توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دانستنیهادرموردزبان وادبیات فارسی...
R A H A
01-08-2012, 11:44 PM
آیا می دانستید که . . . . ؟
١ – آیا می دانستید که برخی هنگامی که می خواهند بنویسند : " برای " ، می نویسند : " به خاطر ِ " . برخی هم به جای نوشتن " به دلیل ِ " می نویسند : " به خاطر ِ " و بسیاری نیز به جای نوشتن " به مناسبت ِ " می نویسند : " به خاطر ِ " ؟
در سراسر ادبیات فارسی " به خاطر ِ " یک بار هم به این معانی نیامده است و این کاربرد از بیخ و بن نادرست است.
(برای آگاهی بیش تر به کتاب " زبان شناسی و زبان فارسی " از دکتر ناتل خانلری، مقاله ی نویسندگی، نگاه کنید)
۲ – آیا می دانستید که فاعل جمع، هنکامی فعل جمع می خواهد که جاندار باشد ؟
و جمله ای مانند : " واژه های زبان فرانسه خوش آهنگ هستند " ، جمله ای نادرست است و جمله ی درست آن را چون این می نویسند: " واژه های زبان فرانسه خوش آهنگ است".
(برای آگاهی بیش تر از جمله به کتاب های "دستور زبان فارسی" از دکتر خانلزی و "بهار و ادب فارسی" از ملک الشعرای بهار نگاه کنید)
٣ – آیا می دانستید که بسیاری، اگر چه مرادشان زمان حال یا آینده است، فعل " بایستن " را در جمله ی خود برای زمان گذشته به کار می برند ؟
یعنی مثلن به جای آن که بنویسند: من باید بروم ( یعنی لازم است بروم)، می نویسند: من بایست بروم (یعنی لازم بود بروم).
۴ – آیا می دانستید که بسیاری، " شرایط " را برای معنی " اوضاع " به کار می برند و مثلن به جای نوشتن " در اوضاع امروزی ایران " می نویسند : در شرایط امروزی ایران " ؟
شرایط مانند شروط جمع " شرط" است و معنایی از " وضع " را در خود ندارد. این نادرستی نتیجه ی کار مترجمانی است که واژه ی Condition را که در انگلیسی یا فرانسه هم به معنی شرط است و هم به معنی وضع، در معنی نخست برای معنی دوم ترجمه کرده اند.
( برای آگاهی بیش تر به کتاب "دستور زبان فارسی " از دکتر ناتل خانلری نگاه کنید).
۵ – آیا می دانستید که بسیاری، به جای نوشتن جمله ای مانند : " مردم نسبت به سیاست بی اعتنا شده اند "، می نویسند : " مردم نسبت به سیاست بی تفاوت شده اند " ؟
بی تفاوت یعنی بدون فرق و شبیه با هم، و از این رو معنی جمله ی دوم یعنی آن که : مردم با سیاست فرقی ندارند، مردم عین سیاست شده اند. مردم خود سیاست شده اند.
( برای آگاهی بیش تر به کتاب "دستور زبان فارسی" از دکتر ناتل خانلری نگاه کنید)
۶ – آیا می دانستید مسئولیت اصلی دستکاری و نوشتن نادرست واژه ها و عبارات فارسی، بر عهده ی کاتبان و شاعران ایرانی است ؟
با ابزاری که در گذشته بود، چون به هنگام نسخه برداری، مرکب به محض برداشتن قلم از کاغذ خشک می شد و نسخه نویس و کاتب وادار می شد سر قلم را مرتب جوهر بزند، به وی آموخته بودند که برای سرعت در کار و نیز صرفه جویی در کاغذ، تا آن جا که می تواند واژه ها را به یکدیکر لحیم کند و بچسباند، و کم ترین فاصله ها را میان واژه ها در نظر بگیرد تا بتواند قلم را هر چه سریع تر بر کاغذ برگرداند.
از این رو سرهم نویسی های نادرست، نه ضرورت دستوری و با دارای توضیح زبان شناسی، بلکه میراث شگردهای فنی نسخه نویسان و کاتبان گذشته است.
شاعران نیز هنگامی که در تنگنای تنظیم وزن و قافیه گرفتار می آمدند به دستکاری از راه ترکیب کردن، کوتاه کردن و یا افزودن یا برداشتن حروف می پرداختند و در این راه چه " پل " ها که در شعر " پول "، و چون آن که معروف است چه " خورشید "ها که " خر " شده است.
و چون نزدیک به تمامی فرهنگ و ادب به جا مانده در زبان فارسی به نظم است، این تراش کاری ها و شکست و بست ها خود را در زبان فارسی جا انداخته، پذیرفته شده و کاربرد پیدا کرده اند.
۷ – آیا می دانستید واژه هایی مانند سلامتی، بهبودی و نوین واژه هایی نادرست است ؟
واژه های سلامت و بهبود هر دو هم مصدر و هم اسم مصدر است، یعنی نه تنها معنای فعلی بلکه معنای اسمی هم دارد یعنی خود به معنی تندرستی و بهبودی هم هست و نیازی یه " ی " مصدری ندارد. بنابراین به جای آن که بگوییم : من برایت آرزوی سلامتی (یا بهبودی) می کنم، باید گفت: من برایت آرزوی سلامت (یا بهبود) می کنم.
کسانی که نمی توانند از عادت خود برای گفتن " ی " مصدری دست بردارند می توانند به فارسی بگویند:
من برایت آرزوی تندرستی می کنم.
همین گونه است واژه ی " نوین " که صفت اندر صفت و نادرست است. " نو " خود صفت می باشد و نیازی به "ین " صفت ساز ندارد.
۸ – آیا می دانستید برخی ها واژه های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می دانند ؟ :
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه های دیگر.
۹ – آیا می دانستید که بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن ها را به معنایی که خود می دانند در نمی یابند ؟ این واژه ها را " ساختگی " (جعلی) می نامند و بیش ترشان ساخته ی ترکان عثمانی است. از آن زمره اند :
ابتدایی (عرب می گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره ( مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه های دیگر.
بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می فهمند، از آن زمره اند :
رقیب (عرب می فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می فهمد: طبع ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه های دیگر.
١۰ – آیا می دانستید که ما بسیاری از واژه های فارسی مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می کنیم ؟ این واژه های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی ( معرب ) کرده اند و دوباره به ما پس داده اند و یا از زبان های فرنگی ، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته اند، دوباره به ما داده اند و از آن زمره اند
R A H A
01-08-2012, 11:44 PM
آیامیدانستید...
از عربی :
عشق (که اِشک بوده است)، هندسه (که اندازه بوده است)، فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه های دیگر.
از روسی :
استکان : این واژه در اصل همان «دوستگاني» فارسي است که در فارسي قديم به معناي جام شراب بزرگ و يا نوشيدن شراب از يك جام به افتخار دوست بوده است که از سده ی ١۶ ميلادي از راه زبان تركي وارد زبان روسي شده و به شكل استكان درآمده است و اکنون در واژهنامههاي فارسي آن را وامواژهاي روسي ميدانند.
سارافون : اين واژه در اصل «سراپا» ی فارسي بوده است كه از راه زبان تركي وارد زبان روسي شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعي جامه ی ملي زنانه ی روسي گفته ميشود كه بلند و بدون استين است.
پیژامه: همان « پای جامه» ی فارسی می باشد که اکنون در زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می رود و آن ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.
● واژه های فراوانی در زبان های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی دانند. از آن جمله اند :
کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریبن همه ی زبان های اروپایی هست.
شغال که در روسی shakal ، در فرانسوی chakal ، در انگلیسی jackalو در آلمانیSchakal نوشته می شود.
کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravanو در آلمانیKarawane نوشته می شود.
کاروانسرا که در روسیkarvansarai ، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می شود.
پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis ، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می شود.
مشک که در فرانسوی musc ، در انگلیسی muskو در آلمانی Moschus نوشته می شود.
شربت که در فرانسوی sorbet ، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می شود.
بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می شود و در این زبان ها معنی رشوه هم می دهد.
لشکر که در فرانسویو انگلیسی lascar نوشته می شود و در این زبان ها به معنی ملوان هندی نیز هست.
خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می شود.
کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می شود.
ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می شود.
Esther نیز که نام زن در این کشورها است به همان معنی ستاره می باشد.
برخی دیگر از نام های زنان در این کشور ها نیز فارسی است، مانند :
Roxane که از واژه ی فارسی رخشان به معنی درخشنده می باشد و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان " روشنک " وجود دارد.
Jasmine که از واژه ی فارسی یاسمن و نام گلی است
Lila که از واژه ی فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.
Ava که از واژه ی فارسی آوا به معنی صدا یا آب است . مانند آوا گاردنر
وا|ژه های فارسی موجود در زبان های عربی ، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.
