PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نیستی...



R A H A
01-08-2012, 07:12 PM
به خواب می ماند
تنها به خواب می ماند
چراغ، آینه ، دیوار، بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست، از تو می گویم
تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی ، چگونه، دور از تو
به روی هرچه در این خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو، یاد همه چیز را رها کرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی !

R A H A
01-08-2012, 07:12 PM
تنهايي ام را درد می کشم

دلتنگی ام را

نبودنت را

من تمام ثانيه ها را

خط می کشم

برای ديدن کر کرهای بالا رفته خيال

وآن هنگام

باران ٬خواهد آمد

وديگر اينجا نيست

آن کودک تنهای شهر

در آغوش شب

وگريه ها را

آمدنت خط می زند

و جای بوسه های استواری

زيرسرکودکی غريب

تنهايي رامن اينک درآغوش دارم

ودلتنگی را

ودلتنگی را
سخت در بغل ميگيرم....

R A H A
01-08-2012, 07:12 PM
اونکه داره بی تفاوت می گذره رد میشه از من
اونکه داره بی بهونه دور میشه همیشه از من

اونکه تو خواب و خیالش من و دیگه راه نمیده
اونکه میگه از تموم خاطراتش دل بریده

اون تو نیستی ، اون تو نیستی

اون تو نیستی نه نمیشه باورم
اون تو نیستی بزار از خواب بپرم

اون تو نیستی اونکه که دوستم نداره
اون که داره من و تنهام می ذاره

اون تو نیستی نه نمیشه باورم
اون تو نیستی بزار از خواب بپرم

اون تو نیستی اونکه که دوستم نداره
اونکه داره منو تنها میذاره

اینا رو تو خواب میبینه ، شب تنهایی بلنده
اونکه اشکام و می بینه ، ولی چشماش و میبنده

اونکه هیچ حسی نداره به من و این همه دردم
اونکه میگه تا قیامت پیشه تو بر نمی گردم

اون تو نیستی نه نمیشه باورم
اون تو نیستی بزار از خواب بپرم

اون تو نیستی اونکه که دوستم نداره
اون که داره من و تنهام می ذاره

اون تو نیستی نه نمیشه باورم
اون تو نیستی بزار از خواب بپرم

اون تو نیستی اونکه که دوستم نداره
اون که داره من و تنهام می ذاره

اونکه داره بی تفاوت میگذره رد میشه از من
اونکه داره بی بهونه دور میشه همیشه از من

اونکه تو خواب و خیالش من و دیگه راه نمیده
اونکه که میگه از تموم خاطراتش دل بریده

اون تو نیستی ، اون تو نیستی .....

R A H A
01-08-2012, 07:13 PM
نيستی دارم دق می کنم نيستی دارم می پوسم

عکساتو من يکی يکی بر می دارم ميبوسم
پيرهن يادگاری تو هر شب دارم بو می کنم
برای برگشتن تو به آسمون رو می کنم



نيستی دارم دق می کنم ، نيستی دارم می پوسم
عکساتو من دونه دونه بر ميدارم ميبوسم
از خدا ميخوام دوباره تورو ببينم رو به روم
قسم به اشک حسرتم فقط همينه آرزوم






نيستی دارم دق می کنم ، نيستی دارم می پوسم
عکساتو من دونه دونه بر می دارم ميبوسم
يه عالمه گل ميارم همه رو پرپر می کنم
هر شب دارم همينجوری با تنهايي سر می کنم






تموم اشکام هديه ی نبودنت کنار من
نميدونی چی ميگذره به قلب بی قرار من
وای که چقدر سخته برام ثانيه ها بدون تو
دلم می خواد باز ببينم چشمای مهربونتو






نيستی دارم دق می کنم ، نيستی دارم می پوسم
عکساتو من دونه دونه بر می دارم ميبوسم



نیستی دارم دق می کنم ، نیستی دارم می پوسم
عکساتو من دونه دونه بر ميدارم ميبوسم
يه عالمه گل ميارم همه رو پرپر می کنم
هر شب دارم همينجوری با تنهايي سر می کنم

R A H A
01-08-2012, 07:14 PM
چه توفان درين باغ بگشود دست
که سرو بلند تناور شکست ؟
چه شوری در آن جان والا فتاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چه نيرو سر راه بر او گرفت
که
نيرو از آن چنگ و بازو گرفت ؟
چه خشکی در آن کام آتش فشاند
که آن تشنه جان را به آتش کشاند ؟
چه ابری از آن کوه سر بر کشيد ؟
که سيمرغ از قله ها پر کشيد
چه نيرنگ در کار سهراب رفت ؟
که با مرگ پيچيد و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود ؟
که بيرون شد از
هفتخوانش نبود
خمار کدامين می اش درگرفت ؟
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بيداد رفت
که تيمار فرزندش از ياد رفت...

