت آنها را مورد دقت قرار مى دهد، و نجار به سقف مى نگرد، و به كيفيت ساخت و تركيب آن فكر مى كند، (1006) و بنا به ديوارها توجه مى كند و استحكام و استقامت آنها را مورد ملاحظه قرار مى دهد. سالك راه آخرت نيز به همين گونه است ؛ به هر چيزى كه بنگرد براى او پند و موعظه اى را در باب آخرت در خود دارد، و حتى به هر چيزى كه نظر مى افكند خداوند راهى در آن به روى او مى گشايد تا از آن پند و عبرت اندوزد. اگر به سياهى بنگرد تيرگى و ظلمت گور را به ياد مى آورد، و اگر چشمش بر مار افتد، افعيهاى جهنم را از خاطر مى گذراند، و اگر بر چهره زشتى نظر افكند منكر و نكير و ماءموران دوزخ را ياد مى كند، و اگر آزار هولناكى به گوشش برسد نفخه صور در ذهن او تداعى مى شود، و اگر چيز خوبى به چشمش بخورد نعمتهاى بهشت را به ياد مى آورد، و اگر در بازار يا خانه واژه ((آرى )) يا ((نه )) را بشنود به ياد روزى مى افتد كه پس از پايان حساب به او پاسخ رد يا قبول خواهند داد. چقدر سزاوار است كه اين حالت بر قلب صاحبدلان غلبه داشته باشد، زيرا آنچه او را از اين حالت منصرف مى كند امور و مقاصد دنيوى است ، و اگر او از جمله كسانى نباشد كه دلشان قفل و ديده بصيرتشان كور شده است چنانچه مدت اقامت خود را در دنيا با مدت توقف خود در آخرت مقايسه كند، عمر خود را در دنيا بسيار حقير و ناچيز خواهد ديد)) پايان گفتار غزالى .
در الفقيه آمده است : يكى از آداب حمام اين است كه انسان فرزندش را به همراه خود به گرمابه نبرد تا مبادا نظرش بر عورت او افتد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان دارد زنش را به گرمابه نفرستد.)). همچنين فرموده است : ((هر كس از زنش اطاعت كند، خداوند او را به صورت در آتش مى اندازد.))؛ پرسيدند: اين اطاعت چيست ؟ فرمود: ((اين كه زنش از او بخواهد به تعزيه و عروسى و حمام رود، و جامه نازك بپوشد و شوهرش به او پاسخ مثبت دهد.))
امام صادق (ع ) فرموده است : ((در گرمابه تكيه مده ، چه اين كار پيه كليه ها را آب مى كند، و در آن موها را شانه مزن كه مو سست مى شود، و سر را با گل مشوى زيرا چهره را زشت مى كند، و در حديث ديگر است كه غيرت را از ميان مى برد، و سفال را بر بدن خود نمال كه ايجاد برص مى كند، و لنگ را به صورت خود مكش كه آبرو را مى برد - روايت شده منظور گل مصر و سفال شام است - و مسواك كردن در گرمابه موجب وباى دندانهاست ، و با غساله آب حمام وضو و غسل جايز نيست .))
ابوالحسن موسى بن جعفر(ع ) فرموده است : ((ناشتا وارد حمام نشويد مگر آن كه چيزى خورده باشيد.))
و نيز فرموده است : ((يك روز در ميان به حمام رفتن موجب فربهى است ، و همه روز استحمام كردن گوشت كليه ها را آب مى كند.)) (1007)
امام صادق (ع ) وارد حمام شد؛ صاحب حمام عرض كرد: گرمابه را برايت خلوت كنم ؟ امام (ع ) فرمود: ((نه مؤ من كم خرج است .)) (1008)
آن حضرت فرموده است : ((شستن سر با خطمى فقر را از ميان مى برد، و روزى را زياد مى كند.)) (1009)
و نيز: ((شستن سر با خطمى در هر جمعه ، موجب ايمنى از برص و ديوانگى است .))
امير مؤ منان (ع ) فرموده است : ((شستن سر با خطمى چركها را از ميان مى برد، و بدن را از كثافات پاك مى سازد.))
روايت است پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اندوهگين بود، جبرئيل به او عرض كرد: سر خود را با سدر بشويد، و آن سدرى بود كه از سدرة المنتهى آورده شده بود. (1010)
ابوالحسن موسى بن جعفر(ع ) فرموده است : ((شستن سر با سدر مايه رسيدن روزى مى شود.))
امام صادق (ع ) فرموده است : ((سرتان را با برگ سدر بشوييد، زيرا همه فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل آن را تقديس كرده اند، و هر كس سر خود را با برگ سدر بشويد خداوند وسوسه شيطان را تا هفتاد روز از او دور مى كند، و كسى كه خداوند در هفتاد روز وسوسه شيطان را از او دور كرده گناه نمى كند، و كسى كه گناه نكند وارد بهشت مى شود.))
امام حسن بن على بن ابى طالب (ع ) از گرمابه بيرون آمد، مردى به او عرض كرد: استحمام تو گوارا باد؛ امام (ع ) فرمود: ((اى نادان ، حرف طلب (است ...) در اين جا مناسبت ندارد.))، گفت : حمام تو گوارا باد، فرمود: ((هر گاه حمام گوارا باشد، راحتى بدن از حمام به چيست ؟ عرض كرد: آب گرمت گوارا باد، امام فرمود: ((واى بر تو آيا نمى دانى حميم (آب گرم ) به معناى عرق بدن است .))
عرض كردم : پس چه بگويم ؟ فرمود: بگو: (( ((طاب ما مطهر منك و طهر ما طاب منك )))) (1011)
امام صادق (ع ) فرموده است : هر گاه در هنگامى كه از گرمابه بيرون مى آيى برادر مسلمانت به تو بگويد: طاب حمامك (حمام گوارايت باد) بگو: انعم الله بالك (خداوند خوشحالت كناد). (1012)
R A H A
01-11-2012, 12:47 AM
مى گويم :
درباره غسل جمعه و آداب آن ضمن مباحث نماز جمعه سخن خواهيم گفت ، چنان كه غزالى همين كار را كرده است .
