درس یازدهم

آثَرَ (يؤثِرُ، إيثاراً) : ترجيح و برتري داد

أذكياء: باهوشان «جمع ذَكّى»

اُسُود: شيران «جمع أسد»

أعذار: عُذرها

اِكتِساح: كنار زدن

أنعام: حيوانات «مانند شتر، گاو خر، گوسفند، بز، جمع نَعَم»

بَرَّرَ: توجيه كرد

بُطولة: قهرماني

بُلوغ: رسيدن، درست يافتن

تَعَلُّل: بهانه آوردن

تَفَوَّقَ: برتري يافت

تَلَذَّذَ: لذّت برد

تَوَلَّى ( يَتَوَلَّى، تَوَلّياً) : بر عهده گرفت

ثَقيل: سنگين «ضدّ خفيف»

جافّة: خشك

جَحيم: جهنّم

حَثَّ (يحُثُّ، حَثّاً) : برانگيخت

حَضَّ (يحُضُّ، حَضّاً) : برانگيخت

حَطَّ (يَحُطُّ، حَطّاً) : فرود آورد

حَظّ: شانس، بخت

حَليف: هم پيمان، همراه

خامِل: تنبل «مترادف كَسِل و مُتَكاسِل»

خَدَشَ (يخدِش، خَدْشاً) : خدشه دار كرد

خَلَقَ العُذر: بهانه تراشيد

دَعَّ (يَدُعُّ، دَعّاً) : به درشتي راند

دَعة: آرامش

رُقِىّ: بالا رفتن

شُجْعان: شجاع ها

صِدقُ الرغبة: تمايل راستين

صِفْرُ اليَد: تهي دست

طَغَي (يطغَي، طغياناً) : طغيان كرد، از حدّ معمول در گذشت

طُموح: دورنگري، بلند پروازي، چشم دوختن

ظُفْر: ناخن «جمع آن أظفار»

عاتِق: دوش، كتف

عَبيد: بردگان

عَدَلَ (يعدِل، عُدولاً) : عدول كرد، منصرف شد

عَلَي عاتِق: بر عهده ي

عَوَّضَ: عوض داد

فَشا (يفشو، فُشُوّاً) : رايج شد، شايع شد

فَشَل: ناكامي، شكست

قُوّاد: فرماندهان «جمع قائد»

قوّادُ‌ الجُيوش: فرماندهان سپاه

كَدّ: تلاش

كفاءة: توانايي و استعداد

كَيد: نيرنگ

لا تَقومُ قائمتُها: بر پاي نمي ماند، استوار نمي ماند

لامحالة: بدون شك

مالَ (يميل، ميلاً) : متمايل شد

مُثابَرَة: استقامت و پابرجايي

مَرافِقُ الحياة: شؤونات زندگي

مُستَهجَن: زشت و ناپسند

مُعَبَّد: هموار شده، صاف شده

مَقْت: كينه

مَلاذ: پناهگاه «جمع آن مَلاوِذ»

مُمِلّ: ملال آور

مِن حُسنِ الحَظّ: خوشبختانه

نَحْر: قسمت بالاي سينه، پايين گردن «جمع آن نُحور»