طلوع خورشيد کعبه
فاطمه بنت اسد، وظیفهای بزرگ بر عهده داشت. او صاحب فرزندی شد، که محل تولدش کعبه بود. آیا خداوند چنین وظیفهای را به یک زن عادی محول کرد؟
مریم برگزیده خدا بود و عیسی روح الله ...
زمان وضع حمل عیسی فرا رسید. خداوند به حضرت مریم امر کرد که از معبد و عبادتگاه بیرون رود و فرزند خود را در صحرا - زیر درخت خرمایی- به دنیا آورد. نخل خرما به امر خدا بارور شد و میوه خود را ارزانی مادر عیسی کرد. (1)
اما، فاطمه بنت اسد ...
هنگام وضع حمل علی بن ابیطالب به درون کعبه فرا خوانده شد. سه روز مهمان خدا بود. همان جا فرزندش را به دنیا آورد. در این سه روز فرشتگان از آسمان برای او غذاهای بهشتی آوردند.
بانوی مکه قبل از این که وارد کعبه شود سرودی بس زیبا بر لب داشت، ترنمی برخاسته از باغ سبز مکتب انبیاء، نوایی که جز از قلبی سرشار از ایمان ،به گوش نمیرسد. او میخواند:
«پروردگارا! من زنی هستم که به تو و به پیامبران و کتب آسمانی ایمان دارم، سخن نیای بزرگم خلیل را تصدیق میکنم ...
به حق کسی که این خانه را بنا کرد و به حق فرزندی که در شکم دارم، ولادت او را بر من آسان فرما. (2)
سه روز درون کعبه بود. هنگامی که از کعبه بیرون آمد، فضیلت خود را بر مریم - مادر عیسی - و آسیه - همسر فرعون - به صراحت اظهار کرد. همان آسیه که در خانه فرعون به موسی ایمان آورد و تا پای جان از ایمان خود دفاع کرد. او با زمزمهای دلنشین، ایمان خود را به خدای موسی و وعدههای آسمانی به جهانیان نشان داد.
آسیه، بانوی مومنه، غرق در خون خود در حالی که میخهای آهنین فرعون، بدنش را به زمین دوخته بود، با متانت لب به مناجات باز میکند. قرآن، سخن او را از لا به لای قرنهای گذشته برای ما نقل میکند.
«پروردگارا! برای من نزد خود در بهشت، جایگاهی بنا کن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده.» (3)
فاطمه بنت اسد هم از مریم - برگزیده زنان زمان خویش - و هم از آسیه - قهرمان توحید - برتر است. آری! او شایسته مقام مادری علی بن ابیطالب است که او، هم از عیسی و هم از موسی بلند مرتبهتر است
و خدا علی را آفرید ...
... جمعه بود، و سیزدهم ماه رجب از سال دهم قبل از بعثت. جهان با لحظه حساس تاریخ خود، هنوز ده سال فاصله داشت، باید این لحظه حساس با بعثت رسول خدا تکوین یابد و نقطه عطفی در تاریخ بشریت بوجود آورد. نقطه ای که دنیای کهنه و فرسوده را از دنیای جدیدش جدا کند. خداوند در تدارک مقدمات این جهش تاریخی بود.
جهش های عظیم تاریخی جز با دست های برومند رجال تاریخ انجام نمی گیرد. و این سنت الهی است که تحولات تکاملی، از وجود رجال برگزیده بشر، منشاء گیرند، رجالی که علی رغم شرایط نامساعد موجود، به تکاپو و تلاش بر می خیزند و فریاد خود را از اعماق اجتماع سر می دهند، و با این فریاد لرزه ای شکننده بر ارکان نظامات فرسوده و نابسامان موجود می افکنند.
طنین این فریاد است که مغزها را تکان می دهد و آنها را به جنب و جوش و حرکت می اندازد، مغز های مرده، زنده می شوند و در پرتو این زندگی پرده ها را بر می درند و چشم اندازهای نوی در برابر خود مشاهده می کنند.