غزالى مى گويد :
نوع دوم : اجزايى است كه از بدن زايل مى شود، و آنها هشت چيز است :
1. موى سر - تراشيدن موى سر براى كسى كه منظورش حفظ نظافت و پاكيزگى است مانعى ندارد؛ همچنين گذاشتن موها براى كسى كه آنها را روغن زند و شانه كند بى اشكال است ، مگر آن كه بخواهد موها را به شيوه راهزنان و آدمكشان بر گرداگرد سر، و يا تكه تكه باقى بگذارد، و يا به رسم اشراف گيسو براى خود قرار دهد كه اگر شريف نباشد نيرنگ به كار برده است .)) 2. كندن يا قيچى كردن موهاى بينى مستحب است . در كافى و الفقيه از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرموده است : ((گرفتن موى بينى چهره را زيبا مى كند.))، (1016) و چنان كه در روايت آمده قيچى كردن آنها بهتر از كندن آنهاست . (1017) غزالى از موى بينى سخنى نگفته و به جاى آن زيادتى ناف را ذكر كرده و گفته است اين زيادتى در آغاز تولد بريده مى شود، و او به همين مقدار بسنده كرده است . همچنين زيادتى ريش را به خاطر مصلحتى كه تصور كرده در قسمت هشتم اين بحث آورده كه از نظر ما اين مصلحت ساقط است ، و لذا ما آن را در محل خود ذكر كرديم ، روشن است كه آنچه ما كرده ايم شايسته تر است . 3. موى شارب - در اين باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : قصوا الشوارب (1018)، و در الفاظ ديگرى است : جزوا الشوارب (1019) و در عبارت ديگر آمده :(( حفوا الشوارب ، و اعفوا اللحى )) (1020) يعنى شارب را كنار لب قرار دهيد، و حفاف به معناى پيرامون است . خداوند فرموده است : (( وترى الملائكه حافين من حول العرش )) (1021) و در الفاظ ديگرى فرموده است : احفوا الشوارب (1022) و اين دلالت بر قطع آنها از ته دارد، و عبارت حفوا مشعر بر قطع آنها در كمتر از اين حد است . خداوند متعال فرموده است : (( ان يسالكموها فيحفكم تبخلوا )) (1023)،... يعنى بر شما اصرار ورزد. اما تراشيدن شارب خواسته نشده ، و چنان كه از برخى صحابه نقل كرده اند احفاء نزديك به تراشيدن است . يكى از تابعين مردى را ديد كه شاربش را از ته زده است ، به او گفت : مرا به ياد اصحاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم انداختى . و در گذاشتن سبيل كه آن دو طرف موى لب است باكى نيست ، و بعضى از صحابه سبيل داشتند، زيرا آن دهان را نمى پوشاند، و چربى خوراك در آن باقى نمى ماند چون طعام با آن برخورد نمى كند، و معناى اعفوا اللحى اين است كه ريشها را انبوه كنيد. در خبر آمده است كه ((يهود شارب را مى گذاشتند و ريش را قيچى مى كردند پس شما با آنها مخالفت كنيد.)) (1024) و برخى از عالمان تراشيدن شارب را مكروه و بدعت دانسته اند
مى گويم :
ما پيش از اين ذكر كرديم كه تراشيدن سر از گذاشتن مو بهتر و بيشتر مايه زيبايى است . اما موها را بر گرداگرد سر باقى گذاشتن و به شكلى كه آن را زلف مى گويند در آوردن كراهت دارد كه اين مساءله از اهل بيت (ع ) نيز روايت شده است .
در كافى روايت شده كه امام صادق (ع ) گفته است : ((امير مؤ منان (ع ) فرموده سر كودكان را به شكلى كه آن را قزع مى گويند نتراشيد، و قزع اين است كه قسمتى از سر را بتراشند و قسمتى را باقى بگذارند.)) (1013)
از امام صادق (ع ) نقل كرده اند كه آن حضرت تراشيدن سر كودكان را به گونه اى كه آن را قزع مى گويند مكروه مى داشت .))، و فرمود: ((قزع آن است كه در وسط سر كودك دسته اى مو كه كاكل گفته مى شود بگذارند و بقيه سر را بتراشند.)) (1014)
از آن حضرت روايت است كه فرمود: كودكى را كه كاكل داشت نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آوردند تا برايش دعا كند، آن حضرت از دعا براى او خوددارى كرد، و دستور فرمود سرش را بتراشند. (1015)
.
R A H A
01-11-2012, 12:49 AM
مى گويم :
از طريق خاصه (شيعه ) حديثى است كه در الفقيه (1025) از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه آن حضرت فرموده است : ((مجوس ريش خود را با قيچى و شارب را انبوه مى كردند، و ما شارب را قيچى و ريش را انبوه مى كنيم ، و اين مطابق فطرت است .))
و نيز فرموده است : ((شاربها در حد لبهايتان و ريشهايتان انبوه باشد، و خود را همانند يهود نكنيد.)) (1026)
كافى از امام صادق (ع ) روايت كرده كه : ((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : هيچ كس از شما شارب خود را بلند نكند، چه شيطان آن را مخفيگاهى براى خود قرار مى دهد و در آن پنهان مى شود.)) (1027)
از امام باقر(ع ) روايت است كه : ((هر كس ناخنها و شاربش را در هر جمعه كوتاه كند، و در آن هنگام بگويد: (( بسم الله و بالله و على سنة محمد رسول الله و آل محمد صلوات الله عليهم )) هر خرده اى از ناخن و موى او كه بر زمين بيفتد خداوند ثواب آزاد كردن بنده اى را براى او مى نويسد، و هرگز به بيمارى جز بيماريى كه از آن مى ميرد دچار نخواهد شد.)) (1028)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((گرفتن شارب از جمعه اى تا جمعه ديگر موجب ايمنى از جذام است .)) (1029)
عبدالله بن ابى يعفور به امام صادق (ع ) عرض كرد: فدايت شوم ، گفته مى شود هيچ چيزى مانند تعقيبات نماز از طلوع فجر تا بر آمدن آفتاب روزى را زياد نمى كند؛ امام (ع ) فرمود: ((آرى ، ليكن من چيزى را به تو خبر دهم كه بهتر از آن است و آن گرفتن شارب و كوتاه كردن در روز جمعه است .)) (1030)
در كافى (1031) از عبدالله بن عثمان نقل شده است كه او اباعبدالله (ع ) را ديد كه شاربش را بقدرى كوتاه كرده كه چيزى از موبر پوست باقى نمانده است .