R A H A
01-08-2012, 07:14 PM
چو برخيزد صدای نامه برها
دلم در لرزه افتد از خبرها


کسی حال مرا داند که او هم
پدر باشد ولی دور از پسر...

R A H A
01-08-2012, 07:14 PM
نیستی!
حالم خرابه
تو رو با یکی دیگه دیدم
داغون شدم مردم
ولی باز تو رو بخشیدم
نیستی!
دلشوره دارم
می بینم تو رو تو چشماش
این تقدیر بی رحمه با قلبم
عشق من برو نذار تنهاش
نیستی حال من خرابه
نیستی دستام سرد سرد
چشمام تو رو با اون دید و دلم باور نکرد
نیستی و هوای این گریه
داره بغضمو می شکنه
من مردم و دستای تو قاتل منه

R A H A
01-08-2012, 07:14 PM
ای دل لبريز از شوق و اميد
کاش ميديدی که فردا نيستيم
کاش مديدی که چون پنهان شديم
در همه آفاق پيدا نيستيم
گرچه هر مرگی تسلی بخش ماست
کاندر اين
هنگامه تنها نيستيم
بدتر از مرگ است ان دردی که باز
زندگی ميخندد و ما نيستيم...

R A H A
01-08-2012, 07:15 PM
تو نيستی و صدای تو
هوای خوب خونه ست
صدای پای عطر گل
تو از من دور و من دلتنگ
تو آبادی و من ويرون
هميشه
قصه اين بوده
يکی خندون يکی گريون
هميشه قصه اين بوده
تو يک لحظه تو يک ديدار
يک زخم از زهر يک لبخند
تمام عمر فقط يک بار
پس از اون زخم پروردن
پس از اون عادت و تکرار
ولی نصف يه روح اينور
يه نيمه اونور ديوار
خودت نيستی صدات مونده
فقط از تو همين
مونده
نفس های عزيز من
صدای پای شب بو هاست
صدای باد و بوی نخل
هوای شرجی درياست
سکوت اينجا صدای تو
هوا اينجا هوای تو
پر از تکرار اين حرفم
دلم تنگه برای تو
هميشه قصه اين بوده
غروب و غربت بارون
ولی تو نيستی ...

R A H A
01-08-2012, 07:16 PM
خاموش میشوم، و مکث میکنم...تو آه میکشی
من گریه میکنم، دیوانه میشوم
تو روی دفترم، یک قلب میکشی ...یک راه میکشی
من روی راه تو، صد اشک میچکم
تو قهر میکنی، یک ماه میکشی !
من روی ماه را، نقش تو میکشم
تو ناز میکنی...آرام میشوم...
تو با مداد سبز، آغاز میکنی...یک راه میکشی
یک دشت میکشی...یک عالمه فلوت، پر آهنگ میکشی
من سنگ میشوم...با جوهر سیاه، تصویری از خودم دلتنگ میکشم
بی رنگ میشوم...چون سنگ میشوم
آزرده میشوم...از دوری تو باز، افسرده میشوم
لبخند میزنی...
و روی راه را، یک " ضرب " میزنی
من روی صورتت، صد بوسه میزنم
دیگر نمیروی، آرام میشوم
بیدار میشوم...
اما تو نیستی...

R A H A
01-08-2012, 07:16 PM
آی پروانه بيا اين شمع توست
که در اندوه فراغ تو چنين آب شده
گوئی اينبار دگر پروانه نيست
يا اگر هست به پيش دگر است
شايد او شمع دگر يافته است
يا که ترک آتش من کرده است
آی پروانه کجا پر ميزنی
باز امشب نيستی
تا تن بر اين آتش زنی...

R A H A
01-08-2012, 07:17 PM
آن روز كه می رفتی
كاسه ی آبی نبود
اما خورشيد
پشت سر تو نور می پاشيد...
شب نبودنت هم
ستاره ها
بالاای سرت
آواز خواندند.
حالا که نيستی و ميدانم
بر گشتی در کار نيست
ولی...
در انتظار آمدنت می مانم
تا وقتی می آيي
فرشی از خورشيد
با نقشی از ستاره ها
زير پايت پهن می کنم...

