صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26

موضوع: تاریخ آشور باستان

  1. #21
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    به همین جهت است که نوشته‌های دینیی که از آن زمان برجای مانده، از عزایم و فال بد و خوب زدن تجاوز نمی‌کند. در میان این آثار، فهرستهای درازی است که نتایجی را که از هر حادثه ممکن است حاصل شود شرح می‌دهد و می‌گوید چه باید کرد تا چنان نتایجی حاصل نشود. چنان تصور می‌کردند که عالم پر از شیاطین است و باید با طلسمهایی که به گردن آویخته می‌شود، یا اوراد خاصی که باید با دقت کامل تلاوت شود، از گزند آن شیاطین جلوگیرند.
    در چنان محیطی طبیعتاً چیزی جز علم جنگ و خونریزی ترقی نمی‌کند. پزشکی آشوری همان پزشکی بابلی است و چیزی بر آن افزوده نشده؛‌علم نجوم آشوری جز احکام نجوم بابلی چیز دیگری نیست، و بزرگترین منظوری که در خواندن علم نجوم داشته‌اند همان پیشگویی و خبرگرفتن از غیب بوده است. هیچ سند و مدرکی به دست نیامده که مردم آشور در مباحث فلسفی وارد شده باشند، نیز دلیلی در دست نیست که آن مردم، در اندیشة تفسیر جهان، از راهی جز راه دین، افتاده باشند. علمای لغت آشور فهرستی از نامهای گیاهان مرتب کرده‌اند؛ شاید تهیة این فهرست برای آن بوده است که از آن در صناعت پزشکی استفاده کنند، و باید گفت از این راه سهمی در پیشرفت علم گیاهشناسی دارند. نویسندگان دیگر فهرستهایی ترتیب داده‌اند که تقریباً شامل هرچه بر روی زمین بوده می‌شد، و این فهرست‌نویسی مورد‌استفادة علمای طبیعی قدیم یونان قرار گرفتهاست. بسیاری از آن لغات، به میانجیگری زبان یونانی، وارد زبانهای اروپایی شده و هم‌اکنون وجود دارد؛ از آن قبیل است کلمه‌های hangar (= انبار مسقف بی‌دیوار)، gypsum (= گچ)، camel (= شتر)، plinth (= ازارة دیوار)، shekel(= شاقل، واحد وزن، مثقال)، rose (= گل سرخ)، ammonia (= امونیاک)،jasper (= یشم)، cane (= نی‌شکر)، cherry (= گیلاس)، laudanum (=لودانوم)، naphtha (= نفت)، sesame (= کنجد و به عربی: سمسم)، hyssop (= زوفا)، myrrh (= مر).
    الواحی که مشتمل بر کارهای شاهان است، گرچه از لحاظ اینکه همه شرح خونریزی و آدمکشی است مایة ناراحتی و ملالت خاطر خواننده می‌شود، این مزیت را دارد که قدیمیترین تاریخ نوشته را در پیش چشم ما می‌گذارد. از این الواح، آنچه مربوط به اوایل تاریخ آشور است، تنها به شرح پیروزیهای شاهان می‌پردازد و هیچ گاه از شکستی در آنها سخن نمی‌رود. الواح مربوط به سالهای بعد رنگ ادبی دارد و حوادث مهم زمان هر شاهی را به صورت جالب توجهی وصف می‌کند. مهمترین چیزی که نام آشور را در تاریخ تمدن جاودانی ساخته کتابخانه‌های آن است. کتابخانة آسوربانی‌پال سی‌هزار لوحة طبقه‌بندی شده و فهرستدار دارد، و به هر لوحه برچسبی متصل است که بآسانی می‌توان آن را شناخت. بر بسیاری از لوحها این عبارت، که از علامات خاص سلطنتی است، دیده می‌شود: «هرکس این لوح را از جای خودنقل مکان دهد، به لعنت آشور و بلیت گرفتار شود… و نام او و نام فرزندانش را از صحنة روزگار محو کنند». ‌بیشتر این لوحها از نسخه‌های قدیمیتری استنساخ شده، که تاریخ آنها معین نیست و پیوسته اشکال قدیمیتر آنها در ضمن اکتشافات به دست می‌آید؛ قصد آسوربانی‌پال، بنا بر اظهار خود وی، آن بوده است که ادبیات بابلی را از خطر فراموشی محفوظ نگاه دارد، ولی عدة کمی از الواح را می‌توان در جزو ادبیات قرار داد؛ بیشتر این الواح عبارت است از گزارشهای رسمی و ارصاد نجومی، که به منظور احکام نجوم و تعیین طالع و فال بد و خوب زدن صورت گرفته؛ و دستورها و نسخه‌‌های پزشکی؛ و گزارشهای سحری و تعاویذ و سرودها و اوراد دینی؛ و سلسله نسب شاهان و خدایان. آنچه در میان الواح این کتابخانه خواندش کمتر مایة ملالت می‌شود دو لوح است، که آسوربانی‌پال در آنها به کتابدوستی و عشق به معرفت خویش، با شوق و شور بی‌اندازه، اعتراف می‌کند:
    من، آسوربانی‌پال، حکمت نابو را دریافتم، و به همة هنرهای نوشتن الواح واقف شدم. دانستم که چگونه تیراندازی کنم و لگام به دست بگیرم و اسب و ارابه برانم… حکیم خدایان مردوک علم و فهم را چون هدیه‌ای به من ارزانی داشت… انورت و نرگال بأس و شدت و نیروی بیمانندی به من بخشیدند. صنعت آداپای حکیم را فهم کردم، و به همة نابو خدای حکمت و نظیر تحوت و هرمس و مرکوری (عطارد) در مصر و یونان است.
    اسرار نهان فن منشیگری راه یافتم؛ ساخته‌های آسمانی و زمینی را خواندم و در آنها تدبیر کردم؛ در انجمنهای نویسندگان حاضر شدم و مراقب پیشگوییها و اخبار غیبی بودم؛ با کاهنان دانشمند به شرح آسمانها برخاستم؛ به ضربها و تقسیمهای پیچیده‌ای آگاهی یافتم که در نخستین نظر واضح و آشکار نیست. یکی از اسباب شادی من آن بود که نوشته‌های زیبا و غامض سومری و نوشته‌های اکدی را، که به‌خاطر سپردن آنها دشوار است، تکرار کنم… بر پشت کره اسبها قرار گرفتم و چنان با مهارت بر آنها سوار شدم که آرام گرفتند؛ برسان جنگاوران، زه‌کمان را کشیده و تیر پرتاب کردم و زوبین لرزنده را چنان انداختم که گویی نیزة کوتاهی است… همچون رانندگان ارابه، مهار را به دست گرفتم… برسان مهندس جنگی، کار بافتن سپرهای نیی و صفحات سینه‌پوش را به راه انداختم. به دانشی که همة طبقات گوناگون نویسندگان، در سالهای پختگی خود، به آن می‌رسیدند دست یافتم، و در عین حال، آنچه را برای سروری و فرمانروایی لازم است آموختم، و در راه شاهانة خود پیش رفتم.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #22
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    هنرهای آشوریان

    خرده هنرها- نقش برجسته- مجمسه‌سازی- ساختمان- صفحه‌ای از «سارداناپالوس»
    آشور، در پایان کار، از لحاظ هنر به پایة معلم خود، بابل، رسید، و در ساختن نقش برجسته بر آن پیشی گرفت. ثروت فراوانی که چون سیل به طرف آشور و کالح و نینوا سرازیر می‌شد، هنرمندان و صنعتگران آشوری را تشویق می‌کرد تا برای اشراف و زنان اشراف، برای شاهان و کاخهای شاهی، برای کاهنان و معابد، جواهرات و زینت‌آلات گوناگون بسازند؛ فلزات را ذوب کنند و، چنانکه اثر آن بر روی درهای بزرگ بلاوات دیده می‌شود، در شکل ساختن و تزیین ساخته‌های فلزی ماهر شوند؛ در ساختن اثاث خانه با چوبهای قیمتی، و نشاندن سیم و زر و مفرغ و سنگهای گرانبها در آنها، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای پیدا کنند. کوزه‌گری در میان آن قوم ترقی چندانی نداشت؛ اسبابهای موسیقی را، مثل بسیاری چیزهای دیگر، از بابل برای خود تهیه می‌کردند؛ ولی نقاشی با رنگ آمیخته با سفیدة تخم‌مر‎‎غ، که روی آن را لعاب شفافی می‌دادند، در واقع یکی از مختصات هنر آشوری به شمار می‌رفت، و چون این صنعت از آشور به پارس انتقال یافت در آنجا به سرحد کمال رسید. نقاشی در آشور، مانند سایر کشورهای خاوری، عنوان هنر فرعی داشت و در واقع بسته به هنرهای دیگر بود.