و نيز در كافى از ابى عبدالله (ع ) روايت شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((از سنت است كه شارب تا حد لب كوتاه شود.)) (1032)
4. زيادتى ريش - در الفقيه آمده است كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به مردى كه ريش بلندى داشت نگريست و فرمود: ((اين را چه مى شد اگر محاسنش را مرتب مى كرد؟)) چون سخن آن حضرت به گوش آن مرد رسيد، ريشش را به گونه اى كه نه كوتاه بود و نه بلند اصلاح كرد سپس بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد شد هنگامى كه آن حضرت او را ديد فرمود: ((به همين نحو عمل كنيد.)) (1033)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((از ريش آنچه از يك قبضه زيادتر است در آتش است .)) (1034)
محمد بن مسلم گفته است : ابوجعفر امام باقر(ع ) را ديدم در حالى كه حجام محاسن او را اصلاح مى كرد، امام (ع ) به او فرمود: ((آن را مدور كن .))(1035)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((يك قبضه از ريشت را نگه دار و زيادى آن را قيچى كن .)) (1036)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((موى سفيد در جلوى سر ميمنت ، و در دو طرف پيشانى سخاوت ، و در گيسوها شجاعت ، و در پشت سر شوم است .)) (1037)
امام صادق (ع ) فرموده است : نخستين كسى كه مويش سفيد شد ابراهيم خليل (ع ) بود، او هنگامى كه محاسنش را اصلاح مى كرد، دسته اى موى سپيد در محاسن خود ديد به جبرئيل گفت : اين چيست ؟ پاسخ داد: اين وقار است . ابراهيم (ع ) عرض كرد: پروردگارا وقار مرا زياد كن . (1038)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((كسى كه در اسلام موى خود را سپيد كند، سپيدى موى او در روز بازپسين نورى براى او خواهد بود.)) (1039)
و نيز فرموده است : ((موى سپيد نور است آن را نكنيد.)) (1040)
على (ع ) فرموده است : ((قيچى كردن موى سپيد اشكالى ندارد، كندن آن مكروه است .)) (1041)
نهى از كندن موى سپيد نهى كراهيت است نه نهى تحريم ، چه امام صادق (ع ) مى فرمايد:(1042) ((قيچى كردن و كندن موى سياه و سفيد اشكالى ندارد، و قيچى كردن آن نزد من از كندن آن محبوبتر است .)) بايد دانست كه احاديث معصومين (ع ) در حال واحد با هم مختلف نيست ، و اختلاف آنها بر حسب اختلاف احوال مى باشد، زيرا الهام كننده اين اخبار خداوند متعال است . (1043)
R A H A
01-11-2012, 12:52 AM
مى گويم :
اما در مورد تراشيدن ريش بعضى قائل به حرمت آن شده اند، و غزالى در اين كتاب متعرض اين مطلب نشده و از اصحاب ما كسانى كه مورد وثوق مى باشند سخنى در اين باره نگفته اند، شايد حرمت آن به اين دليل است كه مخالف سنت و قهرا بدعت است و نيز خلاف قول پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى باشد كه فرموده است : ((ريش بگذاريد)) و نيز به دليل قول خداوند متعال است كه در حكايت از شيطان ملعون فرموده است : (( و لامرنهم فليغيرن خلق الله )) (1044) زيرا ازاله موهاى ديگر جز ريش همه از سوى شارع اجازه داده شده است ، و نيز به دليل آنچه در كافى از حبابه والبيه روايت شده كه گفته است : امير مؤ منان (ع ) را در شرطة الخميس ديدم در حالى كه تازيانه اى كه داراى دو رشته بود به همراه داشت ، و با آن فروشندگان مار ماهى و ماهيهاى بى فلس را مى زد و به آنها خطاب مى كرد: اى فروشندگان مسوخات بنى اسرائيل و لشكر بنى مروان ؛ فرات بن احنف برخاست و عرض كرد: اى امير مؤ منان ! لشكريان بنى مروان كدامند، فرمود: ((گروهى هستند كه ريشها را تراشيدند و سبيلها را تاب دادند و در نتيجه مسخ شدند.)) (1045) اين حديثى طولانى است كه ما به مقدارى كه مورد نياز بود از آن اخذ و در اين جا ذكر كرديم .
غزالى مى گويد :
اما كندن موهاى ريش در آغاز بر آمدن براى تشبه جستن به جوانهاى ساده زنخ از كارهاى زشت و منكرات بزرگ است زيرا ريش ، زينت مردان است ، و خداوند را فرشتگانى است كه سوگند آنها اين است كه : قسم به آن كه بنى آدم را به محاسن زينت داد. و آن جزئى است كه خلقت مردان بدان كامل و موجب تميز آنان از زنان است ، و يكى از تاءويلات شگرف آيه (( ((يزيد فى الخلق ما يشاء)) )) (1046) اين است كه گفته اند: مقصود از آن ريش است .
ياران احنف بن قيس مى گفتند: دوست داريم محاسنى براى احنف بخريم هر چند به بهاى بيست هزار دينار باشد. شريح قاضى مى گفت : دوست داشتم مرا محاسنى به بهاى ده هزار دينار مى بود. و چگونه ممكن است محاسن ناپسند باشد و حال آن كه مايه احترام مرد و باعث اين است كه مردم به ديده علم و وقار به او نظر كنند، و او را در مجالس برترى دهند، و روى خود را به او متوجه سازند، و در جماعت او را مقدم بدارند، و آبروى او محفوظ باشد، زيرا كسى كه به ديگرى دشنام مى دهد، اگر او داراى ريش باشد دشنام خود را به طور كنايه متوجه ريش او مى كند. گفته شده است بهشتيان ساده زنخند جز هارون برادر موسى (ع ) كه به داشتن ريشى تا ناف خود اختصاص و بدان فضيلت دارد.