جهان به سوی سرنوشت خود به پیش می رفت. سرنوشتی که قلم قضای الهی تحولی درخشان بر آن ترسیم کرده بود. بنا بود این تحول با دست توانای پیغمبر بنیان گذاری شود، و در عین حال مردی نیرومند لازم بود که این تحول را جاودان سازد.
مردی که با اصول و فروع کلیات و جزئیات این تحول را در وجود خویش تجسم دهد.
مردی که این صلاحیت و شایستگی را داشته باشد که بگوید: "من قرآن ناطقم".
قرآن برنامه تحول بود و خدا آن را از آسمان بر محمد (ص) فرو فرستاد ولی خاصیت روح بشر این است که بیش از آنچه که اسیر گوش است، اسیر چشم است، شنیدنی ها در مزاج روحی بشر اثرمی کنند، ولی دیدنی ها اثری بیشتر و قاطع تر دارند.
پیغمبر با زبان قرآن تحول را بیان کرد و این که مردی لازم است که قرآن را در وجود خویش تجسم دهد تا مردم آن را که شنیده اند ببینند. قرآن از عدالت سخن می گفت. و این علی است که باید این عدالت را در همان سطحی که خدا خواسته، در وجود خویش تجسم دهد؛ باید جهان و جهانیان، اصولی را که اسلام برای مردم بیان داشته، در سیمای زندگی علی به صورتی زنده و برجسته مشاهده کنند.
محمد برای ایجاد تحول و در راه تربیت انسانها به دو عامل نیاز قطعی داشت، یکی قرآن و دیگری علی. و این خود پیغمبر است که همیشه این دو را با هم نام می برد. می گفت:
"انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی"
من می روم ولی دو گوهر گرانبها در میان شما باقی می گذارم، یکی قرآن و دیگری عترت؛ و علی شاخص ترین فرد عترت بود.
محمد داشت مراحل کمال خود را می پیمود، لازم بود ده سال دیگر بگذرد، تا او موفق به تسخیر آخرین قله کمال شود؛ تا آماده بعثت گردد. وجود محمد زمینه نزول قرآن را فراهم می کرد و در عین حال باید به موازات آن زمینه پیدایش انسانی که قرآن را در خود تجسم دهد، نیز فراهم شود، و خداوند در تدارک این مقدمات بود.
ناگهان يک صبح زيبا آسمان گل کرده بود
خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود
حتم دارم در شب ميلادت،
اي غوغاترين!
حضرت حق نيز در کارش تأمل کرده بود
هر فرشته، تا بيايي،
اي معمايي ترين!
بال هاي خويش را دست توسل کرده بود
خجسته میلاد فرخنده مولود کعبه ،
قران ناطق ، مولی الموحدین،حضرت علی علیه السلام
و گراميداشت مقام والاي پدر
بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف و دوستداران
خاندان عصمت و طهارت (ع)
مبارک باد
میلاد با سعادت مولود کعبه مولای متقیان حضرت شاه نجف ابوتراب امیرالمومنین علی (ع) به ساحت مقدس امام زمان (عج) و شیعیان جهان مبارک باد.
