صفحه 2 از 16 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 158

موضوع: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض طعم تلخ واقعیت

    بذار یواش شروع کنم ٬ همنفس گلم ٬ سلام

    آرزوهام راضی شدن ٬ دیگه بهت نمیرسم
    گفتم چیا گفتی بهم ٬ گفتی که آینده داری
    دنیا همش عاشقی نیس٬ گریه داری ٬ خنده داری
    گفتم که گفتی من باشم ٬ به لحظه هات نمیرسی
    به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی
    خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره
    رویاها کاله و دسات خیال چیدن نداره
    گفتم که گفتی زتدگیت غصه داره ٬ سفر داره
    هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره
    گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراس
    شهامتو کسی داره که شاعر مسافراس
    مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن
    تلخیاشو خوب می چشن ٬ غصه هاشو خوب میدونن
    گفتم فقط میخوای واست یه حس محترم باشم
    عاشقیمو قایم کنم ٬ تو طالع تو کم باشم
    گفتم که گفتی ما دو تا به درد هم نمیخوریم
    ولی یه جا مثل همیم ٬ هردومون از غصه پریم
    گفتم تو گفتی میتونیم یادی کنیم از همدیگه
    اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمیگه
    گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جدا جداست
    حرف تو رو چشم منه اما اینام دست خداس
    هرچی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش
    حال خودم ؟ نه راه پس مونده برام نه راه پیش
    این حرفای خودت بوده ٬ از من دیوونه تر دیدی ؟
    اصلا نگفتم اینا رو خودت دیدی یا شنیدی
    دلم که حرفاتو شنید اول که باورش نشد
    ولی نه ٬ بهتره بگم ٬ نفهمیدش ٬ سرش نشد
    یه جوری مات و غم زده فقط به دورا خیره شد
    رنگ از رخش ٬ نه نپرید ٬ شکست و مرد و تیره شد
    بلور رویاهام ولی چکید مث خواب تگرگ
    آرزوهام از هم ٬ رسید ته کوچه ی مرگ
    راستش ازم چیزی نموند به جز همین جسم ظریف
    خوب میدونی چی میکشه غریب تو خونه ی حریف
    نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست
    رویا و آرزوم که هیچ ٬ حتی دل دیوونه نیست
    زیبا باید تنهایی من این نامه رو سیا کنم
    رسم گذشته ها میگه باید به تو نگا کنم
    حرفاتو گفتم به خودت ٬ ببینی راستی تو زدی
    اصلا توی ذات تو هست ٬ یه همچی چیزی بلدی ؟
    اگر تو بیداری بودم ٬ بشین میادش خبرم
    اگر نگفتی بنویس ٬ من میخوام از خواب بپرم
    دوست دارم ٬ چه توی خواب چه توی مرگ و بیداری
    فدای یه تار موهات ٬ که تو منو دوس نداری
    مواظب آدما باش ٬ زندگی گرگه زیبا جون
    خدای رویای منم ٬ هنوز بزرگه زیباجون

  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض غصه نخور مسافر

    غصه نخور مسافر ٬ اینجا ما هم غریبیم

    از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم
    فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز
    نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز
    غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست
    اینجا ولی آسمونم باریدنم بلد نیست
    غصه نخور مسافر ٬ فدای قلب تنگت
    فدای برق ناز اون چشمای قشنگت
    غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری
    من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری
    غصه نخور مسافر بازم میای به زودی
    ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی ؟
    غصه نخور مسافر ٬ غصه اثر نداره
    از دل تو میدونم هیچکس خبر نداره
    غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
    اردیبهشت که میشه تو برمیگردی ٬ لبخند
    غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست
    همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست
    غصه نخور مسافر ٬ غصه نخور ستاره
    غصه نخور مگه تو کنار دریا نیستی ؟
    من چشم به رات میمونم ٬ ببین تو تنها نیستی
    غصه نخور مسافر ٬ غصه کار گلا نیست
    سفر یه امتحانه ٬ به جون تو بلا نیست
    غصه نخور مسافر تو خود آسمونی
    در آرزوی روزی که بیای و بمونی
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض نامه ی یک متهم