5 و 6 - موهاى زير بغل و زهار و ديگر موهاى بدن - ازاله اين موها با تراشيدن يا نوره مستحب است ، اما كندن آنها موجب درد و عذاب است ، و مقصود از ستردن آنها نظافت و حفظ پاكيزگى و جلوگيرى از گرد آمدن چرك و كثافت در لابلاى آنهاست ، و اين به طريق آسانتر ميسر است .
در الفقيه آمده است پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((هيچ يك از شما نبايد موى زير بغلش را بلند بگذارد، چه شيطان آن را سپرى براى خود قرار مى دهد و در آن و نيز فرموده است : ((هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان دارد نبايد بيش از چهل روز موهاى زهارش را واگذارد، و براى زنى كه به خداوند و آخرت معتقد است جايز نيست بيش از بيست روز آن را ترك كند.)) (1047)
امير مؤ منان (ع ) فرموده است : دوست دارم مؤ من در هر پانزده روز يك بار نوره بمالد.)) (1048)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((در هر پانزده روز يك بار نوره كشيدن سنت است ، و اگر بيست روز بگذرد و توان تهيه آن را نداشته باشى با اعتماد به خداوند آن را قرض كن .)) (1049)
امام صادق (ع ) در حمام زير بغلش را نوره مى كشيد و مى فرمود: ((كندن موى زير بغل شانه را ضعيف و سست ، و بينايى را كم مى كند.)) (1050)
و نيز فرموده است : ((تراشيدن آن بهتر از كندن ، و زدودن آن با نوره بهتر از تراشيدن آن است .)) (1051)
على (ع ) فرموده است : ((كندن موى زير بغل بوى گند را از ميان مى برد، و آن پاك كننده و يكى از سنتهايى است كه پيامبر بدان دستور داده است ، درود خدا بر او و خاندانش باد.)) (1052)
و نيز فرموده است : ((نوره پاك كننده است .)) (1053)
امام صادق (ع ) فرموده است : كسى كه بخواهد نوره بمالد مقدارى از نوره بر گيرد و آن را نزديك بينى خود قرار دهد و بگويد: (( اللهم ارحم سليمان بن داود كما امر بالنوره فانه لا تحرقه ان شاء الله تعالى . )) (1054)
روايت شده است ((آن كه بنشيند در حالى كه نوره كشيده است بيم فتق نسبت به او مى رود))،(1055) و شخص جنب اگر نوره كشد باكى نيست ، زيرا نوره بر پاكيزگى اش مى افزايد.)) (1056)
از امام صادق (ع ) روايت شده كه : ((امير مؤ منان (ع ) فرموده است : شايسته است در روز چهارشنبه از نوره كشيدن پرهيز شود، زيرا آن روز نحس مستمر است ، و نوره كشيدن در ديگر روزها مانعى ندارد.)) (1057)
روايت شده است : ((نوره كشيدن در روز جمعه موجب برص است .))(1058)
ريان بن صلت از كسى كه به او خبر داده و او از امام موسى بن جعفر(ع ) روايت كرده كه فرموده است : ((اگر كسى در روز جمعه نوره كشد و دچار برص شود نبايد كسى جز خودش را سرزنش كند.)) (1059)
R A H A
01-11-2012, 12:53 AM
مى گويم :
در كافى از برقى مرفوعا از ابى عبدالله (ع ) روايت شده كه گفته است : به آن حضرت عرض شد: برخى از مردم گمان مى كنند نوره كشيدن در روز جمعه مكروه است ؛ فرمود: ((چنين نيست كدام پاك كننده از نوره كشيدن در روز جمعه پاك كننده تر است .)) (1060)
و نيز در كافى است كه امام صادق (ع ) فرموده است : ((يك بار نوره كشيدن در تابستان بهتر از ده بار در زمستان است .)) (1061)
نيز آن حضرت فرموده است كه : ((پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هر جمعه زهار و زير رانها را نوره مى كشيد.)) (1062)
سدير روايت كرده است از على بن الحسين (ع ) شنيده كه مى فرموده است : ((هر كس به هنگامى كه نوره مى كشد بگويد: (( اللهم طيب ما طهر منى ، و طهر ما طالب منى ، و ابدلنى شعرا طاهرا لا يعصيك ، اللهم انى تطهرت ابتغاء سنة المرسلين و ابتغاء رضوانك و مغفرتك فحرم شعرى و بشرى على النار و طهر خلقى ، و طيب خلقى ، و زك عملى ، و اجعلنى ممن يلقاك على الحنيفية السمحة ملة ابراهيم خليلك و دين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حبيبك و رسولك ، عاملا بشرائعك ، تابعا لسنة نبيك ، آخذا به متادبا بحسن تاديبك و تاديب رسولك صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تاديب اوليائك الذين غذوتهم بادبك و زرعت الحكمة فى صدورهم و جعلتهم معادن لعلمك لعلمك صلواتك عليهم )) (1063). خداوند او را در دنيا از پليديها و گناهها پاك مى كند، و موهايى بر بدن او مى روياند كه او را معصيت نكنند، و به هر مويى كه در بدن اوست فرشته اى مى آفريند كه از سوى او خداوند را تا روز بازپسين تسبيح و تنزيه مى كنند، و همانا تسبيح هر يك از آنها معادل هزار تسبيح مردم روى زمين است .)) (1064)
حكم بن عتيبه گفته است : ابا جعفر امام باقر(ع ) را ديدم كه حنا بر گرفته و روى ناخنهايش گذاشته است ، به من فرمود: ((اى حكم ! در اين باره چه مى گويى ؟)) عرض كردم : در مورد كارى كه شما آن را به جا مى آورى چه مى توانم بگويم ، اما در ميان ما اين كار را جوانها انجام مى دهند، فرمود: ((اى حكم ! هنگامى كه نوره به ناخنها مى رسد رنگ آنها را تغيير مى دهد به طورى كه شبيه ناخن مردگان مى شوند، از اين رو بايد آنها را با حنا دگرگون كرد.)) (1065)