R A H A
01-08-2012, 11:44 PM
١– آیا می دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی کننده ی خود ن نفی را به جای م نهی به کار می برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است ؟ امروز ایرانیان هنگامی که می خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند : مکن ! یا مگو ! ( یعنی به جای کاربرد م نهی ) به نادرستی می گویند : نکن ! یا نگو ! ( یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می برند ).در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلا باید گفت : مترس ! ، میازار ! ، مده ! ، مبادا ! ( نه نترس ! ، نیازار ! ، نده ! ، نبادا ! ) و تنها برای نفی کردن ( یعنی منفی کردن فعلی ) ن نفی به کار رود، مانند : من گفته ی او را باور نمی کنم، چند روزی است که رامین را ندیده ام . او در این باره چیزی نگفت.۲– آیا می دانستید که اصل و نسب برخی از واژه ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژه یا عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شده ی آن وارد زبان عامه ی ما شده است ؟
به نمونه های زیر توجه کنید :هشلهف : مردم برای بیان این نظر که واگفت ( تلفظ ) برخی از واژه ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می تواند نازیبا و نچسب باشد، جمله ی انگلیسی I shall have ( به معنی من خواهم داشت ) را به مسخره هشلهف خوانده اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است ! و اکنون دیگر این واژه ی مسخره آمیز را برای هر واژه یا عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز ( چه فارسی و چه بیگانه ) به کار می برند. چُسان فُسان : از واژه ی روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است. زِ پرتی : وازه ی روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق ها ی روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می افتاد دیگران می گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است. شِر و وِر : از واژه ی فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.فاستونی : پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و باستونی می گفته اند.اسکناس : از واژه ی روسی Assignatsia که خود از واژه ی فرانسوی Assignat به معنی برگه ی دارای ضمانت گرفته شده است. فکسنی : از واژه ی روسی Fkussni به معنی با مزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه یعنی به معنی بی خود و مزخرف به کار برده شده است لگوری ( دگوری هم می گویند) : یادگار سربازخانه های ایران در دوران تصدی سوئدی ها است که به زبان آلمانی به فاحشه ی کم بها یا فاحشه ی نظامی می گفتند : Lagerhure .نخاله : یادگار سربازخانه های قزاق های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده اند. از این نمونه ها صدها می توان یافت و ما نیز کم کم به فهرست آن ها خواهیم افزود.٣– آیا می دانستید که شعر گویی از خصایص نژاد آریایی است و قدیم ترین پیامبران ِ مردم آریایی نژاد، چه در هند، چه در ایران و چه در یونان شاعران بوده اند ؟
کتب مقدس ودا و قصاید مهابهار و راماین و ترانه های گاثای اوستا و ایلیاد هومر، به ترین یادگار گویندگان باستانی این سه ملت هم نژاد است. به این گفته ی ملک الشعرای بهار از کتاب " بهار و ادب فارسی " جلد نخست، برگ ۶۸ گوش کنید :
« آثار ادبی چین و ژاپن ماخوذ از ادبیات بودایی است که از ایران و هند به سرزمین زرد پوستان هجرت کرده است.ملل سامی نیز شاعرانی داشته اند و بنی اسرائیل و سریانیان و اعراب دم از شعر و شاعری می زده اند، لیکن شعرای آن ملل، مانند شعرای ملت ایران، هند و یونان آثار بزرگی که در قلوب مردم اثر وحی آسمانی داشته، بلکه خود وحی آسمانی باشد نداشته اند. حتی بعضی از دانشمندان فرنگ را عقیده بر آن است که در میان اعراب قبل از اسلام ( بر خلاف مشهور ) شعر وجود نداشته است و عرب پس از آمیختن با ایرانیان به شعر و شاعری پی برده است و قصاید منسوب به شعرای زمان جاهلیت تمام از جعلیات قرن اول و دوم هجری است و از مطالعه در آثار کشف شده در یمن و طور سینا و شمال جزیره العرب و قرائت کتیبه های عربی نیز این معنی مدلل می شود، زیرا حتی یک شعر هم در میان آن ها نیست. و همچنین از مطالعه در تاریخ پیداشدن موسیقی عربی که اغانی نقل کرده است، صحت این معنی یعنی بی سابقه بودن عرب در شعر و موسیقی به دست می آید. »
R A H A
01-08-2012, 11:45 PM
1- آیا می دانستید که حتا بسیاری از اهل ادب و کتاب نیز ضرب المثل زیر را که از گفته های مولانا است نادرست می خوانند و نادرست می فهمند ؟
مولانا می فرماید : ماهی از سر گنده گردد، نِی ز د ُم
و این گروه که از آن یاد کردیم آن را چون این می فهمد که ماهی نه از قسمت د ُم بلکه از ناحیه ی سر است که می گَندد ( که به خودی خود معنایی غیر عادی دارد و با علم جانور شناسی نیز نمی خواند ). این نادرستی در خواندن و دریافتن، نتیجه ی کم توانی خط فارسی در نمایاندن صدای حروف است.
معنی اصلی این ضرب المثل آن است که ماهی از سمت سر خود رشد می کند و بزرگ می شود ( گُنده می شود ) و نِی ( که گیاهی است که در کنار رودخانه و دریا می روید ) از قسمت پایین خود که در درون آب قرار دارد قوی و کلفت می شود.
این ایراد درست همانند ایرادی است که در خواندن ِ عنوان کتاب " کنتِ مونتِ کریستو " نوشته ی الکساندر دوما (١۸۴۵) وجود دارد که بسیاری آن را کنت مونت کریستو، یعنی کنتی که مونت کریستو نام دارد می خوانند، در حالی که این شخص در این رمان، کنتی از منطقه ی مونتِ کریستو است ( که نام جزیره ای در دریای تیرهنی است).
2- آیا می دانستید که در نتیجه ی شتاب زدگی، بی دقتی و ناآگاهی برخی از مترجمان ایرانی واژه ها و عبارات گوناگونی از زبان های بیگانه وارد زبان فارسی شده و جا افتاده که هرگز به آن معنی در هیچ زبانی به کار نرفته است. این مترجمان که با فنی که موضوع ترجمه شان است آشنایی ندارند، تنها با مراجعه به یک فرهنگ دو زبانی، بی آن که به معانی کنایه ای، مجازی و اصطلاحی واژه ها نیز بیندیشند و یا از پیشینه ی تاریخی آن ها در زبان اصلی آگاهی داشته باشند، نخستین معنی را که برای واژه ها ی بیگانه می بینند، در ترجمه ی خود به کار می برند.
به عنوان نمونه : در زبان فرانسه واژه ی Ordreچندین معنی اصلی، مجازی و اصطلاحی دارد. از آن جمله : فرمان، دستور، نظم، نظام ، اتحادیه ی صنفی، فرقه ی مذهبی و جز این ها. لیکن مترجم محترم وزارت بهداری وقت به هنگام تدوین لایحه ای که مربوط به آیین نامه ی اتحادیه ی صنفی پزشکان بوده است و پیش تویس قانونی آن را از زبان فرانسه ترجمه کرده بوده است، این عبارت را که درست به معنی " اتحادیه صنفی پزشکان " است به " نظام پزشکی " ترجمه کرده است و نفهمیده است که موضوع این لایحه " نظام " نیست که در فارسی اغلب به معنی ارتش فهمیده می شود
نمونه ی دیگر واژه ی Prince است که در همه جا آن را " شاهزاده " ترجمه می کنند، بی آن که ببینند که براستی پدر آن شخص" شاه " بوده است یا نه. و حتا در ترجمه ی کتابی که درباره سربداران نوشته شده است " پهلوان حیدر قصاب " را نیز شاهزاده خوانده اند که به احتمال قوی نه شاهزاده بلکه قصاب زاده بوده است.
واژه ی Princeدر زبان های اروپایی از لفظ Princeps مشتق شده است که معنی اصلی آن " نخستین " یا " شخص اول " است وسپس مجازن نیز مفهوم " رئیس " یا " فرمانروا " یافته است. این عنوان را در اروپا به افرادی می دادند حکومت بر ایالت یا ناحیه ای را تحت فرمانشان قرار می دادند. این افراد که همیشه لازم نبود حتمن از فرزندان پادشاه و سلطان باشند حاکمان ولایت ها و امیران آن مناطق بودند و چون این چیزی در کشور ما نیز مرسوم بوده است. از این رو مناسب ترین برابر برای واژه ی Prince " امیر " یا " شهریار " است و تنها هنگامی که این امیر واقعا پسر شاه باشد می توان آن را شاهزاده ترجمه کرد.
3– آیا می دانستید که روضه و روضه خوانی که شرح رویداد کربلا و شهادت حسین است نام خود را از کجا گرفته است ؟
ملا حسین کاشفی، شاعر و نویسنده ی دوره ی تیموریان در قرن نهم هجری قمری، کتابی دارد در شرح رویداد کربلا و شهادت حسین که در آن وی نظم و نثر را با یکدیگر در آمیخته است و از شاهکارهای تراژدی در زبان فارسی است. نام این کتاب روضه الشهدا به معنی گلستان شهیدان است و مردمی را که در مجالس سوگواری دور هم نشسته و آن کتاب را می خواندند نخست " روضه الشهدا خوان " و به تدریج " روضه خوان " نامیدند و بدین ترتیب بعدها دیگر هر کس را که از داستان کربلا چیزی می گفت روضه خوان لقب دادند.
R A H A
01-08-2012, 11:45 PM
1- آیا می دانستید که واژه ی باختر در حقیقت نه به معنی مغرب بلکه درست وارونه ی آن، یعنی به معنی مشرق است ؟
به این توضیح اززبان ملک الشعرای بهار ( در " بهار و ادب فارسی "، ج. دوم ) گوش کنید :
« اساتید قدیم چهار جهت اصلی را چون این می نامیده اند :
خاور : مغرب و گاهی مشرق باختر : شمال و مشرق
جنوب : نیمروز و گاهی یمن یا سیستان
فرهنگ نویسان از سروری و جهانگیری به بعد، خاور و باختر را هر کدام به هر دو معنی مغرب و مشرق آورده اند. لیکن در اکثر استعمالات خاور مغرب است و باختر مشرق.