    شاکی پرونده سلام ٬ درسته من متهمم

    حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم
    چه ذوقی کردم شنیدم گفتی شکایت میکنی
    اما دلم گرفت که گفتی منو اذیت میکنی
    من تو رو اذیت میکنم ٬ منی که میمیرم برات
    من که به تندی میشکنم زیر تولد نگات
    تو حکم من نوشته بود طبق مواد بیست و یک
    تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست
    معلومه عاقلانه نیست ٬ عاشق که عاقل نمیشه
    ولی با این جواب من که حکمی باطل نمیشه
    شاکی محترم ٬ گلم ٬ بگو که زندونیم کنن
    بگو پیش پای چشات ٬ یک شبه قربونیم کنن
    بگو به افتخار تو ۲ بیان منو دار بزنن
    علت دیوونگیمو ٬ تو کوچه ها جار بزنن
    بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
    عکسای زیبا رو ولی ٬ اینجا و اونجا نندازن
    آ]ه حسودی میکنم بفهمن این رازو همه
    فردا تقلب کنن از جنون این متهمه
    دوس ندارم زیبای من از هرکسی شاکی باشه
    متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه
    شاکی من ٬ قانون میگه : به هرکی رو کنه جنون
    چون قانونو نمیشناسه ٬ دیگه نه تنبیه و نه اون
    متهمت اما میخواست شامل این بندا نشه
    به خاطر همین داره بارای عقلو میکشه
    نشسته تنها این گوشه ٬ بدون حامی و وکیل
    کلی خوشش اومده از عشق تو و جرم و دلیل
    خوب میدونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
    میچینه از لبای تو ٬ گلای سرخ خنده رو
    درسته که عاشقتم ٬ اما مگه من دیوونم
    خنده رو از تو بگیرم که بی چشات نمیتونم
    خلاصه که شاکی ما ٬ صاحب پرونده ی من
    خاطره ی گذشته هام ٬ مالک آینده ی من
    متهمت قصدی نداشت ٬ عاشقیشو به دل نگیر
    فقط اونو قبول بکن به چشم مجرمی اسیر
    اینجا وکیلی نمیاد که بگه من جنون دارم
    چون اگه آزادم کنن باز سرتو درد میارم
    شاکی نازنین من ٬ مزاحمت شدم ٬ ببخش
    مثل تمام لحظه ها بتاب و آروم بدرخش
    متهمت قول میده که دیگه به تو نامه نده
    درسته دیوونس ولی موندن رو قولو بلده
    فک نکنی نامه ی من شده مث دفاعیه
    شاکی گل نشون ندی این مدرکو به قاضیه
    نشون بدی اونم میگه به خاطر درد جنون
    متهمت گناه داره بگذر از اتهام اون
    ولی تو این کارو نکن ٬ میخوام اسیری بکشم
    تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم
    فدای چشمات که تو نور هزار و صد رنگ میشه
    زرد پاییزی میپوشی ٬ چشات چه خوش رنگ میشه
    راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
    نمیگم اما نمیام بیرون از این رخت و لباس
    یادت باشه لحظه ی صدور حکم تو محکمه
    دلت نسوزه ٬ نگذری از تقصیر متهمه
    شاکی هیچ کسی نشو ٬ فقط اینو ازت میخوام
    فدای شاکی گل و جرم و جنون و اتهام
    الهی دروازه ی بخت به روت همیشه وا بشه
    دست به خاکستر بزنی ٬ الهی که طلا بشه
    متهم هرچی ردیف ٬ ردیف پنج و دو و سه
    نمیذارم تو عاشقی کسی به گردم برسه

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض وقتی رفتم

    هیچکی از رفتن من غصه نخورد
    هیچکی با موندن من شاد نشد
    وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
    بغض هیچ آدمی فریاد نشد
    وقتی رفتم کسی گریش نگرفت
    اشکشو کسی نریخت پشت سرم
    راستی که بی کسی درد بدیه
    منم انگار همیشه تو سفرم
    وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
    وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
    دل من میخواس تلافی بکنه
    پس چش هیچکسی عاشقم نکرد
    وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
    هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
    اگه شب می رفتم و خورشید نبود
    آسمون خوب می دونم مهتابی بود
    چشمی با رفتن من خیره نموند
    به در و به آسمون و پنجره
    میدونم خیلیا گفتن چیزی نیست
    ماتمم نداره که ٬ بذار بره
    وقتی رفتم کسی اشکش نیومد
    نیومد هیچ جا صدای گریه ای
    توی این دنیای بد هیچکی نداشت
    از سفر رفتن من گلایه ای
    هیچ کسی نگاش برام ابری نشد
    زلزله هیچ دلی رو تکون نداد
    راس راسی ٬ واسه کسی مهم نبود
    نه که فک کنی بود و نشون نداد
    چهره ی هیچ کسی پژمرده نبود
    گلا اما همه پژمرده بودن
    کسایی که واسشون مهم بودم
    همه شاید یه جوری مرده بودن
    کی میرم ؟ کجا میرم ؟ میام یا نه ؟
    کسی لا اقل اینو سوال نکرد
    انگاری میخوام برم خرید کنم
    هیچ کسی چیزی نگفت ٬ حلال نکرد
    دم رفتن کسی حرفی نمیزد
    همه ساکت بودن و بی سر صدا
    یه نگهبان که ما رو نگا میکرد
    زیر لب گفت ٬ به سلامتی کجا ؟
    اشک و خندم دو تایی کنار هم
    با یه لحن مهربون جواب دادن
    انگاری یه عالمه کوه های سخت
    از رو شهر شونه ی من افتادن
    این سوال مهربون و بی ریا
    پرسش ساده یه غریبه بود
    کسی که اسم منم نمیدونست
    زیر چشماش غمی بود ٬ داغ و کبود
    شعرمو باید یه جور عوض کنم
    یا بذارمش همینجور بمونه
    ته قلبم میخوام این حقیقتو
    هر کسی دوس داره شعرو بخونه
    دم رفتن کسی گفت سفر به خیر
    که واسم غریب و ناشناخته بود
    اما اون وقتی رسید که قلب من
    همه ی آرزو هاشو باخته بود
    بهتره اهالی رویامونو
    بدون توقعی جواب کنیم
    نباید حتی رو بهترین کسا
    توی بدترین جاها حساب کنیم . . .