احمد بن عبدوس گفته است : ابوجعفر امام باقر(ع ) را ديدم كه از گرمابه بيرون آمده و از سر تا پا بر اثر حنا مانند گل سرخ بود.(1066)
در الفقيه آمده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((هر كس نوره كشد و با حنا خضاب كند، خداوند او را از سه آفت جذام ، برص و خوره تا كشيدن نوره مجدد ايمن مى دارد.)) (1067)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((حنا ماليدن پس از نوره كشيدن مايه ايمنى از جذام و برص است .)) (1068)
روايت شده ((هر كس پس از نوره كشيدن از سر تا پايش را حنا بمالد خداوند نادارى را از او برطرف مى كند.)) (1069)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((با حنا خضاب كنيد، زيرا نور چشم را زياد مى كند، مو را مى روياند، بو را خوش مى كند و زنان را آرامش مى دهد.))(1070)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((حنا بوى گند عرق را از ميان مى برد، آبرو را زياد مى كند، دهن را خوشبو مى سازد، و به فرزند زيبايى مى بخشد.)) (1071)
امير مؤ منان (ع ) فرموده است : ((خضاب كردن شيوه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و از سنتهاى اوست . (1072)
امام صادق (ع ) فرموده است : ((هر نوع خضاب كردن بلامانع است .))(1073)
اشكالى ندارد كه انسان در حمام با سويق ، آرد، نخاله و آردى كه با روغن سرخ شده باشد بدنش را مالش دهد، و در آنچه به بدن سود مى رساند اسرافى نيست ، بلكه اسراف در چيزى است كه موجب اتلاف مال و زيان بدن باشد.
R A H A
01-11-2012, 12:54 AM
7 - ناخنها - كوتاه كردن ناخنها مستحب است زيرا بلند شدن آنها صورت زشتى دارد، و مايه گرد آمدن كثافت در زير آنهاست ، كافى از ابوحمزه و او از ابوجعفر امام باقر(ع ) روايت كرده كه آن حضرت فرموده است : ((چيدن ناخن به سبب اين است كه آنها خوابگاه شيطان و باعث سهو و نسيانند.)) (1074)
حذيفة بن منصور از ابى عبدالله (ع ) روايت كرده كه آن حضرت فرموده است : ((مخفى ترين راههاى سلطه شيطان بر فرزند آدم اين است كه زير ناخنهاى او جا مى گيرد.)) (1075)
حسن بن راشد روايت كرده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((چيدن ناخنها مانع بزرگترين دردها مى شود، و روزى را زياد مى كند.)) (1076)
محمد بن طلحه نقل كرده كه ابى عبدالله (ع ) فرموده است : ((چيدن ناخن ، كوتاه كردن شارب ، شستن سر با خطمى در هر جمعه نادارى را از ميان مى برد و روزى را زياد مى كند.)) (1077)
ابى بصير گفته است : به ابى عبدالله (ع ) عرض كردم : چه ثوابى براى كسى است كه در هر جمعه شاربش را كوتاه كند، و ناخنهايش را بچيند، فرمود، ((تا جمعه ديگر پيوسته پاكيزه خواهد بود.)) (1078)
هشام بن سالم از ابى عبدالله (ع ) روايت كرده كه آن حضرت فرموده است : ((چيدن ناخنها در روز جمعه سبب ايمنى از ديوانگى ، جذام ، برص و كورى است ، و چنانچه نيازى به چيدن آنها نباشد اندكى آنها را بساى .)) (1079)
در الفقيه ضمن حديث ديگرى آمده است : ((اگر نيازى نباشد چاقو يا مقراض را بر آنها بكش .)) (1080)
فرموده است : ((و چيدن ناخنها در روز پنجشنبه چشم درد را برطرف مى كند.)) (1081)
ابوجعفر امام باقر(ع ) فرموده است : ((هر كس در هر پنجشنبه ناخن بگيرد فرزندانش دچار چشم درد نخواهند شد.)) (1082)
در كافى از ابوجعفر امام باقر(ع ) روايت شده كه فرموده است : ((هر كس در هر پنجشنبه به چيدن ناخنهايش بپردازد به درد چشم دچار نخواهد شد.))(1083)
در الفقيه آمده كه امام صادق (ع ) فرموده است : ((كسى كه هر روز جمعه ناخنهايش را بچيند سرانگشتانش بى ريخت نخواهد شد.)) (1084)
و فرموده است : ((كسى كه ناخنهايش را در روز پنجشنبه بچيند، و يكى از آنها را براى روز جمعه باقى بگذارد خداوند نادارى را از او برطرف مى كند.)) (1085)
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((كسى كه ناخنهايش را در روز شنبه و پنجشنبه بچيند، و شاربش را كوتاه كند از درد دندان و درد چشم ايمن خواهد شد.)) (1086)
موسى بن بكر به امام صادق (ع ) عرض كرد: ياران ما مى گويند كوتاه كردن شارب و چيدن ناخن بايد در روز جمعه انجام گيرد؛ امام (ع ) فرمود: ((سبحان الله آنها را بگير خواه در روز جمعه و خواه در ديگر روزها، و فرمود: هر زمان كه ناخنها بلند شدند، آنها را قيچى كن .)) (1087)
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به مردها فرمود: ((ناخنهايتان را بچينيد.))، و به زنان فرمود: ((آنها را واگذاريد كه برايتان زينت بيشترى است .)) (1088)
امام صادق (ع ) فرمود: ((هر گاه ناخن و مو را بچينيد آنها را دفن كنيد كه اين سنت است .)) (1089)
روايت شده كه : ((دفن مو، ناخن و خون از سنت است .)) (1090)
R A H A
01-11-2012, 12:55 AM
مى گويم :
ما دعايى را كه در هنگام چيدن ناخن و كوتاه كردن شارب وارد شده نقل كرديم اما ترتيب عمل بنا به روايتى كه در كتاب كافى و من لا يحضره الفقيه (1091) آمده اين است كه در گرفتن ناخنها از انگشت كوچك دست چپ شروع ، به انگشت كوچك دست راست ختم كنيد، عكس اين و غير از اينها نيز روايت شده است .