فردوسی می گوید :
چو خورشید تابان ز گنبد بگشت / ز بالا سوی خاور اندر گذشت
عنصری می گوید :
از آن شادی که بیند طلعت او / به مشرق روز باشد نور گستر
وزان غم کش نبیند زار گردد / به هنگام فرو رفتن به خاور
با این حال اشعار دیگری نیز وجود دارد که در آن ها خاور به معنی مشرق و باختر به معنی مغرب است. این تشویش ِ معانی موجب گردید که شعرای قرن اخیر برای رفع اشکال، کار را یکطرفه کنند و برای هر لغت تنها یک معنی را در نظر بگیرند. ولی در این کار متاسفانه هر دو لغت را درست بر خلاف معنی اصلی آن ها استعمال کرده اند که دلیل این امر نیز آن است که:
در قسمت شرقی خراسان ِ امروز دشتی است که احتمالا چون در مغرب رود جیحون قرار دارد ( و در زبان پهلوی نیز مغرب را خوربَران، یعنی محل فرود آمدن خورشید می گویند ) آن را دشت خاوران نامیده اند.
سپس چون قسمتی از خراسان را ( که در زبان پهلوی به معنی مشرق است ) به خاوران موسوم یافته اند، واژه ی خاور را با مشرق معنی کرده و ناگزیر لغت ضد خاور را نیز که ( به عقیده ی آنان ) باختر باشد به مغرب اطلاق کردند».
2- آیا می دانستید که ما برخی از واژه ها و عبارات را در معنایی به کار می بریم و می فهمیم که هیچ ارتباطی با معنی اصلی و واقعی آن واژه ها یا عبارات ندارد ؟
از آن جمله اند مثلن واژه ها یا عباراتی مانند کمر، کمربند، افسوس، شوخ، پرستیدن، بت پرست یا آتش پرست.
معنی اصلی کمردر حقیقت کمربند است ( مانند: کمر همت بستن) و معنی اصلی کمربند در واقع بنده و غلام است ( کسی که کمر بسته است). آن چه را نیز که ما کمر می نامیم و مرادمان بخشی از بدن است میان می نامند.
افسوس را که به معنی ریشخند و تمسخر است به معنی دریغ وبرای ابراز اندوه و تاثر به کار می بریم.
شوخ را که چرک و آلوده است بذله گو می فهمیم و
بت پرست یا آتش پرست را که به معنی خادم نکاهدارنده و مواظبت کننده از بت یا آتش در بتکده یا آتشکده است، به معنی کسی که بت یا آتش را می پرستد در می یابیم. حال آن که پرستیدن نه به معنی عبادت و ستایش کردن، بلکه به معنی خدمت کردن و مراقبت کردن است که معنی خود را در واژه ی «پرستار» هنوز نگاه داشته است. بت پرست کسی بوده است که بت ها را خاکروبی، نظافت و تعمیر می کرده است و آتش پرست کسی بوده است که مراقب بوده است که مبادا آتش در آتشکده خاموش شود، زیرا مردم برای روشن کردن اجاق ها و چیزهای دیگرشان از آتشکده آتش می برده اند. از این رو آتشپرست، پاژنام ( لقب) ایرانیان پیش از اسلام و یا پاژنام زرتشتیان نیست.
برای آشنایی با دلایل و شواهد کافی در ادبیات فارسی، برای معانی اصلی و حقیقی این واژه ها و بسیاری از واژه های دیگر، می توانید به مقاله های موضوع شماره ی ۸ ( کالبد شکافی واژه ها ی زبان فارسی ) نگاه کنید.
3- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان از صدها مصدر عر بی که خود معنی اسمی نیز دارد( یعنی اسم مصدر است) با افزودن غیر ضروری ِ "کردن "، "دادن " ،" زدن " ، " یافتن " ، " شدن " و مانند آن ها، که تنها باید برای ساختن مصدرهای مرکب به کار رود، دوباره اسم می سازند و با این کار به دراز نویسی و دراز گویی بی هوده دست می زنند ؟
به نمونه های زیر نگاه کنید:
تعویض( کردن) چرخ های ماشینش دو ساعت طول کشید.
ارتباط (دادن) این دو موضوع به هم نادرست است.
ثبت (شدن) این قراداد لازم است.
برای تهیه (کردن) وسایل تعمیر دوچرخه ام به بازار رفتم
تورم موجب رکود (یافتن) بازار می گردد.
شکست در این بازی به حذف (شدن) تیم ما انجامید.
طرح (کردن) این موضوع در این نشست کار نادرستی است.
در تمام این سال ها به فکر انتقام( گرفتن) از او بود.
4- آیا می دانستید که ما برخی از بزرگان علم و ادب ایران را نه با نام خودشان، بلکه با نام پدران شان می نامیم ؟
زکریا نام پدر " محمد بن زکریای رازی " و سینا نیز نام پدر " ابوعلی این سینا " بوده است. لیکن همه جا آنان را با نام زکریای رازی و ابن سینا ، یعنی نه با نام خود، بلکه با نام پدران شان می نویسند. " بیمارستان ابن سینا " هنوز نیز در چهار راه حسن آباد تهران با این نام وجود دارد.
منصور نیز پدر " حسین ابن منصور حلاج " می باشد که کوتاه شده ی نام وی "حسین حلاج " است. لیکن این نامی ترین عارف وارسته ی ایران در سده ی سوم هجری را همه جا " منصور حلاج " می نامند و نه "حسین وار"، بلکه "منصوروار" بر سر دار می کنند، در حالی که منصور (یعنی پدر حلاج) در آن هنگام در خوزستان به حلاجی و پنبه زنی مشغول بوده است.
R A H A
01-08-2012, 11:46 PM
آیا می دانستید که واژه ی دو قلوو عبارت دو لوکس (De Luxe) هیچ ارتباطی با عدد ۲ (دو) ندارد ؟
واژه ی ترکی دو قلو اسمی مرکب از " دوق " و " لو " است که روی هم همزادها معنی می دهد و هیچ گونه ارتباطی با عدد ۲ (دو) فارسی ندارد که اگر بانویی احیانن سه یا چهار فرزند به دنیا آورد بتوان آنان را سه قلو یا چهار قلو نامید. این کودکان را می توان دوگانه، سه گانه و مانند آن نامید.
در عبارت فرانسوی دو لوکس De Luxe نیز که بسیاری گمان می کنند با عدد ۲ (دو) فارسی ارتباطی دارد و لابد سه لوکس و چهار لوکس آن هم وجود دارد، De حرف اضافه ی ملکی است به معنی " از" ( مانند Of در انگلیسی یا Von در آلمانی ) و Luxe به معنی " تجمل و شکوه " است و دو لوکس به معنی " از نوع تجملاتی " است. یعنی هر چیزی که دولوکس باشد، نه از نوع ساده و معمولی، بلکه از نوع تجملاتی و با شکوه آن است.
آیا می دانستید که ما برخی از واژه ها، عبارات و اصطلاحات زبان فارسی را یا نادرست به کار می بریم، یا نادرست می نویسیم و یا نادرست می خوانیم؟
● به کارگیری واژه ها یا اصطلاحات با معنی نادرست
* جمله هایی مانند :
من به او مظنون هستم (می خواهند بگویند: من به او بدگمان هستم)
او در این قضیه ظنین است ( می خواهند بگویند: او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)
هر دو نادرست و درست وارونه ی آن درست است.
ظنین صفت فاعلی و به معنی کسی است که به دیگری بدگمان است و مظنون صفت مفعولی و به معنی کسی است که مورد شک و بدگمانی قرار دارد. یعنی صورت درست این جملات می شود:
من به او ظنین هستم .( یعنی من به او بدگمان هستم)
او در این قضیه مظنون است. ( یعنی او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)
* مصدر عربی فقدان به معنی گم کردن، گم شدن و از دست دادن است و معنی نبود ندارد و درمورد مرگ و فوت کسی هم باید گفت: در گذشت، یا رخت بر بست.
* یا مثلن می گویند: " کاسه ای زیر نیم کاسه وجود دارد ". در حالی که کاسه هرگز زیر نیم کاسه جای نمی گیرد و در ادبیات هم همیشه گفته اند: زیر کاسه نیم کاسه ای وجود دارد.
* شعر سعدی، یعنی: " بنی آدم اعضای یک پیکرند " را " بنی آدم اعضای یکدیگرند " می گویند.
* علیه در زبان عربی به معنی بر او می باشد و بسیاری از نویسندگان بدون دانستن این معنی، مثلن می نویسند :
بر علیه . . . . مبارزه کنید ! یعنی بر بر او . . . . . مبارزه کنید.
نخست آن که در ادبیات فارسی همیشه به ضد و به خلاف گفته اند که امروز نیز می توان گفت.
دوم آن که در فارسی نه برعلیه چیزی یا کسی مبارزه می کنند و نه به ضد آن. بلکه با چیزی یا کسی می جنگند و پیکار می کنند.
با همین توضیح برای موافقت با چیزی نیز " له آن " حرف می زده اند نه " بر له " آن.
* هنگامی که دانش آموزی در پایان سال تحصیلی در برخی از درس ها نمره ی کافی برای قبولی نمی آورد می گوید در فلان و فلان درس تجدید شدم و یا درباره ی کسی می گویند فلانی امسال تجدید شد. حال آن که این نه خود دانش آموز، بلکه درس های نمره نیاورده است که تجدید می شود و در شهریور ماه باید دوباره جدید شده و از نو امتحان داده شود ، چون این دانش آموزی تجدیدی شده است و باید او را تجدیدی، یعنی دارنده ی درس های تجدید شده نامید.