R A H A
01-08-2012, 07:17 PM
حالم بد است مثل زمانی که نيستی

دردا که تو هميشه همانی که نيستی

با عشق هر کجا بروی حیّ وحاضری

دربند اين خيال نمانی که نيستی

تا چند من غزل بنويسم که هستی و

تو با دل گرفته بخوانی که نيستی

من بی تو درغريب ترين شهر عالمم

بی من تو درکجای جهانی که نيستی؟...

R A H A
01-08-2012, 07:17 PM
وقتی تو نيستی

نه هست های ما چونان که بايدند
نه بايد ها
مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض ميخوانم
عمريست لبخند های لاغر خود را در دل ذخيره مي کنم
باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقويم
روزی به نام روز مبادا نيست
آن روز هرچه باشد
روزی شبيه ديروز
روزی شبيه فردا
روزی درست مثل همين روزهای ماست
اما کسی چه ميداند
شايد امروز نيز روز مبادا باشد

وقتی تو نيستی
نه هست های ما چونان که بايدند
نه بايد ها
هر روز بی تو روز مباداست

آيينه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند
آيينه ها که دعوت ديدارند
ديدارهای کوتاه
از پشت هفت ديوار
ديوارهای صاف
ديوارهای شيشه ای شفاف
ديوارهای تو
ديوارهای من
ديوارهای فاصله بسيارند
آه..
ديوارهای تو همه آيينه اند
آيينه های من همه ديوارند

R A H A
01-08-2012, 07:18 PM
تو نیستی که ببینی
چگونه در کشاکش لحظه هایم
تو را به نام صدا میکنمت
تو نیستی تمام لحظه هایم را ببینی
تمام لحظه های بی کسی و نبودنم
نبودنی که تمام عشقهای دنیا را
با خود به ته گور میرد
تو نیستی تا با کلامت
عشق را با من همنشین سازی!
تو نیستی تا ببینی
تمام لحظه های را که
تو را با همه عشقم
با همه تنهایی هایم میخوانمت
تو نیستی تا اینها را ببینی
و من
بی تو
در کنج غربت و خلوت خویش
میسوزم و دم بر نمی آرم

R A H A
01-08-2012, 07:18 PM
تو نیستی که ببینی
تمام گنجشکان که در نبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
تو را به نام صدا میزنند

R A H A
01-08-2012, 07:19 PM
نیستی
نبودنت حرف میزند
دلم را زخم می نهد
نیشتر میزند و آنرا ریش ریش میکند
نیستی تمام غمهای عالم ریخته در دلم
اصلا هوار شده
و مثل بختکی چسبیده بر در آن
لبخند را از لبهایم میدزدد
و پیروزمندانه می نشنید بر در آن
دلم تنگ میشود
برای روزهای با تو بودن
برای همه لحظه های دیدن تو
آن صورت ماهگونه و ان لبخند دلنشین
لبخندهای اجباریت برای دل خوشیم
برای همه ان روزها و ان چیزها
دلم تنگ شده است

R A H A
01-08-2012, 07:19 PM
چه غریبانه میگریست آن شب بی تو تکه ابری که سکوت وجودم رو فهمید

وچه غریبانه خندیدم آن روز که بی تو مرگم را فهمید

R A H A
01-08-2012, 07:19 PM
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آ
دمک خل نشوی گریه کنی
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند...

R A H A
01-08-2012, 07:19 PM
پنجره را به پهنای جهان می گشايم
جاده تهی است درخت گرانبار شب است
نمی لرزد آب از رفتن خسته است تو نيستی نوسان نيست
تو نيستی و تپيدن گردابی است
تو نيستی و غريو رودها گويا نيست و دره ها ناخواناست
ميروی : چمن تاريک می شود جوشش چشمه می کشند
چشمانت را می بندی ابهام به علف می پيچد
سيمای تو می وزد و آب بيدار می شود
می گذری و آيينه نفس می کشد
پگاه دروگران از جاده روبرو سر می رسند رسيدگی خوشه هايم را به رويا
ديده اند