    در روزگار شکوه سارگن دوم، سناخریب، اسرحدون، آسوربانی‌پال، و بر اثر حمایت و ‎ تشویق این شاهان، شاهکارهایی از نقش برجسته پیدا شد که هم‌اکنون در موزة بریتانیا نگاهداری می‌شود. بهترین نمونه، در آن میانه، اثری است که تاریخ آن به زمان آسورنصیرپال دوم می‌رسد، و آن قطعه سنگ مرمری است که نقش برجستة آن مردوک، خدای نیکی، را در حالتی نشان می‌دهد که تیامات، خدای شر و بی‌نظمی و پریشانی، را از پای درمی‌آورد. با وجود این، باید گفت که صورتهای بشری در نقشهای آشوری همه جا بد و خشن و متشابه با یکدیگر است؛ گویی نمونة کاملی وجود داشته و همه ناچار بوده‌‌اند که نقشهای خود را برگردة آن بسازند. در آن نقشها سرها به یک شکل بزرگ، و سبیلها به یک اندازه، و شکلها به یک صورت درشت، و گردنها برسان یکدیگر در شانه‌های مشابهی فرو رفته است. حتی خدایان نیز، با کمی تغییر، همین شکل عمومی آشوری را دارند. گاهگاهی در میان نقشها صورتی دیده می‌شود که جاندار است؛ از آن قبیل است تختة مرمر نقشداری که عبادت ارواح را در برابر درخت خرمای هندی نشان می‌دهد، و لوحة سنگ آهکی دیگری که شمشی- اداد هفتم را نشان می‌دهد و در ضمن کاوشهای کالح به دست آمده است. آنچه در میان نقش برجسته‌های آشوری حس تحسین بینندگان را برمی‌انگیزد نقشهای جانوران است؛ شک نیست که هیچ مجسمه‌سازی، قدیم و جدید، نتوانسته است، در مورد ساختن نقش جانوران، به اندازة هنرمندان قدیم‌آشور موفقیت پیدا کند. در نقشها، به صورت یکنواختی، صحنة جنگ و شکار تکرار می‌شود، ولی چشم هرگز از دیدن نیرومندی و قوت حرکات و استقامت خطوط خسته نمی‌شود. گویی هنرمند، که از ساختن صورت واقعی و شخصی کارفرمایان خود ممنوع بوده، همة هنرمندی و نبوغ خود را در مجسم ساختن صورت حیوانات به کار انداخته است. در نقشهایی که برای ما باقی مانده، صورت همه‌گونه جانور، از شیر، اسب، خر، بز، سگ، گوزن، پرندگان، و ملخها به نظر می‌رسد، و همة آنها در حالتهایی جز حالت سکون مجسم شده‌اند؛ گاهی صورت جانوری در حال جان کندن نقش شده، ولی در این حالت نیز آن جانور نقش مرکز و قسمت جاندار هنر اصلی سازندة آن را نمایش می‌‌دهد. از میان نقش برجسته‌های موجود، که عنوان شاهکار هنری دارند، باید از قطعه‌های ذیل نام برده شود: اسب شاهانة سارگن دوم در نقش خرساباد؛ ماده شیر زخم‌خوردة کاخ سناخریب در نینوا؛ شیر نر در حال احتضار، نقش شده بر سنگ مرمر، که از کاخ آسوربانی‌پال به دست آمده؛ منظره‌های شکار آسورنصیرپال دوم و آسوربانی‌پال؛ ماده شیر دراز کشیده؛ شیر نر از دام گریخته؛ و قطعه‌ای که بر آن نقش دو شیر نر و ماده‌ای است که در سایة درختی آرمیده‌اند. این نکته را باید در نظر داشت که تجسم طبیعت، در نقش برجسته‌های آشوری، اسلوب تصنعی و ناپخته دارد؛ صورتهای سنگین و غیرظریف و خطوط محیطی ضخیم است، و در ستبری عضلات مبالغه شده؛ هیچ کوششی برای ملاحظة نکات مربوط به مناظر و مرایا به کار نرفته است، جز اینکه اشیاء دور را در نیمة بالای نقش، و با همان بزرگی اشیای نزدیک که در پایین نقش قرار داده
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #23
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    هنر رفته رفته پیش می‌رفت و مجسمه‌سازان زمان سناخریب توانستند این نقایص را از میان بردارند و واقعبینی را در نقشها مراعات کنند و صیقل و پرداخت را کاملتر سازند و، از همه بالاتر، حرکت و جانداری را مجسم سازند؛ در مورد حیوانات، نشان دادن این حرکت و جانداری چنان بود که تا به امروز هم کسی نتوانسته است از این حد تجاوز کند. ساختن نقش برجسته، برای آشوریان، همان منزلت پیکرتراشی برای یونانیان، یا نقاشی رنگ و روغنی برای هنرمندان ایتالیای دورة رستاخیز علم و هنر را داشت؛ به این معنی که تنها هنر محبوب و مورد پسند آنان بود، که کمال مطلوب ملی آنان را در شکل وصفات مجسم می‌ساخت.