غزالى مى گويد :
من در كتابها نديده ام كه خبرى درباره ترتيب گرفتن ناخن روايت شده باشد، ليكن شنيده ام روايت شده كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست راست را از انگشت سبابه شروع و به انگشت شست ختم مى كرد، و دست چپ را از انگشت كوچك شروع و به انگشت شست پايان مى داد. (1092)
من هنگامى كه در اين خبر تاءمل كردم آنچه دليل صحت روايت است به ذهنم رسيد، چه امثال اين معانى در ابتداى امر روشن نمى شود مگر آن كه فروغى از انوار نبوت بر خاطر بتابد. اما دانشمند با بصيرت منتهاى همتش اين است كه مشكل را بر عقل عرضه مى كند و حل آن را از او مى خواهد، و آنچه در اين باره بر من آشكار شد - و علم نزد خداست - اين كه انسان ناگزير از چيدن ناخنهاى دست و پاست ، و دست از پا شريفتر است لذا در گرفتن ناخن از دست شروع مى شود، و چون دست راست اشرف از چپ است از آن آغاز مى كند، و سپس در دست راست پنج انگشت است كه شريفترين آنها سبابه است ، زيرا از ميان انگشتان تنها انگشت سبابه است كه در گرفتن شهادتين مورد استفاده قرار مى گيرد و به وسيله آن اشاره مى شود، و سزاوار است پس از انگشت سبابه به آنچه در سمت راست آن است ابتدا شود، چه در شرع مستحب است كه در طهارت و غير آن گردش عمل از راست باشد، و اگر پشت دست را بر زمين نهى انگشت شست سمت راست ، و اگر كف دست را بر زمين قرار دهى انگشت وسطى در سمت راست خواهد بود، و دست را اگر بر طبع خود رها كنى كف دست به سمت زمين مايل مى شود، زيرا جهت حركت دست راست به سوى دست چپ ، و ادامه اين حركت پشت دست را رو به بالا قرار مى دهد، و آنچه مقتضاى طبع مى باشد سزاوارتر است . سپس چون كف دستها را بر هم نهى انگشتان به صورت حلقه اى دايره وار در مى آيد، و ترتيب دوران در اين دايره مقتضى حركت از سمت راست سبابه و بازگشت به آن است ، و در دست چپ از انگشت كوچك آغاز و به انگشت شست ختم مى شود و انگشت شست دست راست باقى مى ماند، و اين كه ما فرض كنيم كه هر دو كف دست بر هم نهاده شود به گونه اى كه انگشتان مانند افراد در حلقه باشند براى اين است كه ترتيب آنها روشن شود، و اين فرض سزاوارتر است از نهادن كف بر پشت كف زيرا اين عمل بر مقتضاى طبع نيست .
اما در مورد انگشتان پا بايد گفت اگر روايتى در اين باره وارد نشده باشد به نظر من بهتر اين است كه از انگشت كوچك پاى راست شروع و به انگشت كوچك پاى چپ ختم شود چنان كه در تخليل است (1093) زيرا آنچه ما در مورد ترتيب در دستها ذكر كرديم در اين جا درست نيست چه در ميان انگشتان پا سبابه وجود ندارد، و همه انگشتان در حكم يك صف بر روى زمين ثابت قرار مى گيرند، از اين رو بايد از سمت راست شروع كرد، و فرض اين كه كف پا را بر كف پا نهادن و در آمدن انگشتان به صورت حلقه اى دايره وار دور از طبع است در حالى كه در دستها چنين نيست .
R A H A
01-11-2012, 12:56 AM
مى گويم :
بر حسب طريقه ما (تشيع ) در ترتيب چيدن ناخنهاى دست همين توجيه نسبت به روايت دوم كه غزالى آن را نقل كرده درست است ، چه طريقه ما به مطالبى كه غزالى پيرامون اين حديث نقل كرده است نظر نمى كند، و به آنچه پيامبر بزرگوار صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در نظر داشته بسنده كرده ، و دستها را به حال خود وا گذاشته است . اما راز ترتيبى كه در روايت نخست است شايد اين باشد، كه در يكايك انگشتها پس از نخستين آنها ضمن حفظ ترتيب و به حال خود گذاشتن دستها تيامن يعنى شروع از راست رعايت شود.