R A H A
01-08-2012, 07:20 PM
با سروهای سبز جوان در شهر
از روز پیش وعده دیدار داشتم
دیوانگی ست
نیست ؟
اینک تو نیستی که ببینی
با هر جوانه خنجر
فریادی ست
افسوس
خاموش گشته در من
آن پر شکوه شعله خشم ستاره سوز
ای خوبتربیا
این شعله نهفته به دهلیز سینه را
چون آتش مقدس زردشت برفروز
ای خوبتر بیا
که محنت برادر من غرق در الم
کوهی ست بر دلم
گفتی که
آفتاب طلوعی
دوباره خواهد کرد
اینک امید من تو بگو آفتاب کو ؟
در خلوت شبانه این شهر مرده وار
هشدار گام به آهشتگی گذار
اینجا طنین گام تو آغاز دشمنی ست
یک دست با تو نه
یک دست با تو نیست
دیدم امید من برخسات
خشمناک
خندید
ندید و خیل خوف
در
خلوت شبانه من موج می گرفت
با هق هق گریستن من
دیدم طنین خنده او اوج می گرفت
افروخت مشعلی
شب را به نور شعله منور ساخت
و پشت پلک پنجره ها داد بر کشید
از پشت پلکتان بتکانید
گرد فرون مانده به مژگان را
فریاد کرد و گفت
ای چشمهایتان
خورشید زندگی
خورشید از سراچه چشم شما شکفت
اما
یک پنجره گشوده نشد
یک پلک چشم نیز
و راه
راهی نه جز ادامه اندوه
و خیل خواب خستگی و رخوت
افتاده روی پلک کسان چون کوه

R A H A
01-08-2012, 07:20 PM
یک سیب از درخت می افتد
یک اتّفاق
در شرف وقوع است
تو نیستی
لبخند نیست
پنجره تنهاست
من دلتنگم
فکر می کنم تو هم پرنده شده ای
اگر نه
چرا مادر امروز
این همه به آسمان شباهت دارد
و شبها خواب گل سرخ می بیند
شاید تو آن شقایقی باشی
که در دفتر فردای مادر می درخشی
و من که به اندازه یک فانوس
روشنایی ندارنم
چقدر تاریکم ،چقدر می ترسم
تو نیستی
و عکس تو در قاب لبخند می زند
و به تماشای تصویر تو می ایستم
آنگاه در ذهن من
یک آبی
یک زرد به هم می آیند
آیا تو در آینده یک درخت خواهی شد ؟
این را پرستوها به من خواهند گفت
هنوز بسیارند
پرندگانی که آشیانه ندارند
آیا تو فردا بر می گردی؟
این را وقتی نیامدی می فهمم
وقتی سبز شدی
همسایه ها
باغچه ی ما را به هم نشان می دهند
و مضطرب از هم می پرسند
ایا این غنچه هم سرنوشت سرخی دارد ؟
مادر با احتیاط
از کنار آینه می گذرد
به مزرعه می رود
با سبدهای سبزی باز می آید
پلکان را می شوید
پنجره را پاک می کند
اتاق را می روبد
اما دوباره تنها می شود
رو به روی آیینه می ایستد
به آسمان نگاه می کند
آبی می شود
غمناک اما عمیق
من دلتنگم
بنا دارم
پلی بسازم
تا وقتی از آن می گذرند
آسمان را بفهمند

R A H A
01-08-2012, 07:21 PM
نیستی
تمام حرفهایم
در گلو
بغض شده اند
گیر کرده اند
و مانده اند
راهی ندارند برای آزاد شدن
تمام گریه هایم
مانده اند و رسوب شده اند
نمیدانم
در ای شهر غریب
بی تو
کدام کوچه را بروم
که عطر تو در آن
جاری نباشد
که بوی تو از آن
به مشام نرسد
نیستی
و تمام خستگیهایم
تمام درد دلهایم
شده اندهمچون کوه
همچون کوهی بس بزرگ
دیدنی شده ام باورکن
بیا و مرا ببین
که در نبود تو
چگونه یک تنه
تمام حرفها و غمهای عالم را
بر دوش خود گذاشته
و با خود حمل میکنم
بیا و تنهاییم را ببین
که درنبود تو
پر شده از دلواپسی های
بی تو بودن
و بی تو ماندن

R A H A
01-08-2012, 07:22 PM
هنوز حرف می زنم ، هنوز راه می روم
به سمت جای خالیت ، به اشتباه می روم

هنوز هم به عکس تو سلام می کنم ولی
بدون هیچ پاسخی دوباره راه می روم

هنوز ماجرای ما سر زبان مردم است
به هر طرف که می روم ، پر اشک و آه می روم

تو نیستی هنوز من ، به یاد با تو بودنم
به کوچه می روم به این ، شکنجه گاه می روم

هـنــوز هــم بـرای تـو پـُـر از دلـیـل بـودنــم
همین که حرف می زنم ، همین که راه می روم

R A H A
01-08-2012, 08:23 PM
هر روز می گذرد
و تو آنقدر نیستی که
خیال می کنم
حتی اگر
روی انگشتان پاهایم هم بایستم
دستم به دلت نمی رسد .