    دربارة مجسمة سازی آشوری سخن فراوانی نمی‌توان گفت؛ چنان به نظر می‌رسد که مجسمه‌سازان نینوا و کالح ساختن نقش برجسته را بر تراشیدن پیکر تمام ترجیح می‌داده‌اند؛ از خرابه‌های آشور مقدار بسیار کمی مجمسه‌های کامل برجای مانده و به دست ما رسیده، و آنچه که هست نیز ارزش چندانی ندارد. مجسمه‌های جانوران پر از نیرو و شکوه تراشیده شده، و تو گویی چنان است که جانور، از نیروی بدنی گذشته، خود را از لحاظ اخلاقی نیز برتر از انسان می‌پندارد؛ از این قبیل است دو مجسمة گاو نری که به عنوان پاسبانی در کنار دروازة خرساباد قرار داشته است؛ ولی مجسمه‌های انسانها و خدایان خشن و سنگین و ابتدایی است، گرچه تزییناتی دارد، تفاوتهای فردی با یکدیگر ندارد، و با آنکه حالت ایستاده را نشان می‌دهد، مرده به نظر می‌رسد. استثنایی که می‌توان کرد مجسمة بزرگ آسور نصیرپال است، که اینک در موزة بریتانیا نگاهداری می‌شود؛ بیننده، از میان خطهای سنگین آن، در سراپای این مجسمه شاهی را مجسم می‌بیند: چوگان شاهی را محکم به دست گرفته؛ لبهای ستبر وی از ارادة نیرومندی حکایت می‌کند؛ چشمان بیرحم و بیدار دارد؛ گردن کوتاه مانند گردن گاو آن حاکی از شر و بدبختی و بلایی است که صاحب مجسمه بر سر دشمنان و کسانی که در کار مالیات تزویر می‌کنند فرو خواهد ریخت؛ دو پای عظیم‌‌الجثة وی تمام سنگینی جثة او را بر روی جهان مجسم می‌سازد.
    البته نباید دربارة این مجسمه‌سازی آشوری حکم سختی بدهیم و از اندازه درگذریم؛ بسیار محتمل است که آشوریان عضلات گرهدار و پیچیده و گردنهای کوتاه را دوست می‌داشته‌اند، و اگر ما را با لاغری اندام زنانه می‌دیدند، یا نرمی و ظرافت شهوت‌انگیز مجسمة هرمس، کار پراکسیتلس، و مجسمة آپولون بلودره به نظرشان می‌رسید، آنها را سخت تحقیر و استهزا می‌کردند. معماری آشوری را نمی‌توان درست تشخیص داد و ارزش آن را معین کرد، زیرا آنچه باقی مانده از شن و خاکی که آنها را احاطه کرده بلندتر نیست، و از آن چیزی به دست نمی‌آید؛ تنها همچون قلابی است که باستانشناسان شجاع به آن آویخته‌اند و، با دستگیری خیال، اشکال آن بناهای باستانی را «از پیش خود می‌سازند». مردم آشور، مانند ‌ بابلیان قدیم و آمریکاییان امروز، دربند زیبایی ساختمانهای خویش نبودند، بلکه خواستار عظمت و ضخامت بودند و آن را در ضخامت و حجم اشکال می‌جستند. آشوریان در ساختمان بناهای خود از سنتهای سرزمین بین‌النهرین پیروی می‌کردند؛ یعنی مادة اساسی ساختمان آجر بود، ولی از خود چیزی بر این آجر می‌افزودند و، در روکار ساختمان، سنگ را زیاد به کار می‌بردند. مردم آشور ساختن قوس و سقف گنبدی را از جنوب به میراث بردند و آن را تکمیل کردند، و درکار ستونسازی تجربه‌هایی داشتند که مقدمة پیدایش ستونهای به شکل زن، و سرستونهای مارپیچی شکل «یونی» ساختمانهای پارسی و یونانی به شمار می‌رود. کاخهای خود را بر روی زمینهای وسیع بنا می‌کردند، و حکیمانه بناها را از دو یا سه طبقه بیشتر نمی‌ساختند. معمولا نقشة ساختمان چنان بود که یک رشته اطاقها و تالارها در اطراف حیاط خاموش و سایه‌داری ساخته می‌شد. در مدخل کاخهای شاهی مجسمه‌های سنگی جانوران