غزالى مى گويد :
اين دقايق و اسرار ترتيب ، در پرتو انوار نبوت در يك لحظه منكشف مى شود، و تنها رنج و تعب ماست كه به درازا مى كشد، سپس اگر آن را بى مقدمه از ما بپرسند بسا به ذهن ما خطور نكند، و چنانچه عمل پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ترتيبى را كه در آن رعايت مى كرده است براى ما ذكر كنند ممكن است در سايه كمك آن حضرت به شهادت حكم و آگاهى بر معناى آن ، مقصود استنباط شود، و نبايد گمان كرد كه افعال او در همه حركات از وزن و قانون و ترتيب بيرون بوده است ، چه در همه افعال اختيارى كه فاعل در ميان دو قسم يا چند قسم مخير است به حكم اتفاق بر يكى از آنها اقدام نمى كند، بلكه به آنچه مقتضى اقدام و تقدم است دست مى زند، زيرا كارى را ناانديشيده و بر حسب عادت انجام دادن - چنان كه اتفاق مى افتد - خوى چهار پايان است ، و ضبط و رعايت حركات ضمن سنجش معانى آنها خوى اولياى خداوند است ، و هر قدر اعمال و حركات انسان و خطورات قلبى او به ضبط و قاعده نزديكتر، و از اهمال و ناموزونى و بيهودگى دورتر باشد، قرب او به مرتبه پيامبران و اولياى خداوند بيشتر، و تقرب او به درگاه بارى تعالى آشكارتر است ، زيرا آن كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديك است به توجه به قرب آن حضرت نزد پروردگار لامحاله چنين شخصى به خدا نزديك است ، چه قريب قريب در مقايسه با غير، قريب است . ما به خداوند پناه مى بريم از اين كه زمام حركات و سكنات ما به سبب هواى نفس به دست شيطان باشد. اينك از نظم حركات آن حضرت در سرمه به چشم كشيدن او عبرت گير، زيرا چشم راست را سه بار و چشم چپ را دو بار سرمه مى كشيد (1094)، و از چشم راست شروع مى كرد، و اين به سبب شرافت آن بود، و تفاوتى كه ميان دو چشم قائل مى شد براى اين بود كه مجموع سرمه كشيدنها به عدد فرد ختم شود، و عدد فرد بر زوج برترى دارد، زيرا خداوند فرد و يگانه است و عدد فرد را دوست مى دارد، و نبايد فعل عبد از مناسبت با صفتى از اوصاف پروردگار خالى باشد، از اين رو در استنجاى با سنگ نيز عدد فرد مستحب است . و اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مجموع به عدد سه با آن كه فرد است اكتفا نفرموده براى اين است كه در اين صورت لازم بود چشم چپ يك بار سرمه كشيد شود، در حالى كه غالبا سرمه با يك بار كشيدن بيخ پلكها را فرا نمى گيرد، و اين كه چشم راست را بر چپ زيادتى مى داده از اين نظر بوده كه جمع آنها در عدد فرد مستلزم زيادتى است و چشم راست افضل و به اين زيادتى سزاوارتر است . (1095)
اگر گفته شود چرا در چشم چپ به عدد زوج اكتفا فرموده پاسخ اين است كه ضرورت ايجاب مى كند، زيرا چنانچه هر كدام را به عدد فرد سرمه مى كشيد مجموع آن دو زوج مى بود، و آشكار است كه فرد به اضافه فرد زوج است ، و رعايت فرد بودن عدد در مجموع فعل كه به منزله عمل واحدى است پسنديده تر از رعايت آن در هر يك از دو جزو فعل مى باشد، با اين حال مى توان هر يك از چشمها را سه بار سرمه كشيد.
اگر ما بخواهيم نكته هايى را كه آن حضرت در حركات و اعمال خود رعايت مى فرمود پيگيرى و بررسى كنيم سخن به درازا مى كشد، از اين رو بايد ناشنيده را با شنيده قياس كرد. و بايد دانست كه عالم نمى تواند وارث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشد مگر آن كه بر همه معانى و مقاصد شريعت آگاهى داشته باشد، تا آن حد كه ميان او و پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جز يك درجه كه آن مرتبه نبوت است فاصله نباشد، و اين همان درجه اى است كه ميان ارث برنده و ارث گذارنده وجود دارد، زيرا ارث گذارنده كسى است كه مال را به دست آورده و در تحصيل آن مستقل و بر تصرف در آن مقتدر بوده است ، و ارث برنده كسى است كه مال را كسب نكرده و بر آن قدرت نداشته ليكن به او منتقل شده و پس از حصول بر آن تسلط يافته است . بارى اين معانى با آن كه ساده به نظر مى آيند ليكن چون با اسرار و اعمال آنها در نظر گرفته شوند در ابتدا جز پيامبران خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس از آنها عالمانى كه وارث پيامبران و خوشه چين خرمن دانش آنهايند كسى قادر به درك آنها نيست .
در الفقيه آمده است كه غياث بن ابراهيم از جعفر بن محمد(ع ) از پدرش از على (ع ) روايت كرده كه فرموده است : ((اشكالى ندارد كه زن ختنه شود اما مرد ناگزير از آن است .)) (1097)
در روايت صحيح آمده كه امام صادق (ع ) فرموده است : ((ختنه پسران از سنت است و ختنه دختران از سنت نيست .)) (1098)
در روايت ديگرى است : ((ختنه زنان بزرگوارى است ، و از سنت نبوده و چيز واجبى نيست و چه چيزى بالاتر از بزرگوارى است .)) (1099) 8 - پوست حشفه - پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((ختنه در مردان سنت و در زنان بزرگوارى است .)) و اين را عامه و خاصه (1096) روايت و از امام صادق (ع ) نيز نقل كرده اند.
R A H A
01-11-2012, 12:56 AM
غزالى مى گويد :
عادت يهود اين است كه كودك را در روز هفتم ولادت ختنه مى كنند، ولى اگر بگوييم اين كار تا زمانى كه كودك دندان در آورد به تاءخير بيفتد، محبوبتر و از خطر دورتر است .
مى گويم :
سزاوارتر آن است كه ختنه كودك در روز هفتم ولادت صورت گيرد. در كتابهاى كافى و الفقيه به سند صحيح روايت است كه عبدالله بن جعفر حميرى به امام ابى محمد حسن بن على (ع ) چنين نوشت كه از امام باقر و صادق (ع ) روايت شده كه فرزندانتان را در روز هفتم ختنه كنيد تا پاك شوند، زيرا زمين از بول ختنه ناشدگان نزد خدا ناله مى كند، اينك فدايت شوم در شهر ما حجامتگرى كه ماهر باشد و بتواند كودك هفت روزه را بخوبى ختنه كند وجود ندارد، اما حجامتگر يهودى كودكان مسلمانان را ختنه كند يا نه ؟ امام (ع ) در پاسخ نوشت ((روز هفتم سنت است با سنتها مخالفت نكنيد ان شاء الله .))
كافى به سند خود از امام صادق (ع ) روايت مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : ((فرزندانتان را روز هفتم ختنه كنيد؛ چه آن پاكتر و خوبتر است و رويش گوشت را سريعتر مى كند، و زمين از بول ختنه شدگان چهل روز در نجاست به سر مى برد.)) (1100) و در اين باره اخبار ديگرى نيز وارد شده است .