R A H A
01-08-2012, 11:47 PM
● غلط های املایی
شست : عدد ۶۰ راباید شست نوشت و با صاد بدعتی است که در این اواخر گذاشته اند.
نیاگان : نیاگ یا نیا به معنی جد است و جمع درست آن نیاگان است نه نیاکان.
غوته:" در آب فرو رفتن " به فارسی " غوتیدن " است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار می رود. از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور همگی نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود.
از این گروهند: تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، ؛ غلت خوردن؛ غلتک، غلتان.
● غلط های دستوری
استاد: این واژه فارسی است و باید جمع آن را استادان گفت نه اساتید .
مُهر: مهر واژه ای فارسی است و صلاحیت اشتقاق عربی را ندارد و نباید مثلن گفت حکم ممهور شد، بلکه درست آن است که بگویند: حکم مهر کرده شد یا مهر زده شد.
● غلط های واگویی (تلفظی)
پساوند " وَر " در زبان فارسی برای رساندن مالکیت و به معنی " صاحب " و دارنده است. " رنج وَر " به معنی دارنده ی رنج و " مزد وَر " به معنی دارنده ی مزد است. امروزه بر خلاف این قاعده و برخاسته از خط ناتوان عربی که ایرانیان به کار می برند، این واژه ها را به صورت رنجور و مزدور می نویسند که موجب آن گردیده است تا آن ها را به نادرستی با واو " سیرشده " (مانند واو در واژه ی " کور ") تلفظ نمایند.
واژه های دیگر ی نیز مانند دستور ( دست وَر یعنی صاحب مقام، وزیر)، گنجور ( گنج وَر) و شرور (شر وَر) نیز از این گروه است.
R A H A
01-08-2012, 11:48 PM
زبان ادبیات...
– آیا می دانستید که برخی از مترجمان ما بدون توجه به توانایی زبان فارسی در واژه سازی و آیین دستوری این زبان و دانستن پیشینه ی تاریخی و اجتماعی بسیاری از واژه ها و عبارات بیگانه، به راحتی از آن ها گَرته برداری کرده و آن ها را نعل به نعل و کلمه به کلمه کپی نموده و وارد زبان فارسی کرده اند؟
گرته برداری ( یا گرده برداری) را می توان چون این تصور کرد که کسی مثلن " زمین خوردن" را با فعل خوردن و " آبرو " را با واژه ی آب از فارسی به زبان دیگری برگرداند زبان فارسی، اکنون سخت آلوده به این گرده برداری ها از واژه ها و عبارات بیگانه است و دیگر کسی درستی یا نادرستی و فارسی بودن یا نبودن این گونه واژه ها و عبارات را که همه روزه و در همه ی زمینه ها بر زبان ها جاری است در نمی یابد. به نمونه هایی از این واژه ها و عبارات نگاه کنید:آسمان خراش که برگردان sky scraper در انگلیسی می باشد راه آهن که که برگردان تحت الفظی از rail way در انگلیسی یا Eisenbahn در آلمانی است ( و دست کم بایستی راهِ آهنی می بود). نقطه نظر که برگردان point of view در انگلیسی و Gesichtspunktدر آلمانی است ( که در فارسی برای آن دیدگاه وجود دارد)،
شرایط در معنی ِ اوضاع که در انگلیسی و فرانسوی Conditions در دو معنی شرط ها (شرایط) و اوضاع می باشد)، سیب زمینی که برگردان عبارت فرانسوی Pomme de Terre است هوا به هوا ( مانند موشک های هوا به هوا) از عبارت انگلیسی aie to airتاریخ تولد که برگردان date of birth در انگلیسی وGeburtsdatum در آلمانی می باشد. بازار سیاه که همان black market در انگلیسی و Schwarzmarktدر آلمانی است. دیر یا زود که در انگلیسی sooner ot later و در آلمانی früher oder später گفته می شود. دوش گرفتن ( در انگلیسی take a shower و در آلمانی eine Dusche nehmen)، روی کسی حساب کردن (در آلمانی: Auf jemanden rechnen، در انگلیسی: count on somebody)، نقش بازی کردن (در آلمانی: eine Rolle spielen)، ارزش نهادن بر چیزی ( به معنی یه چیزی بها دادن) (در آلمانی Wert auf etwas legen، در انگلیسی set great store by something)،
به اجرا گذاشتن (در انگلیسی put into effect ، در آلمانی in Kraft setzen ). همچنین نگاه کنید به ... ( در آلمانی: siehe auch . . . ، در انگلیسی: also see . . . )، درس گرفتن ( در انگلیسی take a lesson ، در آلمانی einen Unterricht nehmen)، کسی را فهمیدن ( به معنی حرف کسی را متوجه شدن) در انگلیسی understand somebody و در آلمانی jemanden verstehen ،
خود را روی چیزی متمرکز کردن که در انگلیسی concentrate (up)on something و در آلمانی sich auf etwas konzentrieren گفته می شود. حمام آفتاب گرفتن که برگردان ein Sonnenbad nehmen در آلمانی و sunbathe در انگلیسی است لطفی کردن که در انگلیسی do a favour و در آلمانی einen Gefallen tun گفته می شود.تاکسی گرفتن که در انگلیسی catch a taxi و در آلمانی (sich) ein Taxi nehmen گفته می شود.و نمونه های بسیار فراوان دیگر. ۲۴- آیا می دانستید که نزدیک به تمامی مردم ایران از نام اصلی بزرگ ترین شاعر میهنی ایران و افتخار جاودان ایرانیان و زبان پارسی بی خبرند و او را با نامی خطاب می کنند که آمیخته ای از عنوان، لقب، تخلص و نسبت زادگاه این شاعر بزرگ است؟
حسن که در سال ٣۲۹ هجری قمری از پدری دهقان با نام « علی» در روستای« باژ» در نزدیکی شهر طوس خراسان به دنیا آمد، تا پیش از به دنیا آمدن پسرش قاسم ، به « حسن ابن علی» شناخته می شد. بعد ها با به دنیا آمدن پسرش قاسم، لقب ابوالقاسم ( پدر قاسم) گرفت و سپس با برگزیدن نام هنری و تخلص فردوسی به سرودن بزرگ ترین سند زنده بودن زبان پارسی و یاد نیاگان ایرانی، یعنی شاهنامه پرداخت. حسن (یا حسن این علی) امروز با نام حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی که به ترتیب عنوان، لقب، تخلص و نسبت زادگاه این شاعر یزرگ ایران است در قلب هر ایرانی جایگاهی ابدی یافته است.آیا می دانستید که امروز حتا پس از گذشت ١۴ سده هنوز مردمانی در ایران بهزبان پهلویبا یکدیگر گفت و گو می کنند ؟
در ١۵۰ کیلومتری غرب شهر کرمانشاه و در قلب کوه های دالاهو، در منطقه ای که آن را ریژاو می خوانند روستایی دور افتاده ، کوچک و بسیار زیبا با نام زرده وجود دارد که در دل خود رازی شگفت آور را پنهان نموده است و آن سخن گفتن مردم آن بهزبان پهلوی ساسانی می باشد
روستای زرده از یک سو به کوهی صخره ایتکیه داده است و از سویی دیگر به " دیوار ستبر یزدگرد" و " قلعه ی عظیم ساسانی" محدود می گردد.جمعیت آن تنها۴۵۰ تن است و در میان آن همه روستا در آن منطقه،تنها اهالی این روستا می توانند به زبانکهن سخن بگویند واین خود بر شگفتگی ناظران می افزاید.
از فراز کوه بلند ِ صخره ای، در آن جا که مقبره ی بابا یادگار قرار دارد و در میان انبوهی از درختان سرو ِ کهن سال،آب چشمه ای خروشان و زلال به سمت روستای زرده جاریست که در کنار آن به هر ایرانی میهن دوست احساسیعجیب همراه با دل تنگی از آن زبان و تاریخ کهن دست می دهد.
- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان انبوهی از واژه های زبان فارسی را ، نه یک واژه ی ترکیبی، بلکه یک واژه ی یک بخشی و مستقل می دانند ؟
علم اتیمولوژی Etymology (علم کالبد شکافی، اشتقاق و شناسایی واژه ها) در آموزش زبان فارسی جایگاهی بسیار کم بها دارد و در هیچ دوره ای به آموزندگان ما توجه به ریشه و بنیاد واژه ها آموخته نمی شود . بسیاری از دانش آموزان ما با بسیاری از واژه ها و عبارات آشنا می شوند، اما حتا در دانشگاه هم نمی توانند اجزای این واژه ها را معنی کنند. باید گفت که زبان فارسی هنوز گام نخستین را نیز در کاربرد این علم در آموزش زبان برنداشته است .مثلن بسیاری از دانش آموزان ما از سال نخست دبستان با بی هوده به شکل بیهوده آشنا هستند و آن را واژه ای مستقل می انگارند. در حالی که این واژه از ترکیب بی (= حرف نفی ) و هوده = سود و فایده ) ساخته شده است و دارای معنی بدون سود و فایده می باشد.با کلمه ی خورشید از خور (= سوراخ، گودال) و شید ( = نور ). و یا کلمه ی زمستان از زم ( = سرما ) و ستان ( = پساوند مکان و کیفیت ). بسیاری معنی منجلاب را می دانند ولی با واژه ی منجل (= گیاه در هم پیچیده ) آشنایی ندارند و واژه ی بسیار زیبای نود ( = آوا، ناله ) که در ترکیباتی مانند خوشنود و بهنود هست، گویی به خاک سپرده شده است. واژه ی نازک نه یک واژه ی یک بخشی و مستقل، بلکه ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و زُ ک (= ضخیم و کلفت )، واژه ی ناله ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و واژه ی گم شده ی له ( = آوایی از سر شادی ) که در واژه ای مانند هلهله پنهان است. واژه ی آلبالو ترکیب بسیار زیبایی است از آل ( = قرمز ) و بالو ( = غده و ورم )، بیابان ترکیبی است از بی (= حرف نفی ) و آب و آن ِ جمع )، آبشار از آب و شار ( = قصر بلند ) به معنی قصر بلندی از آب،گهواره ترکیبی است از گه (= مخفف گاه به معنی مکان ) و واره ( = پساوند تشبیه )، به معنی : مکان گونه و یا واژه ی بیگانه که ترکیبی است از بی ( = حرف نفی ) و گانه ( = پساوند تشبیه ) به معنی کسی که گویی وجود تدارد، کسی که به کسی شباهت ندارد.