عظیم‌الجثه را به عنوان پاسبانی قرار می‌دادند؛ تالار ورودی را با نقش برجسته‌های تاریخی و مجسمه‌های کوچک مزین می‌ساختند؛ کف تالارها را با تخته‌های مرمر فرش می‌کردند، به دیوارها فرشینه‌های گرانبها و زربفت می‌آویختند، یا آنها را با تخته‌هایی از چوبهای کمیاب منبت‌کاری شده می‌پوشاندند؛ سقفها را با تیرهای بزرگ و محکم می‌ساختند، که گاهی بر آنها ورقه‌های سیم و زر می‌‌کشیدند؛ و زیر آن را با ترسیم مناظر طبیعی می‌آراستند.

    شش پادشاه جنگاور و نیرومند آشور بزرگترین سازندگان آن سرزمین نیز بوده‌اند. تیگلت- پیلسر اول معابد آشور را از نو با سنگ ساخت و دربارة یکی از آنها گفته شده است که: «داخل آن را مانند گنبد آسمان درخشان ساخته، و دیوارهای آن را با شکوه ستارگانی که طالع می‌شوند آراسته، و به آن روشنی و شکوه بخشیده است.» شاهان پس از وی نسبت به معابد بسیار بخشنده بودند، ولی، مانند سلیمان، بیشتر به آراستن کاخهای خود می‌پرداختند. آسور نصیرپال دوم، در کالح، قصر بزرگی از آجر با نمای سنگی ساخت و آن را با نقش برجسته‌هایی حاکی از ستایش تقوا و جنگاوری آراست. رسام، در نزدیکی همین محل در بلاوات، ویرانه‌های بنای دیگری را اکتشاف کرده و در آن دو در بزرگ مفرغی بسیار خوش ساخت به دست آورده است. ‌ سارگن دوم با ساختن کاخ بزرگی در دورشروکین (یعنی کاخ سارگن)، در نزدیکی خرساباد کنونی، نام خود را به یادگار گذاشت. در دو طرف مدخل این کاخ مجسمه‌های گاوهای بالداری قرار داشت؛ دیوارهای آن را نقش برجسته‌ها و آجرهای لعابدار براقی پوشانده بود؛ تالارهای آن را مبلها و اثاثة خوش‌ساخت و مجسمه‌های باشکوه زینت می‌داد. هرگاه که این شاه در جنگی پیروز می‌شد اسیران را به کار کردن در این کاخ بزرگ می‌گماشت؛ و مرمر و لاجورد و مفرغ و سیم و زر بیشتری در آراستن و پیراستن آن صرف می‌کرد. دراطراف آن کاخ چندین معبد ساخت و در پشت آن برج هفت طبقه‌ای(زیگورات) تقدیم خدا کرد، که بالای آن را با سیم و زر پوشانده بودند. سناخریب در نینوا یک کاخ سلطنتی به نام «بی‌مانند» بنا نهاد که از حیث بزرگی بر همة کاخهای باستانی فزونی داشت؛ فلزات و چوبها و سنگهای گرانبهایی که دیوارها و کف آن را می‌پوشاند به آن رونق خاصی داده بود، و درخشندگی سفالهای لعابدار آن با روشنی روز و شب دم از همچشمی می‌زد؛ فلزکاران برای این کاخ مجسمه‌های بزرگ شیر و گاو مسی ریختند؛ مجسمه‌سازان گاوهای بالداری از مرمر و سنگ‌آهکی برای آن تراشیدند و نغمه‌ها و سرودهای روستایی را بر دیوارهای آن نقش کردند. اسرحدون شهر نینوا را وسعت داد و آثار خراب‌شدة آن را آباد کرد؛ آنچه ساخت، در شکوه و زینت و تجمل و فراوانی اثاث گرانبها، بر پیشینیان سبقت گرفت؛ از دوازده شهر، هرچه را از کارگر و مواد ساختمان احتیاج داشت برای او می‌آوردند؛ در آن هنگام که در مصر اقامت داشت افکار و طرحهای تازه‌ای برای ساختن ستونها و نقشها پیدا کرد و آنها را در ساختن کاخهای خود معمول داشت؛ چون کار ساختن ستونها و نقشها به پایان رسید، همة آنها را با غنایمی که از جهان خاور نزدیک به چنگ آورده و طرحها و نقشه‌هایی که در آنجاها دیده بود مزین ساخت.