و نيز كافى به سند صحيح از على بن يقطين نقل مى كند كه گفته است : از ابوالحسن امام موسى به جعفر(ع ) درباره ختنه كودك هفت روزه پرسيدم كه آن سنت است و يا تاءخير در آن . از اين دو كدام افضل است ؟ فرمود: ((در هفتمين روز سنت است و اگر تاءخير شود اشكالى ندارد.)) (1101)
و نيز به سند خود از امام صادق روايت مى كند كه امير مؤ منان (ع ) فرموده است : ((هنگامى كه مرد مسلمان مى شود بايد ختنه گردد هر چند عمرش به هشتاد سال رسيده باشد.)) (1102)
در الفقيه مرازم بن حكيم از ابى عبدالله (ع ) روايت كرده كه فرموده هنگامى كه كودك ختنه شد بگويند: (( اللهم ان هذه سنتك و سنة نبيك صلواتك عليه و آله و اتباع منالك و لنبيك بمشيتك و بارادتك و قضائك لامراءردته و قضاء حتمته و امر انفذته فاءذقته حر الحديد فى ختانه و حجامه لامرانت اعرف به منى اللهم فطهره من الذنوب و زد فى عمره وادفع الافات من بدنه و الاوجاع عن جسمه و زده من الغنى وادفع عنه الفقر فانك تعلم و لا نعلم . )) (1103)
ابوعبدالله امام صادق (ع ) فرموده است : ((هر مردى كه اين دعا را در موقع ختنه كردن فرزندش نخوانده است آن را پيش از آن كه به حد بلوغ برسد بر او بخواند اين دعا او را از سوزش حربه آهنين قتل و غير آن ايمن خواهد داشت .)) (1104)
غزالى مى گويد :
و بايد در ختنه زن زياده روى نكند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ام عطيه كه ختنه گر بود فرمود: ((اندك ببر و در آن زياده روى مكن ، چه ترك آن چهره را تازگى مى بخشد و محبت شوهر را به بار مى آورد.)) (1105)، يعنى طراوت رخسار را زياد و مباشرت را نيكو مى گرداند.
R A H A
01-11-2012, 12:57 AM
مى گويم :
در كافى و كتابهاى ديگر ما اين حديث بدين صورت است كه ((هر گاه ختنه كنى زياده روى و تعدى مكن ، چه ميانه روى در آن رنگ چهره را پاكيزه تر، و مباشرت با او را نيكوتر مى كند.)) (1106)
در روايت ديگرى است كه آن حضرت به ام حبيب كه دختران را ختنه مى كرد فرمود: ((اى ام حبيب ! كارى را كه پيش از اين انجام دادى امروز هم انجام مى دهى ؟)) عرض كرد: آرى اى پيامبر خدا مگر آن كه حرام باشد و مرا از آن نهى كنى ، فرمود: ((نه بلكه حلال است ؛ نزديك من بيا تا به تو ياد دهم ))، پس نزديك آن حضرت رفت ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((اى ام حبيب ! هنگامى كه اين عمل را انجام مى دهى در بريدن زياده روى مكن يعنى از ته مبر و اندكى از آن قطع كن كه اين چهره را تر و تازه مى كند، و بر محبت شوهر مى افزايد.)) (1107)
غزالى مى گويد :
به جز الت و شيوايى الفاظ آن حضرت در كنايه بنگر، و به تابش انوار رسالت كه از مصالح آخرت است و آخرت مهمتر مقصد نبوت است توجه كن كه مصلحتهاى دنيا را نيز بر او مكشوف ساخته ، و با اين كه او امى و درس نخوانده بوده حتى چنين موضوع كم ارزشى كه اگر از آن غفلت شود بيم آن است كه موجب ضرر و زيان گردد از نظر او پوشيده نمانده است . منزه است خداوندى كه او را براى جهانيان رحمت قرار داده است تا در سايه بعثت او مصالح دنيا و دين آنها را جمع و تاءمين فرمايد.
غزالى مى گويد :
اينها مطالبى بود كه بر آن شديم آنها را پيرامون انواع آرايش و نظافت ذكر كنيم . و از سه حديث ، دوازده سنت در تن حاصل مى شود كه پنج تاى آنها در سر است و آنها عبارتند از: فرق موى سر، مضمضه ، استنشاق ، مسواك و كوتاه كردن شارب ؛ سه تا در دست و پاست كه آنها چيدن ناخن ، شستن بندهاى انگشتان و پاك كردن سر آنهاست ، و چهار تا در اندام است كه عبارت از ستردن موى زير بغل ، زدودن موى زهار، و استنجاى با آب است . و درباره همه اينها احاديث وارد شده است .
مى گويم :
در الفقيه آمده است كه : حنيفيت ده سنت است كه پنج تاى آنها در سر و پنج تاى ديگر در تن است ، (1108) سپس شيخ صدوق آنچه را غزالى ذكر كرده بجز شستن بندهاى انگشتان و نظافت سر آنها، بقيه را ذكر كرده است .
غزالى مى گويد :
و فرق سر گذاشتن براى كسى است كه موى سرش بلند باشد، و او اگر فرق سر نگذارد خداوند در روز قيامت با اره اى از آتش فرق سر براى او خواهد گذاشت .
در النهاية آمده است كه در بدن ده سنت است و استحداد را كه به معناى ستردن موى زهار با تيغ است از جمله آنها شمرده و حديث ديگرى نيز ذكر كرده و آن اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است : مهلت دهيد تا موهاى ژوليده شانه و موهاى عورت سترده شود.
غزالى مى گويد :
چون در اين كتاب غرض ما بيان طهارت ظاهر است نه باطن به آنچه ذكر شد بسنده مى كنيم ، و بايد دانست كه ناپاكيهاى باطن و آلودگيهايى كه واجب است از درون انسان زدوده شود بيش از آن است كه بتوان آنها را شماره كرد، و ما به خواست خداوند آنها را در بخش مهلكات به تفصيل ذكر خواهيم كرد، و راههاى ازاله و تطهير دل را از آنها شرح خواهيم داد. در اين جا كتاب ((اسرار طهارت و مسائل مهم آن )) از كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء پايان مى يابد و پس از آن كتاب ((اسرار نماز و مسائل مهم آن )) ذكر مى شود. و ستايش ويژه خداوند است در آغاز و پايان و آشكار و نهان .
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.