واژه ی اندرز در اوستا به گونه ی هن درز han-dareza بوده است كه بخش نخستين آن یعنی "هن " گونه ی ديگری از واژه ی " هم " است و بخش دوم آن "درز " همين واژه ی درز امروزی ( به معنی شکاف جامه که دوخته باشند) است که در واژه ی مركب "درزيگر" به معنی خیاط نيز بر جاي مانده است. از این رو هندرز به معني دوختن و پیوند دادن تجربيات گذشته كسي به آينده ی شخص ديگر و در واقع به معنی وصیت می باشد.
واژه انباز به معني شريك، از دو بخش "هم" و "باز" تشكيل شده و «هم» با تبديل م به ن به گونهی هنباز و با تبديل هـ به الف به گونه انباز در آمده است و در اصل به معني دو يا چند كس است كه در كاري هم باز هستند و با هم حرکت ميکنند .
واژه ی "هم " به صورت هن در واژه ی انجمن نیز به چشم ميخورد كه در اصل هن گامن بوده است كه بخش دوم آن از ريشه ی " گَم " اوستايي به معني آمدن است و هنگامن يا انجمن به معني كساني است كه با هم همگام هستند .و بسیار بسیار واژه های دیگر که ظاهری یگ بخشی و مستقل دارد ولی درحقیقت واژه هایی ترکیبی است. از این رو، گذشته از لزوم آموزش علم کالبد شکافی واژه ها (Etymology )، دو موضوع جدا نویسی در خط فارسی که از نظر علم کالبد شکافی واژه ها اهمیتی غیر قابل چشم پوشی دارد و نیز مسئله ی خط فارسیکه اکنون دیگر به خطی ناتوان و غیرعلمی تبدیل گردیده است، بخش بسیار مهمی از مسئله ی نوسازی و بازسازی در زبان فارسی است. و تا تعیین خط دیگری در زبان فارسی باید بر حذف استثناهای دست و پا گیر دستوری و نگارشی، ترک لج بازی و عادت های غیر منطقی و یافتن قاعده ای عام برای آن ها پای فشاری نمود..
R A H A
01-08-2012, 11:48 PM
آیامی دانستید که هنوز حتا بسیاری از دوست داران شعر معاصر فارسی، یعنی شعر نو، اشکال گوناگون این نوع شعر را نمی شناسند و نام یک نوع از آن را بر نوع دیگر می گذارند و از تفاوت این انواع و نام آن ها آگاه نیستند ؟
برای این دسته از فارسی زبانان، میان شعر آزاد، شعر سفید و شعر موج نو که انواع سه گانه ی شعر نو است، تفاوتی نیست و به نادرستی نام این را برای آن و نام آن را برای این به کار می برند.شعر معاصریاشعرنو پس از نیما تا کنون در سه شکل شعر آزاد، شعر سپید و شعر موج نو ادامه یافته است :١- شعرآزاد ( شعر نیمایی ) : که آهنگ و وزن عروضی دارد، اما جا ی قافیه درآن مشخص نیست. مانند برخی از سروده های سهراب سپهری، اخوان ثالث و قیصر امین پور.منظومه ی " افسانه " نیما سرآغاز شعر آزاد و به طور کلی شعر نو به شمار می آید.۲ـ شعرسپید (شعرمنثور) : آهنگ دارد اما وزن عروضی ندارد و جای قافیه در آن مشخص نیست . مانند برخی از اشعار موسوی گرمارودی و احمد شاملو
٣- موج نو : که نه آهنگ ، نه وزن عروضی و نه قافیه دارد و فرق آن با نثر در تخّیل شعری شاعر است. مانند برخی از اشعار احمد رضا احمدی
:شعر موج نو به دشواری و پیچیدگی شناخته می شود .
( بررسی ویژگی های انواع شعر نو و تفاوت آن ها از نظر درون مایه و شکل و قالب، و نیز ارائه ی نمونه هایی از این اشعار، در بخش ادبیات معاصر انجام گرفته است).۲۸- آیا می دانستید که برخی از زبان شناسان، از دید ساختاری، برخی از زبان های زنده ی جهان را، در بخش هایی از ساختار خود، در مقایسه با زبان فارسی، هنوز در دورانی می دانند که زبان فارسی دیر زمانی است آن را پشت سر نهاده است ؟زبان فارسی به دلیل پیشینه ی بس دراز و کهن خود، کاربردها و ساختارهایی را که از دیدگاه زبان شناختی به کار زبان نمی آید و جزو نیازهای اصلی آن به شمار نمی آید از خود دور ساخته و به کناری نهاده است و یک سره زبان شناختی شده است. در حالی که بسیاری از زبان های زنده ی امروز ( که برخی از آن ها به دلایل معین تاریخی که در موضوع سرگذشت زبان فارسی مشخص شده است، تنها در معانی و واژه بر زبان فارسی پیشی گرفته اند) هنوز گرفتار کارکرد ها و هنجارهایی هستند که از نظر زبان شناختی برون زبانی شناخته می شود و هیچ نیازی به آن ها نیست.یکی از این هنجارهای برون زبانی که کارکرد ناب زبانی ندارد و بی هوده به شمار می آید، وجود نام های نرینه (مذکر)، مادینه (مونث) و اَمردی (خنثی) برای چیزها در این زبان ها است که تابع هیچ نظم و قاعده ای نیز نیست و اگر چیزی مانند " میز " در برخی از این زبان ها مادینه است ( مانند زبان های فرانسوی و اسپانیایی) در زبان دیگری نرینه شناخته می شود ( مانند زبان آلمانی)، و این حتا برای خود مردم آن سرزمین ها مایه ی دشواری است و گاه حتا دانش آموختگان آنان را نیز به اشتباه می اندازد، زیرا این جنسیت برای اشیاء در همه ی بخش های دستور زبان آنان رعایت و صرف می شود. این هنجار ( یعنی وجود جنسیت) در زبان فارسی نیز در دوران پارسی اوستایی و پارسی باستان وجود داشته است ولی رفته رفته از میان رفته است.
ويژگي ديگر زبان پارسي آن است که ساختار آوايي آن بسيار نغز و آهنگين شده است و واژههاي درشتناک، ناهموار و گوشآزار در آن اندک اندک چنان سوده و ساده شده است که از دید آوایی به واژههايي هموار و دل پذير دگرگوني يافتهاند و این خوش آهنگی را مردم سرزمین های دیگر که آن را می شنوند گواهی می دهند. براي نمونه در زبان اوستايي واژهي "خورنه" را داريم که در پارسي باستان "فرنه" و در پهلوي "خُوره" و "خُره" شده است و سپس با ريخت های "فره" و " فر" به پارسي دری درآمده است و بيش از اين دیگر نميتواند کوتاه ، تراشيده، خوشآهنگ، سوده و ساده تر گردد و بدین سان به فرجام دگرگوني خود رسيده است. یا واژه ی " اهورامزدا " یه معنی خداوند بزرگ که رفته رفته اوهرمزد، اورمزد، هرمزد و سپس هرمز شده است.
برای آگاهی از دگرگونی های دیگر در هنجارهای دستوری و تراشیدگی واژه ای در زبان فارسی به موضوعات شماره های ١ و ۲، یعنی سرگذشت زبان فارسی و دگرگونی های تاریخی زبان فارسی نگاه کنید.