R A H A
01-08-2012, 08:23 PM
نیستی
نبودنت فرق دارد

با همه نبودن ها

نبودنت حرف میزند

با همه غمها

نبودنت حرف مرا میفهمد
مثل همه لحظه ها






نیستی
کنار پنجره می نشینم
زل میزنم به تک تک ثانیه ها
ثانیه هایی که نمیدانم
بدون تو
چگونه دلشان می آید که بگذرند

R A H A
01-08-2012, 08:23 PM
پنجره را به پهنای جهان می گشایم*
* جاده تهی است....*
*درخت گرانبار شب است.*
*ساقه نمی لرزد .آب از رفتن خسته است.*
* تو نیستی :نوسان نیست.*
* تو نیستی و تپیدن گردابی است.*
* تو نیستی و غریو رودها گویا نیست و دره ها نا خواناست.*
*می آیی:شب از چهره ها بر می خیزد.راز از هستی می پرد.*
*می روی:چمن تاریک می شود.جوشش چشمه می شکند.*
*چشمانت را می بندی:ابهام به علف می پیچد.*
*سیمای تو می وزد و آب بیدار می شود*
*می گذری و آیینه نفس می کشد*
*جاده تهی است*
* تو باز نخواهی گشت*
* و چشم به راه تو نیست....*

R A H A
01-08-2012, 08:24 PM
تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

تمام گنجشکان

که درنبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند

ترا به نام صدا می کنند

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

کنار باغچه

زیر درخت ها،

لب حوض

درون آیینه پاک آب می نگرند

تو نیستی که ببینی، چگونه پیچیده است

طنین ِ شعر ِ نگاه ِ تو درترانه ی من

تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد

نسیم روح تو در باغ بی جوانه من

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید

به روی لوح سپهر

ترا چنانکه دلم خواسته است، ساخته ام !

چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

به چشم همزدنی

میان آن همه صورت، ترا شناخته ام !

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ، آینه ، دیوار، بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی

چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست، از تو می گویم

تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار

جواب می شنوم

تو نیستی که ببینی ، چگونه، دور از تو

به روی هرچه در این خانه ست

غبار سربی اندوه بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده من

بجز تو، یاد همه چیز را رها کرده است

غروب های غریب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمار است

دو چشم خسته ی من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است

تو نیستی که ببینی !
.
.
.

R A H A
01-08-2012, 08:25 PM
تو با من نيستي اما
صدايت هست، يادت هست
درون قلب من عشقت
به گوش آواي شادت هست
تو با من نيستي اما
به يادت اين جهان زيباست
به يادت خانه‌ام گرم است
به يادت جامه‌ام ديباست
تو با من نيستي اما
به يادت طفل دل شادست
سکوتم هم خوش‌آهنگ است
بساط غصه بر بادست
تو با من نيستي اما
به هر جا بنگرم هستي
تو اي بي مثل، بي مانند
تو اي شور و شر هستي
تو با من نيستي اما
صدايت هست، يادت هست
به قلبم شوري از عشقت
به گوش، آهنگ شادت هست
به که گويم
که تو آرام دل و جان مني
به که گويم
که به باغ دل من
گل و باران مني
همه پرسند
که چيست
راز دلدادگي‌ات
به که گويم
که تو عشق دل شيداي مني

R A H A
01-08-2012, 08:25 PM
نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

به همه ی زوج های خیابان های بارانی و کوچه های پاییزی حسودی می کنم ...

گرما زده می شوم ، تو را کم دارم

سرما میخورم ، تو در خونم پایین آمدی ...

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

چه مصیبتی می شود وزش باد

دلم برای موهایت هم تنگ شده...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم ...

R A H A
01-08-2012, 08:26 PM
نیستی حالم خرابه تو روبا یکی دیگه دیدم

داغون
شدم مردم ولی باز تورو بخشیدم

نیستی
دل شوره دارم میبینم تورو تو چشماش

این
تقدیر بی رحمه با قلبم عشق من برو نزار تنهاش

نیستی
حال من خرابه نیستی دستام سرده سرد

چشمام
تورو با اون دیدو دلم باور نکرد

نیستی
و هوای این گریه داره بغضمو میشکنه

من
مردمو دستای تو قاتل منه ...