****************
ای کاش علی شویم و عالی باشیم
همسفره کاسه سفالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنیم
نان آور سفره های خالی باشیم
شحنه دشت نجف شاه ولایت ، حیدر است
آن شهنشاهی كه بحر لافتی را گوهر است
زانكه این آب حیات از چشمه سار دیگر است
ذات پاك مرتضی را با كسی نسبت مكن
كاین سخن را صد جهان معنی به هر بابی در است
معنی قول" علی بابُها(1)" آسان مدان
هم به معنی مَظهرش او هم به معنی مُظهر است
سّر سبحانی كه پنهانست در " ناد علی"(2)
معجزات انبیا را مظهر او مصدر است
در ارادت اولیا را منطق او موردست
هر یكی جام جم و آیینه اسكندر است
از فروغ روی او ، خورشید ذرات جهان
آری آن نخل كرم هر جا بود بار آور است
هم شراب كوثر و هم آب خضر از لطف اوست
زانكه آن آب بقا را خضر راهش رهبر است
پیرو شاه نجف شو، گر به كوثر مایلی
تا بدانی ذات حیدر از كدامین جوهر است
لَحْمُك لَحْمی بدان و جِسْمُكَ جِسمی(3) بخوان
پایه ی قدرش نگر كز هر دو عالم برتر است
پا به دوش مصطفی بهر شكست بت نهاد
زانكه جای مصطفی هم مرتضی را درخور است
در شب جان باختن ، بر جای احمد تكیه كرد
نزد قهرش هفت دوزخ توده خاكستر است
پیش لطفش هشت جنت وادیی باشد سراب
نیست جز حب تو ایمان ، مومنان را باوراست
یا امیرالمومنین ، آنی كه گر گوید كسی
آتشش باید زدن، گر خود همه عود تر است
هر كه نبود میوه حب تواش، چون چوب خشك
گلبن طوبی ز روی پایه چوب منبر است
خطبه برنامت چون خواند بلبل روح القدس
بلكه هر یك قطره ئی از آن چو بحر اخضر است
بحر الطاف ترا دریای اخضر نیم موج
كاندرین ظلمت سرا نور تو ما را رهبر است
ای چراغ شرع و شمع دین دلیل راه شو
و " سَقاهُم رَبُّهم"(4) مزدش شراب كوثر است
كرد اهلی جان فدا بهر شهید كربلا
سایبانی از برای آفتاب محشر است
سایه ی آل علی پاینده بادا كاین پناه
خجسته میلاد فرخنده مولود کعبه ، قران ناطق ،
مولی الموحدین،حضرت علی علیه السلام
و گراميداشت مقام والاي پدر مبارک باد
در دومين جمعه از ماه رجب، كه از ماههاى حرام است و احترام خاصى در ميان همه قبايل و طوائف داشت، ازدحام عجيبى در اطراف كعبه بود و سيل مردم از پير و جوان با احترام ويژه اى در اطراف خانه خدا در حال طواف بودند كه زنى حامله، با چهره اى شكسته، در گرداگرد خانه خدا بى تابانه مى گرديد و با انگشتان لرزانش به جامه كعبه آويخته بود و در حالى كه قطرات اشكش سيل آسا به صورتش مى ريخت، زير لب مى گفت:
پروردگارا! من به تو ايمان آورده ام و به آنچه كتاب و پيامبر از سوى تو آمده ايمان دارم. پروردگارا! من به آيين جدم «ابراهيم خليل» كه بينانگذار اين خانه كهن است، ايمان دارم. پروردگارا! ترا سوگند مى دهم به حق بنيانگذار اين بيت، و به حق اين مولودى كه در شكم دارم، اين زايمان را بر من آسان گردان.
چشمهاى كنجكاو او را مى ديد و گوشهاى شنوا سخنانش را دنبال مى كرد و حس كنجكاوى در مغزها تحريك مى شد، كه ناگهان فريادى از تعجب از همگان بلند شد و به دنبال آن سكوتى سنگين بر همگان حكمفرما شد. آب در گلوها خشكيد، حيرت و تعجب بر چهره ها نقشى شگفت زده بود و نفسها از سينه ها بيرون نمى آمد.
كسى جرأت نداشت سكوت را بشكند و بگويد: لحظه اى پيش ديوار كعبه شكافته شد و زن حامله اى به درون خانه خدا رهنمون شد!
چه كسى باور مى كرد كه سنگ خارا آغوش باز كند و زن حامله اى را در خود جاى دهد؟!
حيرت و تعجب مردم هنگامى افزايش يافت كه تلاش پرده داران كعبه، در گشودن قفل در به نتيجه نرسيد.
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده مى شد، همگان در انتظار بودند كه از فرجام اين راز آگاه شوند. از نقطه نظر مردم نگران و حيرت زده، هر لحظه اى چون يك ساعت مى گذشت و همگان ثانيه شمارى مى كردند كه نيروى غيبى اين مشكل را بگشايد.
پس از گذشت مدتى طولانى، همان سنگ خارا آغوش باز كرد و فاطمه بنت اسد در حالى كه مولود كعبه را در آغوش داشت بيرون آمد.