۲۹- آیا می دانستید که در جهان یک کشور دیگر نیز وجود دارد که مردمانش آریایی هستند و ایران نام دارد ؟. واژه ی ایران واژه ای مرکب است که از دو بخش ایر به معنی آریایی و ان که هم نشانه ی جمع و هم پساوند مکان به معنی جا و سرزمین است، تشکیل شده است، و از این رو ایران هم به معنی آریایی ها و هم به معنی سرزمین آریایی ها است. در زبان انگلیسی سرزمین را " لند " Land می گویند و به سرزمینی که محل زندگی آریایی ها است " ایرلند " می گویند که درست معنی ایران را می دهد و این همان کشوری است که همسایه ی شمالی انگلستان است و مردمانش هم آریایی هستند.کوتاه آن که ایران و ایرلند دو نام درست هم معنی در دو زبان برای دو سرزمین است که مردمانشان، هم نژاد و آریایی هستند. ٣۰ – آیا می دانستید که عبارت "خوان یغما " که فارسی زبانان آن را به معنی منفی " سفره ی غارت و چپاول " می فهمند، هیچ گونه ارتباطی با غارت و چپاول ندارد و در حقیقت درست وارونه ی آن، یعنی به معنای بخشش و سخاوتمندی و دارای معنایی مثبت بوده است ؟امروزه هرگاه به دارایی کسی دستبرد بزنند و چیزی از آن بر جای نگذارند، در اصطلاح می گویند که گویی خوان یغما بود که این گونه آن را چپاول کردند.عبارت " خوان یغما " از دو واژه ی " خوان " و " یغما " و به مفهوم "سفره ی غارت و چپاول " فهمیده می شود، در حالی که چون این نیست و معنی و مفهوم واژه ی " یغما " در این عبارت کاملن چیز دیگری است و ارتباطی با غارت و چپاول ندارد." یغما " نام گروهی از تورانیان است که در دوره ی اسلامی در شهری با همین نام در نزدیکی " خجند " کنونی زندگی می کرده اند. پیش از آمدن این گروه به این منطقه، اقوامی که "سگان " نام داشته اند ( و به غلط آن را " ساکاها " می نویسند) در این محل زندگی می کرده اند و جشنی را برگزار می کرده اند که " سگه " نام داشته است که همان " جشن سده " است. با آمدن یغماییان ِ تورانی به این محل، آنان دین و همه ی آیین ها و حتا عادات سگان را گرفته و "جشن سگه " ی آنان را نیز برگزار می کردند. در جشن دیگری نیز که " خوان یغما " نام داشته است، آنان سفره های بزرگی می گسترانیدند و انواع خوراک های لذیذ و نوشیدنی های خوش گوار در آن می نهادند و همه ی مردم را فرا می خواندند که در این میهمانی عمومی حاضر شوند و در کنار انجام دیگر مراسم، از آن ها سیر بخورند و بنوشند و هر چه می خواهند با خود ببرند. سعدی می گوید:ادیم زمین سفره ی عام اوست / برین خوان یغما چه دشمن چه دوستو در جای دیگری می گوید:یکی نانخورش جز پیازی نداشت / چو دیگر کسان برگ و سازی نداشتپراکنده ای کفتمش ای خاکسار / برو طبخی از " خوان یغما " بیارافغانی در قصیده ی خود می سراید:گل آرد، نوبهار آرد، نشاط آرد، امید آرد
شود تا باغبان طبع وی در گلشن آراییکشیده خوان یغمایش چه فیض جاودان داردکه هر روزی فزون گردد گوارایی و گیراییخوشا درویش صاحب دل که نعمت های عامش رانیابی در بساط خاص دارابی و دارایی جشن خوان یغما که نشانه ی سخاوت و بخشندگی پدران ما است در سده های گذشته دارای اهمیت و اعتبار ویژه ای بوده است و رفته رفته به صورت اصطلاح در آمده است، لیکن بسیاری به سبب نا آگاهی از ریشه ی تاریخی آن، آن را به معنی دستبرد و چپاول گرفته و به نادرستی در معنایی منفی به کار برده اند.
R A H A
01-08-2012, 11:49 PM
آیا می دانستید که آن چه که سبب شده است تا ما امروز کوه بیستون را که کتیبه های داریوش هخامنشی در آن جا یافت شده است، بیستون بنامیم، نادرست خوانی نام حقیقی این کوه توسط دانشمندان عرب بوده است ؟
بیستون کوهی است در ٣۰ کیلومتری کرمانشاه که در آن جا کنده کاری ها و سنگ نوشته های داریوش اول هخامنشی یافت شده است که او شرح فتوحات خود را در آن ها به سه زبان پارسی باستان، بابلی و عیلامی بازگو کرده و باستان شناسان نیز از روی این سنگ نوشته ها رمز همه ی خطوط میخی را دریافته اند.
بیستون در اصل و در آغاز بغستان نام داشته است.که از دو واژه ی بغ به معنی خدا و ستان که پسوند مکان به معنی جایگاه و سرزمین است تشکیل شده است و روی هم به معنی " جایگاهخدایان " بوده است.
واژه ی بغ به معنی خدا، امروز نیز در نام شهر بغداد هست که نامی فارسی و به معنی خداداد است.
یاقوت حموی در کتاب خود "معجم البلدان " بغستان را "بِهِستان " نوشته و سپس دیگر دانشمندان جغرافیادان عرب نیز آن را " بهستون " نامیده اند و این نام رفته رفته و سرانجام به بیستون دگرگونی یافته است.
گفتنی است که برخی که خود این محل را ندیده اند، به سبب این نام گذاری، از آن، جایی که ستون ندارد ( بی ستون ) و یا برخی دیگر، از آن، جایی که بیست ستون دارد، برداشت می کنند.
( برای آگاهی بیش تر از معنی واژه ی بیستون به کتاب سبک شناسی از ملک الشعرای بهار، جلد نخست، نگاه کنید).
- آیا می دانستید که بسیاری از فارسی زبانان به جای سپاس گزاری، از دیگران سپاس گذاری می کنند، آن هم به شکل سپاسگذاری ؟
یکی از اشتباهات بسـیار رایج نزذ فارسی زبانان،کار برددو فعل گذاشتن و گزاردن به جای یکدیگر است، به ویژه در نوشـتن ترکیبات آن ها، مانند: قانونگذار، بنیادگذار، نماز گزار، خدمتگزار و مانند آن ها.
نخست باید دانست که نوشتن این دو فعل به صورت گزاشـتن و گذاردن نادرست اسـت و درسـت آن ها همانگذاشـتن و گزاردن اسـت.
گذاشـتندارای یک معنی حقیقی و یک معنی مجازی است:
١- گذاشتن در معنی حقیقی به معنی قرار دادن چیزی به طور عینی و مشـهود در جایی اسـت.
مانند :او کتاب را در قـفـسـه گذاشـت.
۲- گذاشتن در معنی مجازیبه معنیپی انداختن، وضع کردن و بنیاد نهادن چیزی است،
مانند قانونگذارکـه قانون را وضع می کند
یا بنیاد گذار که چیزی را تاسیس می کند
و یا نام گذاری که وضع کردن نام برای چیزی است.
گزاردننیز دارای دو معنی کلی است:
١- به معنای به جا آوردن ، ادا کردن ، انجام دادن
مانند نماز گزاردن، یعنی " ادا کردن نماز"
یا وام گزاردن یعنی " ادا کردن وام "، بنابراین وامگزاردرسـت اسـت نه وام گذار.
به همین ترتیب باید نوشـت: حج گزار، خراجگزار، سپاسگزار، شکرگزار، خدمتگزار، حق گزار، پاسخ گزار، مدح گزار، پیغام گزار، گله گزاری، خبرگزاری، کارگزار( انجام دهـنده ی کار )، پیغام گزار( کسی که پیغام را باز گو می کند یا پیغام را می آورد) و...
۲- به معنای " برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر
یعنیبرابر اسـت با ترجمه کردن و گزارنده به معنی مترجم و گزارش به معنی ترجمه است. خوابگزاری نیز یعنی " تعبیر خواب" و خوابگزار یعـنی تعبیرکننده ی خواب ( معّبر) و اصطلاحات دیگری از این دست.
نکته ی دیگر آن که هرگاه در یک وازه ی ترکیبی معنای ترکیب به معنای اجزای تشکیل دهنده اش باز نگردد و معنایی کاملن متفاوت از اجزایش بدهد، باید آن ترکیب را یک واژه ی بسیط و مستقل دانست و اجزای آن را چسبیده به یکدیگر نوشت. مثلن جوانمرد هیچ ارتباطی به واژه های جوان و مرد ندارد و یک پیرزن هم می تواند جوانمرد باشد که نه جوان است و نه مرد، لیکن هم عقیده با من کسی است که عقیده اش با من یکی است. یعنی معنای واژه ی هم عقیده به معنای یکی از اجزای آن ( یعنی عقیده) باز می گردد و به این دلیل باید این ترکیب را نه همعقیده، بلکه جدا از هم یعنی هم عقیده نوشت. به همین سان مثلن دانش جو ( کسی که دانش می جوید) و یا کوه نورد ( کسی که کوه را می نوردد) را نباید دانشجو و کوهنورد نوشت.
بدین ترتیب واژه ی سپاس گزاری که معنای آن به جا آوردن و ادای سپاس است ( یعنی معنی ترکیب به معنی یک چزء آن، یعنی سپاس باز می گردد) باید به صورت سپاس گزاری نوشته شود نه سپاسگزاری
برای آگاهی بیش تر درباره ی چه گونگی نوشتن واژه های ترکیبی، به موضوع " درباره ی فارسی نویسی " نگاه کنید.
- آیا می دانستید که تقریبن همه ی فارسی زبانان، حتا بزرگانی از ادب فارسی، اصطلاح " گرگ بالان دیده " را که کنایه از افراد آزموده ، سرد و گرم چشیده و دنیا دیده است به نادرستی " گرگ باران دیده " می گویند و می نویسند ؟
علامه ی فقید دهخدا در لغت نامه، شادروان صاحب در فرهنگ نظام و زنده یاد دکتر معین در فرهنگ جامع خود، همگی درباره ی ریشه ی اصطلاح گرگ باران دیده توضیحات و توصیفاتی نوشته اند که کوتاه شده ی آن این است که گرگ تا هنگامی که باران ندیده است از آن می ترسد ولی اگر سرانجام و به ناگزیر باران بخورد، دیگر از آن نمی ترسد.
ایرج میرزا می گوید:
همانا گرگ باران دیده باشی / تو خیلی پاردم ساییده باشی
صائب می نویسد:
نیست دلگیر از زر قلبی که در کارش کنند / یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است
با این وجود به کار بردن واژه ی باران در این اصطلاح به کلی نادرست است، زیرا همه ی گرگ ها اصولن باران دیده هستند و اتفاقن بیش تر در روزهای زمستانی و بارانی از لانه خارج می شوند و به شکار می پردازند و اگر باران دیدن علت با تجربه شدن گرگ باشد، این شامل همه ی حیوانات است نه تنها گرگان.