  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض طاقت ناتمام

    همنفس گلم سلام ٬ دیگه یه گوله آتیشم
    مضحکه دوستم نداری ٬ دلم میخواد بیای پیشم
    عجیبه ٬ وقتی نمیخوای من یکی دیوونه ترم
    منتظرم ناز کنی و فقط بشینم بخرم
    یکی می گفت که آدما بیشترشون اینجورین
    بر عکس آرزوهاشون ٬ عاشق هم تو دورین
    ولی تو چی ٬ نه دوری و ٬ نه نزدیکی دلت میخواد
    اولش اینجور نبودی ٬ خوب یادمه ٬ یادت میاد ؟
    باز که مث قبلیا شد ٬ باز که میذارمش کنار
    چشات چه برقی میزنه تو قاب عکست رو دیوار
    راستی یه چیزی رو بگم ٬ پشت سرم حرف میزنن
    میگن که جادو کردنش ٬ دوستن اونا یا دشمنن ؟
    همش می پرسن اون چی شد ؟ آره دیگه تو رو میگن
    یکی میگفت اینجور کسا فکر یه آدم دیگن
    چیکار کنم ٬ خودت بیا ٬ جواب حرفا رو بده
    به قول جویا هوا ٬ بهمنه ٬ نا مساعده
    به تو نمیشه راس نگم ٬ از این خیالا ترسیدم
    از تو چه پنهون یه کمی پنهونی از تو رنجیدم
    به اونا چیزی نمیگم ٬ به هیچکی حرفی نزدم
    هرچیه من مال توام این کارا رو خوب بلدم
    اما تا کی ؟ باید تا کی این نقشا رو بازی کنم ؟
    حالا که راضین همه ٬ باید تو رو راضی کنم ؟
    راستی عجب دنیاییه ٬ کاراش عجیب و وارونس
    دیوونه کم بود ٬ خودشم از همه بیشتر دیوونس
    ببین گلم ٬ بهش من ٬ طاقت شونه هام کمه
    عین یاس همسایمون شاخه ی آرزوم خمه
    زخم زبون آدما هر ثانیه زیاد تره
    همش میگن کجاس ؟ چی شد ؟ تو رو نمیخواد ببره ؟
    مادربزرگ میگفت برو طالعتو یه جا ببین
    منم آوردم عکستو ٬ گفتم تو فالم اینه ٬ این . . .
    همه بهم میخندیدن ٬ تو هم بودی میخندیدی؟
    کاش خودتو به جای من میذاشتی و میفهمیدی
    خب دیگه دردا خیلی شد ٬ به درد آوردم سرتو
    گفتم شاید دریابی این دیوونه ی پرپرتو
    یه سر بزن ٬ یه کار بکن ٬ اینجا یه کم آروم بشه
    منم اگه دوس نداری بگو ٬ بذار تموم بشه
    یه نامه ی تابستونی ٬ تو یک شب ابری تیر
    تکلیفمو روشن کن و حق دل منو بگیر
    دوست دارم تکراریه ٬ خیلی بهت نیاز دارم
    قلبمو با هرچی توشه ٬ واست٬ تو نامت میذارم
    اگه دوسم داشتی که هیچ ٬ فقط رو نامه دس بکش
    اگر نه راحت بگو و بدون من نفس بکش
    فقط حقیقتو بگو ٬ هرچی تو قلبت میگذره
    به حرف قلبت گوش بده ٬ اینجوری خیلی بهتره