صداى هلهله اوج گرفت و در خانه هاى مكه طنين انداخت. ابوطالب، عمو و برترين حامى محمد(ص) در حالى كه برق شعف از ديدگانش مى جهيد، بانگ برآورد:
أيّها النّاس: ولد فى الكعبة ولى اللَّه.
هان اى مردم! ولى خدا در خانه خدا ديده به جهان گشود.
ميلاد موليالموحدين حضرت امام علي ابن ابيطالب (ع) نخستين اختر تابناك آسمان امامت و ولايتو روز پدر بر تمامي مسلمانان به خصوص شيعيان جهان تبريك و تهنيت باد.
اين حادثه پرشكوه و بى نظير تاريخ، به روز جمعه، سيزدهم ماه رجب، سى امين سال حمله ابرهه به خانه خدا (عام الفيل) اتفاق افتاد.
حضرت علي(ع) فرزند ابوطالب ده سال پيش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطي كه در مكه اتفاق افتاد بنا به در خواست پيغمبر اكرم (ص) از خانه پدر به خانه پسر عموي خود يعني پيامبر منتقل گرديد و تحت سرپرستي و پرورش مستقيم آن حضرت درآمد. پس از چند سال كه پيغمبر اكرم (ص) به موهبت نبوت نايل شد و براي نخستين بار در (غار حرا) وحي آسماني به وي رسيد وقتي كه از غار رهسپار شهر و خانه خود شد , شرح حال را فرمود، علي (ع) به آن حضرت ايمان آورد و باز در مجلسي كه پيغمبر اكرم (ص) خويشاوندان نزديك خود را جمع و به دين خود دعوت نموده فرمود:
((نخستين كسي كه از شما دعوت مرا بپذيرد خليفه، وصي و وزير من خواهد بود. تنها كسي كه از جاي خود بلند شد و ايمان آورد علي (ع) بود و پيغمبر اكرم (ص) ايمان او را پذيرفت و وعده هاي خود را درباره اش امضا نمود و از اين روي علي (ع) نخستين كسي است در اسلام كه ايمان آورد و هرگز غير خداي يگانه را نپرستيد)).
حضرت علي (ع) پيوسته ملازم پيغمبر (ص) بود تا آن حضرت از مكه به مدينه هجرت نمود و در شب هجرت نيز كه كفار خانه آن حضرت را محاصره كرده بودند و تصميم داشتند آخر شب به خانه ريخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمايند علي (ع) در بستر پيغمبر اكرم (ص) خوابيده و آن حضرت از خانه بيرون آمده رهسپار مدينه گرديد و پس از آن حضرت مطابق وصيتي كه كرده بود, امانتهاي مردم را به صاحبانش رد كرده , مادر خود و دختر پيغمبر را با دو زن ديگر برداشته به مدينه حركت نمود.
در مدينه نيز ملازم پيغمبر اكرم (ص) بود و آن حضرت در هيچ خلوت و جلوتي علي را كنار نزد و يگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وي تزويج نمود و در موقعي كه ميان اصحاب خود عقد اخوت مي بست او را برادر خود قرار داد.
حضرت علي (ع) در همه جنگها كه پيغمبر اكرم شركت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوك كه آن حضرت او را در مدينه به جاي خود نشانيده بود و در هيچ جنگي پاي به عقب نگذاشت و از هيچ حريفي روي نگردانيد و در هيچ امري مخالفت پيامبر (ص) را نكرد چنانچه آن حضرت فرمود:
((هرگز علي از حق و حق از علي جدا نمي شود)).
دو حديث از حضرت علي (ع):
العِلمُِ كنزٌ عظيمٌ لا يَفني:
دانش گنجينه اي بزرگ و فناناپذير است كه نابودي ندارد.
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْيانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ:
دانش سه قسم است: فقه براى دين، و پزشكى براى تن، و نحو براى زبان.