رشیدی نیز که گویا نخستین کسی است که به نادرست بودن این اصطلاح پی برده است در فرهنگ رشیدی آن را گرگ پالان دیده نوشته است و می گوید که در گذشته در برخی از نمایش ها، بازیگران بر پشت گرگ پالان می بستند و آن را نمایش می دادند و گرگی که بر اثر تربیت مربی از پالانی که بر پشتش می گذارند ترسی نداشته باشد می تواند مورد استناد افراد کارآزموده و دنیا دیده قرار گیرد.
لیکن این پالان نهادن بر گرگ که هرگز دیده نشده و سابقه ای از آن وجود ندارد نیز نمی تواند علت پیدایش اصطلاح نادرست گرگ پالان دیده باشد و اگر چه در گذشته شاید در حضور سلاطین و امروزه در سیرک ها چون این کارهای شگفت آوری انجام گرفته باشد و یا انجام بگیرد، ولی پالان گذاشتن بر پشت گرگ بی تردید چندان نیز جالب و چشمگیر نیست که در دهان مردم و در ادبیات فارسی به اصطلاح تبدیل گردد.
برخی دیگر نیز بر این باورند که واژه ی گرگ در این اصطلاح نادرست و در اصل واژه ی کرک به معنی پوستین نرم و چرمینه است که باران های زیاد در آن اثری ندارد و نفوذناپذیری آن تجربه و ثابت شده است.
لیکن همان گونه که گفته شد شکل درست این اصطلاح گرگ بالان دیده است و بالان واژه ای است به معنی دام و تله و گرگی که چند بار از دشواری و خطر بالان نجات یافته باشد پختگی و آزمودگی لازم را در شکار پیدا کرده است و افراد آزموده و سرد و گرم چشیده نیز آنانی هستند که با اندیشه های عاقلانه ار همه ی دشواری ها و بلاها رهایی یافته و راه و رسم زندگی را فرا گرفته اند. ولی عامه ی مردم چون معنی واژه ی بالان را نمی دانسته اند آن را به باران و بدین ترتیب اصطلاح را به گرگ باران دیده تبدیل کرده اند تا معنی و مفهوم این عبارت به ذهن آنان سهل و آسان بیاید.
- آیا می دانستید که عبارت کنایه ای ِ " گربه ی مرتضی علی " که مردم آن را برای کسانی که فرصت طلب هستند و نان را به نرخ روز می خورند، به کار می برند، ارتباطی به مرتضی علی که لقب علی ابن ابیطالب نخستین امام شیعیان است ندارد و این عبارت به احتمال قوی " گربه ی مرتاض علی " بوده است ؟
گربه حیوانی است که این ویژگی بدنی را دارد که در هر وضع و حالتی که به پایین بیافتد با چهار دست و پا به زمین می آید. از این رو مردم به کنایه افرادی را که در هر اوضاع و احوالی خود را همرنگ جماعت می کنند و هیچ گاه پشتشان به زمین نمی خورد "گربه ی مرتضی علی " گفته اند.
جای تردیدی وجود ندارد که مرتضی علی یعنی علی ابن ابیطالب به سبب شان و مقام خود نه اهل گربه بازی و کبوتربازی و از این قبیل بازی های جلف و نابخردانه بوده است و نه در دوران کوتاه و پر تلاطم خلافت خود فرصت و مجالی برای این گونه کارها داشته است.
یکی از قوی ترین روایاتی که البته در درستی آن جای درنگ هست، این است که گربه ی مرتضی علی در اصل گربه ی مرتاض علی بوده است و به علت نزدیکی ذهنی و در طی زمان به گربه ی مرتضی علی تبدیل شده است.
درباره ی مرتاض علی نیز گفته اند که این مرد از مرتاضان هندی بوده است که سالی به ایران آمد و چند چشمه از تردستی و شعبده بازی های خود را نشان داد.
از جمله شیرین کاری های او گربه ی سیاه براق دست پرورده ای بود که مرتاض علی آن را گاه از سر و گاه از پا یا دم در حال چرخش به هوا پرتاب می کرد و گربه هر بار بدون آن که پشتش به زمین بخورد با چهار دست و پا پایین می آمد.
این روایت گرچه جای تامل و درنگ دارد، لیکن با رد آن این تردید نیز که این گربه با شخص علی ابن ابطالب ارتباطی دارد، از میان نمی رود.
احمد افلاکی در کتاب "مناقب العارفین" ( جلد نخست، برگ ۴۷۷ ) داستان دیگری برای توجیه این عبارت دارد که کوتاه شده ی آن این است که در مجلسی که محمد، پیامبر اسلام در آن حضور داشت ماری قصد نیش زدن به او را کرد که ناگاه یکی از گربه های ابو هریره که در آن مجلس حضور داشت و به داشتن گربه های فراوان شهرت داشت، بر مار جهید و آن را از هم درید . پیامبر سپس دستی بر پشت گربه ی ابو هریره کشید و از آن روز است که دیگر هرگاه گربه ای از بام های بلند فرو می افتد پشت او به زمین نمی رسد و با چهار دست و پا به زمین می آید.
از این رو به باور احمد افلاکی عبارت گربه ی مرتضی علی در واقع گربه ی ابو هریره بوده است ( که اتفاقن به همین صورت در میان عرب زبانان رایج و مصطلح است) ولی چون شیعیان به ویژه ایرانیان که به ابوهریره اعتمادی نداشته اند و به علی ابن ابیطالب ارادت دارند نام ابو هریره را به مرتضی علی تبدیل کرده اند.
بدیهی است که این گمان و فرضیه ی احمد افلاکی نیز از دید هم دینان او تا هنگامی اعتبار دارد که هویت "مرتاض علی" یا " مرتضی علی " دیگری روشن نشده باشد و سرانجام نیز این تردید که گربه ی مرتضی علی ارتباطی با شخص علی ابن ابیطالب دارد، همچنان باقی می ماند.
R A H A
01-08-2012, 11:52 PM
آیا می دانستید که واژه ی لولو که پدران و مادران ایرانی فرزندانشان را با آن می ترسانند یادگار و سوغات فرنگ رفته های ایرانی است و از کشور فرانسه آمده است ؟
پدران و مادران ایرانی به هنگام شیطنت و بازیگوشی کودکان خود آنان را با آمدن لولو که فکر می کنند لابد موجودی ترسناک و خیالی مانند غول و جن است تهدید می کنند تا کودکانشان آرام گرفته و دست از گریه یا بازیگوشی خود بردارند. در حقیقت اما واژه ی لولو واژه ای فرانسوی به معنی گرگ است که در زبان فرانسوی آن را Le Loup می نویسند و لُلو می خوانند.
در اروپا و به ویژه در فرانسه رسم بر این است که مردم کودکان خود را به هنگام شیطنت و بازیگوشی از گرگ بترسانند و ایرانیانی که در دوره ی قاجار به اروپا رفتند و بیش ترشان نیز در فرانسه بودند، پس از بازگشت به ایران کودکان خود را به همان روش و سنت اروپایی از لُلو یعنی گرگ می ترسانیدند و این واژه رفته رفته به لولو تبدیل شد.
ناگفته نگذارم که برخی از پژوهشگران نیز بر این باورند که اصل این واژه لؤ لؤ بوده است که همان ابو لؤلؤ ( یا فیروز ) جوان صنعتگر ایرانی است که به شکل غلامی در دستگاه والی کوفه خدمت می کرد و در آرزوی رهایی از قید بندگی بود. به نوشته ی "تاریخ بلعمی" نوشته ی محمد ابن جریر طبری و نیز "مروج الذهب" نوشته ی مسعودی روزی که ابو لؤلؤ تنها در حضور خلیفه ی دوم، عمرخطاب بود از او خواهش فراوان کرد که از والی کوفه بخواهد تا او را در مقابل کارمزدش از بندگی رها سازد . اما عمر پس از آن که درخواستش برای ساختن آسیابی بادی در مکه و مدینه، به دلایل فنی توسط فیروز رد شد، خواهش او را برای آزادی از بندگی اش نپذیرفت و ابو لؤلؤ که دیگر از آن زندگی ننگین و از جان خود سیر شده بود به نوشته ی "اسلام شناسی از دیدگاه فلسفه و عرفان" نوشته ی بابک دوستدار با خشم به خلیفه گفت: « اگر سلامت بمانم آسیابی برایت خواهم ساخت که در شرق و غرب از آن تعریف ها کنند».
عمر که نمی توانست قصاص قبل از جنایت کند او را مجازات نکرد و چند روز بعد که برای خواندن نماز به مسجد رفته بود در رکعت دوم ابو لؤلؤ از پشت به او حمله کرد و با شش ضربه ی خنجر از پای در آورد و به نوشته ی "حبیب السیر " نوشنه ی خواند میر، ابو لؤلؤ همان کارد را در دم بر حلق خویش مالید و قبل از دستگیر شدن خود را کشت.
بی باکی و تهور ابو لؤلؤ که توانسته بود خلیفه ی مقتدر و سختگیری چون عمر را هلاک کند به اندازه ای ترس و وحشت در دل های مردم انداخته بود که دیگر هرگاه ایرانیان مقیم عربستان می خواستند کودکان خود را از بازیگوشی و شیطنت باز دارند به آنان می گفتند که لؤ لؤ آمد که این واژه رفته رفته در تمام مناطق فارسی زبان رایج گردید و به لولو تبدیل شد.