  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض باید

    باید به فکر غصه گل ها بود

    فکر غروب ساکت یک خورشید
    باید ز درد آینه ویران شد
    از غصه ی سپیده به خود لرزید
    باید به فکر کوچ پرستو ها بود
    در فکر یک کبوتر بی پرواز
    باید به جای یک دل تنها بود
    آرام و ارغوانی و بی آغاز
    باید به حرمت غم یک گلدان
    آشفته بود و خم شد و ویران شد
    وقتی دلی ز غربت غم تنهاست
    باید شکسته گشت و پریشان شد
    باید میان خاطر یک کودک
    چیزی شبیه لطف عروسک بود
    باید برای پنجره ای تنها
    یک سایبان ز ساقه ی پیچک بود
    باید برای تشنگی یک گل یاس
    زیباتر از تصور باران شد
    باید برای تازه شدن ٬ گل داد
    تسکین روح خسته ی یاران شد
    باید فضای نیلی رویا را
    گاهی برای پونه مهیا کرد
    باید هوای سرخی رز را داشت
    از آسمان ستاره تمنا کرد
    باید ترانه های رهایی را
    در کوچه های عاطفه قسمت کرد
    باید فدای خنده ی یک گل شد
    در خواب های آینه شرکت کرد
    باید به خاطر گل یخ پژمرد
    فکر پرنده های طلایی بود
    باید سکوت آینه را فهمید
    در انتظار صبح رهایی بود
    باید به فکر حسرت شبنم بود
    فکر سپیدی غزل یک گل یاس
    فکر پناه دادن یک لاله
    فکر غریب ماندن یک احساس
    باید میان خواب گلی گم شد
    آیینه بود و عاشق بارانی
    باید شبی ز روی صداقت رفت
    در کلبه ی نسیم به مهمانی
    باید برای پونه دعایی کرد
    زیر عبور تند زمان تنهاست
    باید شنید قصه ی دریا را
    تا دید او برای چه در غوغاست
    باید به فکر عمر شقایق بود
    فکر نیاز آبی نیلوفر
    فکر هجوم ممتد یک اندوه
    فکر هوای ابری چشمی تر
    باید به فکر زردی دل ها بود
    فکر حضور دائمی پاییز
    فکر غریب بودن شمتی برف
    باریدنی عجیب و کم و یکریز
    باید برای عاطفه فکری کرد
    پشت حصار فاصله ها مانده
    آیا کسی به تازگی از احساس
    شعری برای تازه شدن خوانده ؟
    باید به فکر رسم نوازش بود
    آرام و مهربان و تماشایی
    باید برای عاطفه شعری ساخت
    با خانه های آبی و رویایی
    باید فشرد دست محبت را
    آن گاه آسمانی و زیبا شد
    نوشید شهد عشق ز یک چشمه
    که با احترام دریا شد
    باید پناه و پر از احساس
    باید دلی به وسعت دریا داشت
    باید به اوج رفت و برای دل
    یک خانه هم همیشه همانجا داشت

  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض هوای رفتن

    می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
    من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه
    امشب میخوام از آسمون یاس های خوشبو بچینم
    امشب میخوام خواب تو رو تو خواب گل ها ببینم
    کاشکی بدونی چشمات رو به صدتا دنیا نمیدم
    یه موج گیسوی تو رو به صدتا دریا نمیدم
    کاش تو هوای عاشقی همیشه پیشم بمونی
    از تو کتاب زندگی حرفای رنگی بخونی
    حتی اگه دلت نخواد اسم تو ٬ تو قبل منه
    چهره تو یادم میاد ٬ وقتی که بارون میزنه
    امشب میخوام برای تو یه فال حافظ بگیرم
    اگه که خوب درنیومد به احترامت بمیرم
    امشب میخوام رو آسمون عکس چشاتو بکشم
    اگر نگاهم نکنی ناز چشاتو بکشم
    میخوام تو رو فسم بدم به جون هرچی عاشقه
    به جون هرچی قلب صاف رنگ گل شقایقه
    یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری
    بدون یه خداحافظی پرنزنی تنها نری
    وقتی که اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
    هوای رفتن که کنی مرگ گلای مریمه