آن که مرا در آغوش می گرفت و با وجود خستگی پس از کارش به بیرون از خانه می برد و برایم خوراکی های رنگارنگ می خرید، پدرم بود. آن که با بودنش احساس تنهایی نمی کردیم و نیازهای عاطفی ما را پاسخ می داد، پدرم بود و آن که هر زمان نیاز به حمایتش داشتم به یاری ام می شتافت، پدرم بود.
همیشه از دلشادترین جهت خانه، خنده تو برمی خیزد. آن گاه که ما را به جرعه ای گوارا از عاطفه مهمان می کنی، آسمان در اتاق آبی من است. وقتی آغوش گرم تو باشد _ که هست _ سایه آسایش مثل یک غزل دلچسب، همه جا فراهم است. بارها دیده ام وقتی می خندی، خانه به تولدی دوباره از روشنی می رسد، تا آن جا که آینه های تاقچه می شکفند و گلدان شمعدانی به طراوتی بی نظیر می رسد. می خواهم بگویم که قسمت عمده ای از زندگی چند نفره ما، با همین خنده های تو سپری می شود. با عشق و با تلإلؤ.
کنار پنجره می آیم و می دانم این شاخه لطیف در لیوان گذاشته شده، می داند که تو چقدر گل تری! پنجره را می گشایم و می بینم دنیایی که تو نشانم داده ای، چقدر مهربان است. الآن کنار آینه آمده ام _ همان آینه قدیمی _ و خود را درون آن می بینم، ایستاده بر بلندای افتخار. پدری چون تو تکیه گاه من است.
صدای خسته ات را که با شب به خانه باز می گردد، به تمامی نورها و عطرهای پیرامون ترجیح می دهم. آمده ای به خانه با کلیدهای تجربه در دست، از سمت تلاش های مردانه و غرورآفرین. آمده ای به خانه و تویی که تنها و همیشه در خانه اندیشه منی.
حکایات کوهمردی ات، زمزمه ای بس طولانی در ذهن زمان است. به اندرز می خوانمش و چراغی در دست،راه خود پیش می گیرم تا رفتن. تا رسیدن. پدر! شیوه زندگی را از چشم هایت باید آموخت که برق محبت در خویش دارند و از دست هایت باید آموخت که روایت سعی و صبوری اند.
پدر، ای بهار من! من از تبار سبز توام؛ با بدرقه دعای همیشگی ات. می خواهم چیزی بگویم. هرچه می گذرد دلسوزی های پیش از اینَت بر من آشکار می شود. بارها پیش آمده است که من بوده ام و واقعه ای دقیق و مقطعی حساس. من بوده ام و چیزی جز راهنمایی های تو نبوده است. من بوده ام و تویی که همیشه ات در سینه ستوده ام. من در پناه ملاطفت تو، روز به روز رشد کرده ام به هر سو نگریسته ام، حرف های رهگشای تو بوده است روبه روی ماجرای سختی به نامِ زندگی.
پدرها چند دسته اند:
یک گروهشان خیلی پدرند، قلدر، مرد سالار و اگر به خواستشان عمل کنی، حمایت گر. و خدا به دادت برسه اگر سازت، نوای دیگری بزنه، از همه زورشان استفاده میکند تا تو را سرجایت بنشانند.
گروه دیگرشان، خنثی هستند. نه حمایت میکنند، نه نصیحت میکنند، نه راه بهت نشان میدهند و نه تو را از بیراهه رفتن بازمیدارند.
یک گروهشان هم معنی کامل کلمه “پدر” هستند. هدایتت میکنند، حمایتت میکنند، و با صبر و مهربانی الفبای کار و اجتماع را یادت میدهند. اشتباه کنی، میبخشند. خط قرمزها را برایت ترسیم میکنند و بهت آزادی میدهند.
دور که باشی مهم نیست پدرت جزء کدام گروه بوده است. به هر حال دلت برایش تنگ میشود.
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی از مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم
گل بهارم
ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
بهنام پدر
آقای پدر! در زمانهای یتیم شدیم كه بیشتر از هر وقت نام تو بود و كمتر از هر وقت تو بودی. ما در قحطی شرافت یتیم شدیم، اسیر شدیم، و فقیر شدیم.
