اینک این دوازدهمین آفتاب!




یازده چراغ آفتاب نما، یازده تلألؤ شب فروز،
یازده نور بی سایه، از آسمان محمد صلی الله علیه و آله دمید،
ولی پراکندگی جان های امت و دشمنی دشمنان، به سنگ کینش شکست.


یازده بار حمیت بشر امتحان شد و یازده نمره سرخ مردودی
و یازده امام شهید ماند و داغ ننگ بر جبین زمان.

اینک این دوازدهمین ستاره از چشم ها پنهان است.
شاید تفرقه در جان امت، به اتفاق گراید؛

شاید زمان به اندازه حرمت نگاه موعود،
تطهیر یابد؛ شاید فراقش، عبرت تاریخ گردد.


اینک این امام غائب، در تقدیر آرزوهای زمین نهان می ماند
تا زمانی که دل ها یکدل شود؛ تا زمانی که
چشم ها را برای دیدنش آب زنیم.


زمین از حجت خالی نمی ماند
وقتی امامی می رود، امت سرگردان و پریشان، جان آشفت
ه به درگاه برگزیده و جانشینش می کشاند و دل به هوای کوی او می دهد.

وقتی امامی می رود، زخم هجران، دل مستمند شیعه را
نگاه جانشینش التیام می دهد. اینک چه شده؟

آیا بعد از ماه یازدهم، آسمان شیعه تاریک خواهد ماند؟!
آیا تقدیر شیعه، بی امامی است؟!

این سؤالی بود که در جان انبوه جمعیت، آتش افکنده بود.
ناگهان نوری و بوی یاسی آشنا، در میان جمع پیچید.

کوچه های دل قوم، انگار عمری آب و جارو
شده بود، برای قدوم این مسافر!


ناگهان، نوری در هیئت کودکی به قامتْ خرد
و به قیمت بی کران، ظاهر شد.


صدایی دل نشین گفت:
«چه کسی بر امام نماز می گزارَد جز امام؟!»


گل نرگس، نماز گزارد؛ پس چهار تکبیر گفت به غفلت
و قدرنشناسی بشر؛ چهار تکبیر گفت به خواب مردمان.

خواست که پرده نشینی اراده کند آن نگار تا پرده ها
از چشم بشر فرو افتد و حجاب ها از باور مردمان
کنار رود؛ تا دوباره بیاید آن ماه همیشه.