  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض گلایه

    دیگر مرا به معجزه دعوت نمیکنی

    با من ز درد حادثه صحبت نمیکنی
    دیریست پشت شنجره ماندم که رد شوی
    اما تو مدتی ست که اجابت نمیکنی
    قولی که داده ای به من از یاد برده ای
    گفتی ز باغ پنجره هجرت نمیکنی
    بیمار عشق توست پرستوی روح من
    از این مریض خسته عیادت نمیکنی
    باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست
    گرچه تو هیچ خرج صداقت نمیکنی
    یکبار از مسیر نگاهم عبور کن
    آنقدر دور گشته که فرصت نمیکنی
    گل های باغ خاطره در حال مردنند
    به یاس های تشنه محبت نمیکنی
    رفتی بدون آن که خداحافظی کنی
    دیگر به قاب پنجره دقت نمیکنی
    امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت
    این سیب را برای چه قسمت نمیکنی
    یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام ؟
    این کلبه را دوباره مرمت نمکنی
    زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد
    گرچه تو هیچ وقت رعایت نمیکنی

  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض حدس

    و حدس میزنم شبی مرا جواب میکنی
    وقصر کوچک دل مرا خراب میکنی
    سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
    ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
    من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
    و تو به نام دیگری مرا خطاب میکنی
    چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
    هزار مرتبه مرا ز خجالت آب میکنی
    به خاطر تو ٬ من همیشه با همه غریبه ام
    تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
    و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
    که بعد من دوباره دوست انتخاب میکنی

  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض ماجرای یک عشق

    به روی گونه تابیدی و رفتی
    مرا با عشق سنجیدی و رفتی
    تمام هستی ام نیلوفری بود
    تو هستی مرا چیدی و رفتی
    کنار انتظارت تا سحرگاه
    شبی همپای پیچک ها نشستم
    تو از راه آمدی با ناز و آنوقت تمنای مرا دیدی و رفتی
    شبی از عشق تو با پونه گفتم
    دل او هم برای قصه ام سوخت
    غم انگیز است ٬ تو شیدایی من را
    به چشم خویش فهمیدی و رفتی
    چه باید کرد این هم سرنوشتی ست
    ولی دل را به چشمت هدیه کردم
    سر راهت که میرفتی تو آن را
    به یک پروانه بخشیدی و رفتی
    صدایت کردم از ژرفای یک یاس
    به لحن آب نمناک باران
    نمیدانم شنیدی برنگشتی
    و یا این بار نشنیدی و رفتی
    نسیم از جاده های دور آمد
    نگاهش کردم و چیزی به من گفت
    تو هم در انتظار یک بهانه
    از این رفتار رنجیدی و رفتی
    عجب دریای غمناکی ست این عشق
    ببین با سرنوشت من چها کرد
    تو هم این رنجش خاکستری را
    میان یاد پیچیدی و رفتی
    تمام غصه هایم مال باران
    فضای خاطرم را شستشو داد
    و تو به احترام این تلاطم
    فقط یک لحظه باریدی و رفتی
    دلم پرسید از پروانه یک شب
    چرا عاشق شدی چیز عجیبی ست
    و یادم هست تو یک بار این را
    ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی
    تو را به جان گل سوگند دادم
    فقط یک شب نیازم را ببینی
    ولی در پاسخ این خواهش من
    تو مثل غنچه خندیدی و رفتی
    دلم گلدان شب بو های رویاست
    پر است از اطلسی های نگاهت
    تو مثل یک گل سرخ وفادار
    کنار خانه روییدی و رفتی
    تمام بغض هایم مثل یک رنج
    شکست و قصه ام در کوچه پیچید
    ولی تو از صدای این شکستن
    به جای غصه ترسیدی و رفتی
    غروب کوچه های بی قراری
    حضور روشنی را از تو میخواست
    تو یک آن آمدی این روشنی را
    بروی کوچه پاشیدی و رفتی
    کنار من نشستی تا سپیده
    ولی چشمان تو جای دگر بود
    و من می دانم آن شب تا سحرگاه
    نگاران را پرستیدی و رفتی
    نمیدانم چه میگویند گل ها
    خدا میداند و نیلوفر و عشق
    به من گفتند گل ها تا همیشه
    تو از این شهر کوچیدی و رفتی
    جنون در امتداد کوچه عشق
    مرا تا آسمان با خودش برد
    و تو در آخرین بن بست این راه
    مرا دیوانه نامیدی و رفتی
    شبی گفتی نداری دوست من را
    نمیدانی که من آن شب چه کردم
    خوشا بر حال آن چشمی که آن را
    به زیبایی پسندیدی و رفتی
    هوای آسمان دیده ابریست
    پر از تنهایی نمناک هجرت
    تو تا بیراهه های بی قراری
    دل من را کشانیدی و رفتی
    پریشان کردی و شیدا نمودی
    تمام جاده های شعر من را
    رها کردی ٬ شکستی ٬ خرد گشتم
    تو پایان مرا دیدی و رفتی

صفحه 2 از 16 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/