نویسنده وبلاگ شقالقلم نوشت:
بغضهای آدمیزاد تاریخ دارد، سرگذشت دارد؛ بغض یك ساله مثلا، بغض دو ساله، یا بغض بیست و چهار ساله، با تاریخ مصرف عمری! بغض، آدم تا آدم فرق دارد، بغض دختربچه چهار ساله و بغض پیرمرد هفتاد ساله. هر كس به قدر دغدغهاش.
بغضها خیلی ساده زاده میشوند، به یك نیش سمآگین كوچك گاهی. بعد شبیه دمل پشت گردن میشوند كه اجازه نمیدهد سرت را بلند كنی. از آن به بعد باید احتیاط كنی، پرهیز كنی در فكر كردنها و خاطرهها و در رؤیاها و رویاروییها. اما گاهی دست خودمان نیست، تلنگرها نامردی میكنند.
حالا كه گفته است كه همیشه با شكستن بغض و جریان اشك، زخم بغض ترمیم میشود؟ برعكس هم میشود. اگر غافلگیر كند، جای ناامن ترك بخورد، بدتر میشود، تر و تازه میشود.
خدا، ما آدمهای خاكی را دوست داشته است. یكی از نشانههایش اینكه روی زمین مكانهایی را به وكالت از آغوش خودش ودیعه گذاشته است كه مناطق امن و امین هستند برای آدمها تا بیایند بغضهایشان را رها كنند آنجا. جایی كه فضایش، مجرای جریان یك نسیم مهربان است، یك هوای نوازشگر شفابخش. جایی برای ترمیم بغضها.
* وارد «نجف» كه شدیم، دو ساعتی از غروب گذشته بود و دو ساعتی فرصت بود تا آخر وقت زیارت. مردد بودم كه همراهشان بروم یا زیارت اول را بگذارم برای فردا. رفتم؛ به حال حیرت.
اطراف ضریح را داشتند كمكم خلوت میكردند كه درها را ببندند؛ من اما تازه رسیده بودم، تازه بار بر زمین گذاشته بودم، تازه سفره باز كرده بودم... نمیدانستم: حرف بزنم، گریه كنم، یا فقط نفس بكشم؟
نه؛ وقت امینالله نبود، چیزی دیگر باید. بیاراده زبانم چرخید به وردی كه تا به حال نه گفته بودم و نه شنیده بودم: «أللّهم شرّفنی بــِشِرافةِ عَـلیٍّ أمیرالمؤمنین!» به! عجب! چهقدر قشنگ است! چهقدر آشناست! چهقدر تسكینبخش است! چهقدر همیشگی است! بعد همینجور زمزمه میكردم و بغضها و اشكها و...
* آقای پدر! ما معاویه و عمرو و اشعث و ابنملجم نبودیم، ولی سلمان و مالك و اویس و كمیل هم نشدیم. نه! ما همان كودكان یتیم مانده هستیم كه تو پدرانه پیش پایمان زانو زدی، و ما كودكانه بر گردهات سوار شدیم. ما مهمیز میزدیم و تو لبخند!
آقای پدر! در زمانهای یتیم شدیم كه بیشتر از هر وقت نام تو بود و كمتر از هر وقت تو بودی. ما در قحطی شرافت یتیم شدیم، اسیر شدیم، و فقیر شدیم.
حالیا، آن كه دستش از دامن بزرگواری تو كوتاه است، چه دارد؟! و آن كه به بهشت شرافت تو مشرّف است، چه ندارد؟!
بغضهایمان را نوازش كن. مهمیزهایمان را لبخند بزن. تولدت مبارك، آقای باشرف!
[SIGPIC][/SIGPIC]
آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس / در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود
شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود / سلطان سخا و کرم و جود، علی بود
ولادت حضرت علی(ع) مبارک
ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین
کن نظر از روی لطف، به تمام پدران
روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان
ولادت حضرت علی(ع) مبارک
میلاد امام علی(ع)آغازگر اشاعه عدالت و مردانگی و معرف والاترین الگوی شهامت و دیانت، بر عاشقانش مبارک باد!
[SIGPIC][/SIGPIC]
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)