با این حال می توان گفت که چون استفاده از واژه ی لولو دز میان ایرانیان عمر چندانی ندارد، اصل واژه ی لولو نه در ماجرای ابو لؤلؤ ، بلکه در همان واژه ی فرانسوی لُلو به معنی گرگ قرار دارد.
- آیا می دانستید که فارسی زبانان هنگامی که کسی در مورد کاری یا چیزی کوتاه بیاید و به آن تسلیم شود به نادرستی اصطلاح لنگ انداختن را درباره ی او به کار می برند و می گویند : « طرف بالاخره لنگ انداخت» یعنی از عهده ی کار بر نیامد و شکست خورد ؟
معنی درست ِ اصطلاح لنگ انداختن اما نه شکست خوردن و تسلیم شدن، بلکه کاملن چیز دیگری و به معنی میانجی گری کردن و وساطت میان دو حریف و آشتی دادن آنان است و هر کس این اصطلاح را به منظور اظهار تسلیم و شکست بفهمد و بفهماند کاملن اشتباه کرده است.
ورزش باستانی ایرانیان از دوران بسیار کهن در ایران به یادگار مانده است و با وجود پدید آمدن انواع و اقسام ورزش ها همچنان اهمیت و اعتبار خود را به عنوان ورزش و سنت ایرانی حفظ کرده است.
در این ورزش که از ورزش های سنگین به شمار می آید و جز زورمندان و پهلوانان را در گود آن راهی نیست، همه ی نکات و دقایق اخلاقی و مذهبی رعایت می شود و احترام بزرگ ترها و پیش کسوتان و پهلوانان آن به معنی کامل کلمه رعایت می شود.
جوانان و پهلوانان زورخانه با وجود سینه های پهن و بازوان ستبر و اندام و عضلات پیچیده از اظهار فروتنی و بزرگ داشت پیش کسوتان و دستگیری از فقیران و احقاق حق محرومان و ستمدیدگان ذره ای فروگذار نمی کنند. بلندی سردر ورودی زورخانه نیز کوتاه است تا هر کس وارد می شود ناگزیر سر فرود آورد و بدین ترتیب احترام زورخانه محفوظ بماند.
آداب و تشزیفات ورزش باستانی بسیار است که شرح ریزگان (جزییات) آن دز این جا نمی گنجد و ما تنها یکی از آداب آن را که به موضوع لنگ انداختن مربوط است برای خوانندگان ارجمند می آوریم:
از ایام گذشته و امروز نیز زسم است که پس از انجام تمرینات گوناگون و اجرای ورزش هایی با میل و کباده و سنگ و گورگه و تخته شنا و جز این ها، دو تن از ورزش کاران به اصطلاح با یکدیگر "سر شاخ " شده و به یکدیگر پیچیده و کشتی می گیرند. این نوع کشتی گرفتن و سرشاخ شدن تنها به منظور تمرین و نمایش است و جنبه ی رسمی و زورآزمایی ندارد ( و همان گونه که در تمرینات ورزش های رزمی دیگر نیز وارد آوردن ضربات آسیب رساننده ممنوع است و مربیان و داوران از وارد کردن آن ها جلوگیری می کنند) هنگامی که کشتی دو حریف جوان نیز که گرم زور آزمایی هستند به مرحله ی حساس یا خطرناکی می رسد و یا نزدیک است که یکی از حریفان پشت دیگری را به خاک برساند و مایه ی شرمندگی او شود، میان دار و یا مرشد زورخانه فورن لنگی را از کنار گود بر می دارد و به سوی دو کشتی گیر می اندازد و بلند می گوید: « پهلوانان ! حرمت لنگ » و کشتی گیران وظیفه دارند احترام مرشد و لنگ را محفوظ داشته و فورن از یکدیگر جدا شده و روی یکدیگر راببوسند و سر جای خود بر گردند. ( برای آشنایی بیش تر درباره ی زورخانه و ورزش باستانی به کتاب " نقش پهلوانی و نهضت عیاری" نوشته ی کاظم کاظمینی نگاه کنید).
از این رو در اصطلاح ورزش کاران ِ باستانی لنگ انداختن به معنی آشتی دادن و پایان دادن به درگیری است، لیکن شوربختانه بی توجهی مردم به ریشه ی این عبارت سبب گردیده است که در اصطلاح از آن تسلیم و شکست مراد شود، در حالی که چون این نیست و لنگ انداختن از وظابف شخص سوم و افراد باصلاحیت و ارشد هر دسته و جمعیتی است که با روشن بینی و خیرخواهی خود مانع از ادامه ی قهر و جنگ میان مردم می شوند.
R A H A
01-08-2012, 11:52 PM
آیا می دانستید که بسیاری از ایرانیان در حالی که به راحتی و به فارسی می توانند بنویسند: « اگر خدا بخواهد » ، به عربی چیزی را می نویسند که نه به این معنی، بلکه به معنی " خدا بیافریند " است ؟
عرب های مسلمان هنگامی که می خواهند بنویسند : « اگر خدا بخواهد » به زبان خودشان جمله ای را که دارای سه کلمه است به کار می برند و می نویسند : ان شاء الله . یعنی ان را برای اگر، شاء را برای بخواهد و الله را برای خداوند به کار می برند.
ایرانیان مسلمان ولی برای گفتن همین معنا، در عربی که زبان خودشان نیست، جمله ای دارای دو کلمه به کار می برند و می نویسند : « انشاء الله » که هرگز معنی " اگر خدا بخواهد " نمی دهد، بلکه به معنی « خدا بیافریند » است، زیرا انشاء در زبان عربی یعنی بیافریند و الله به معنی خداوند است.
- آیا می دانستید که بسیاری از ایرانیان بر این باورند که کبک ها برای آن که کسی آن ها را نییند سرشان را زیر برف فرو می کنند و به همین علت هم ضرب المثل " مثل کبک سرش را زیر برف فرو می کند " را برای کسانی به کار می برند که چون ایرادات خود را نمی بینند، فکر می کنند دیگران هم ایرادی در آنان نمی بینند ؟
در میان مردم ما این گونه شهرت یافته است که در فصل زمستان و هنگامی که زمین پوشیده از برف است، کبک ها به محض آن که در محاصره ی شکارچیان قرار می گیرند، فورن سر خود را در برف فرو می کنند تا شکارچیان را نبینند و گمان می کنند چون خودشان شکارچیان را نمی بینند، پس شکارچیان هم آن ها را نمی بینند. زکریای قزوینی در کتاب عجایب المخلوقات ، برگ ۴۴١ می نویسد « چون صیادان قصد او کنند سر را در زیر برف پنهان کند و چندان پندارد که صیاد او را ندیده و نبیند».
لیکن این گمان درباره ی کبک که به شکلی در ذهن عامه و حتا شاعران و نویسندگان ما وجود دارد و ضرب المثلی هم برای آن ساخته اند، به کلی نادرست و باطل است، زیرا کبک آن شعور را ندارد که دست به حیله و تزویر بزند و حقیقت مطلب چیز دیگری است :
در گذشته هنگامی که برف می بارید شکارچیان به مناطقی می رفتند که کبک زیاد داشت و از چهار سو آن ها را محاصره می کردند و در سکوت کامل و آرام به سمت آن ها حرکت می کردند و هنگامی که کاملن به آن ها نزدیک می شدند آن ها را وحشت زده کرده و به هوا می پراندند تا در هوا بزنند.
از ویژگی های کبک این است که هنگام احساس خطر با وحشت از جای خود به هوا می پرد و چند متر آن طرف تر دوباره به زمین فرود می آید. پیداست که چون زمین پوشیده از برف است، این پرنده ی زیبا به علت سرعت فرود آمدن، گاهی سر و گردن و گاه حتا همه ی اعضای بدنش در برف فرو می رود، به گونه ای که تنها دم و دو پایش بیرون از برف باقی می ماند و بدین ترتیب قدرت خارج شدن از برف و پرواز دوباره از او گرفته می شود. در همان هنگام هم شکارچیان سر می رسیدند و آن ها را که سر در برف داشتند زنده زنده با دست می گرفتند.
بدین ترتیب بوده است که بسیاری فکر کرده اند که کبک ها دست به حیله زده و به خیال خود، خود را پنهان ساخته اند. باید گفت که همین امروز نیز در بسیاری از روستاهای کوهستانی هنگامی که کبک ها در فصل سرما و برف در جستجوی غذا و دانه به طور گروهی حرکت می کنند روستاییان با پرتاب سنگ آن ها را وحشت زده کرده و می پرانند و کبک ها به همان ترتیبی که شرح داده شد پرواز می کنند و چند صد متر دورتر فرود آمده و گیر کرده در برف به دست روستاییان می افتند.
توضیحی برای خوانندگان ارجمند:
به علت زیاد شدن حجم مطالب مربوط به موضوع " آیا می دانستید که. . . ؟ " در این بخش و ناتوانی سیستم بلاگفا برای گنجانیدن ادامه ی مطالب در همین بخش، ما نیز ناگزیر هستیم مطالب مربوط به این موضوع را در بخش های دوم و بعد از آن ادامه دهیم. از این رو من خوانندگان گرامی ام را به خواندن دنباله ی این مطالب در بخش دوم و بخش های بعدی ( در موضوع شماره ی ١٣ یا در "فهرست همه ی نوشته های تارنما" ) فرا می خوانم و آرزو می کنم که در میان این مطالب، چیزی برای آموختن از زبان و ادبیات فارسی برای آنان فراهم آورده باشم. ایدون باد آریا ادیب
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.