R A H A
01-08-2012, 08:26 PM
رفتی‌ از این آغوش چه راحت
و باز منم تنها و خاموش چراغم
چه بی‌ اعتنا رفتی‌ هه
نفهمیدم حس من واست یه تفریحه
تو که میدونستی وجود تو ترک درداست
تو که میدونستی نبود تو مرگ فرداست
ولی‌ آروم آروم زیر بارون داغون
قدم میزنم و تو شادی با اون یارو
سرا پا گوش بودم وقتی‌ که تو داشتی حرفی‌
حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی‌؟
باشه، منم میذارم رگ این گردن
که رفتم و دیگه پیشت برنمیگردم
ولی‌ روزی رو میبینم که یارت سیره
از تو با یکی‌ دیگه از کنارت میره
به هر دستی‌ که بدی میگیری از همون دست
این نفرین من نیست بازی زمونست
اون می‌خواد که دل تو با حرفهاش خواب شه
صبر کن بذار یه کمی‌ یخ هاش آب شه
وقتی‌ می‌فهمی چه کسی‌ پشت روبنده
که به احساست بزنه یه مشت کوبنده

R A H A
01-08-2012, 08:27 PM
نیستی‌ حال من خرابه
نیستی‌ دستام سرد سرد
چشمام تو رو با اون دید و دلم باور نکرد
نیستی‌ و هوای این گریه داره بغضم رو میشکنه
من مردم و دست‌های تو قاتل منه
چقدر باهات حرف دارم و چقدر خرابم
کاش لاقل بودی میدادی یه خط جوابم
تو که هی‌ میگفتی‌ تا ته خط باهم هستی‌
چرا رفتی‌ و با درد دست و پاهام رو بستی؟
چرا؟ هاه؟ بخدا تا به من حرفی‌
نزنی‌ نمیرم تو چرا واقعا رفتی‌؟
لااقل یه چیزی بگو، بگو دوستت نداشتم
بگو از خدام بود که تو شب و روزت نباشم
یعنی‌ قصدت از اول این بود که با من نمونی؟
حرف بزن، تو که اینقدر نامرد نبودی
چی‌ میگم اون دیگه نیست پیشم
چشم، تو این امتحان هم بیست میشم
ولی‌ چرا از سنگه قلب‌ها در این شهر تاریک
اسیر کابوسم تو یلدا‌ترین شب تاریخ
کابوسی که نفس رو تو سینه حبس می‌کنه
و میبینم یکی‌ دیگه تنت رو لمس می‌کنه
داره تنم میلرزه
واسه ادامهٔ خوابم حتی قلم میترسه
ختم کلام رفتی‌ از این آغوش چه راحت
و باز منم تنها و خاموش چراغم

R A H A
01-08-2012, 08:28 PM
پاييز

آواز مي خواند

گنجشک مي بارد

از درخت همسايه.



در خانه نيستي

لبخندت

روي تاقچه پنهان است

عکست را

آلبوم ها خواب کرده اند

مي ترسم

اگر پنجره را باز کنم

خاطره ات

بيرون بپرد



تو را مي گويم

که در شيشة عطر

نشسته اي

R A H A
01-08-2012, 08:29 PM
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

R A H A
01-08-2012, 08:29 PM
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو درترانه من
تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من
چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم همزدنی
میان آن همه صورت ترا شناخته ام

R A H A
01-08-2012, 08:30 PM
نیستی تا بر ندارم،

چشم از چشمان پاکت،

من نشستم سست و بی حال،

بر سر اندوه خاکت،

نیستی تا دست هایت،

دست هایم را بگیرد،

غصه ی دلتنگی ما،

گوشه ای تنها بمیرد،

نیستی تنهای تنها،

از تو دارم می نویسم،

نیستی امشب یتیمند،

چشم های بی تو خیسم،

باز هم می بارد امشب،

ابر چشم غصه دارم،

با چه کس امشب بگویم،

من دگر یــــاری ندارم،

R A H A
01-08-2012, 08:32 PM
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری
درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می‌نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته‌اند
ترا به نام صدا می‌کنن

R A H A
01-08-2012, 08:33 PM
تو نیستی
و نمیدانم چه میخواهی
از کنج دلم
آن گوشه که تنهایی هایم پنهان شده اند

قدم میگذاری بر دلم
مقدسش میداری و متبرکش میگردانی

اما هنوز
در این فکرهستم
که چه میخواهی از جانِ دلم
از جانِ تنهایی هایم...