    بدترین چیزی که در توصیف معماری آشوری می‌توان گفت این است که کاخ اسرحدون، پس از آنکه مدت شصت سال از بنای آن گذشت، ویران شد. آسوربانی‌پال، خود، برای ما حکایت می‌کند که چگونه دوباره آن را ساخته است. در آن هنگام که آدمی نوشتة مربوط به آن را می‌خواند، چنان می‌نماید که فاصلة قرنها از میان برمی‌خیزد و خواننده به درون دل آن شاه راه می‌یابد و اسرار ضمیر او را می‌خواند:
    در آن زمان حرمخانة آرامشگاه آن کاخ… که سناخریب، جد من، برای سکونت شاهانة خود ساخته و آن همه خوشی و سرور بر آن گذشته بود، ویرانه شده و دیوارهای آن فرو ریخته بود. من، آسوربانی‌پال، شاه بزرگ، شاه مقتدر، شاه عالم، شاه آشور… از آن جهت که در آن حرم بزرگ شده، و آشور و سین و شمش و رمن و بل و نابو و عشتر… و نینیب و نرگال و نوسکو مرا به عنوان ولیعهد در آن حفظ کرده و در پناه حمایت خویش نگاه داشته بودند،… و پیوسته در آن جا خبرهای خوشی را از پیروزی بر دشمنان به گوش من می‌رسانیدند، و به سبب آنکه خوابهایی که شب‌هنگام در آن کاخ بر بستر خویش می‌دیدم مایة مسرت و اندیشه‌های صبحگاهی روشن من بود… ویرانه‌های آن را فرو ریختم و، برای بزرگ کردن قصر، همة آن را روی هم کوفتم. بنایی ساختم که ساخت آن پنجاه تیبکی بود. پشته‌ای بر روی زمین ساختم، ولی در برابر زیارتگاههای پروردگاران خود، خدایان عظام، برخود ترسیدم و این بنا را چندان بلند برنیفراشتم. در ماه نیک و در روز شایسته‌ای شالوده‌های کاخ را بر روی آن پشته ریختم و به آجر ریختن فرمان دادم. بر زیر زمینها و دیوارهای گلی آن شراب کنجد و شراب ‌انگور افشاندم. برای ساختن این حرم، رعایای من آجر را در ارابه‌هایی که به امر خدایان از عیلام به غنیمت گرفته بودم حمل می‌کردند. شاهان عرب را، که با من پیمانشکنی کرده و به اسارت درآمده بودند، مجبور ساختم که سیدکشی کنند و کلاه عملجات (بر سر گذارند) و در ساختن حرم به کار برخیزند… روزها ناچار از آن بودند که خشتهای بنا را به قالب بزنند، و در آن حین که موسیقی مشغول نواختن بود این اسیران مجبور بودند که کار اجباری خود را به انجام رسانند. با شوق و شعف این بنا را از پی تا سقف ساختم. شمارة اطاقهای آن را بیش از آن کردم که پیشتر بود، و آن را باشکوه بنا کردم. بربالای آن تیرهای ضخیمی از چوب ارز که در سیرارا و لبنان می‌روید نهادم، و درهای ساخته شدة از چوب خوشبوی لیاروی آن را با پوششی از مس پوشاندم… برگرداگرد آن همه گونه درخت… و درختان میوة گوناگون کاشتم. در آن هنگام که ساختمان را به پایان رسانیدم، قربانیهای مجللی برای خدایان و پروردگاران خویش کردم، و آن را با کمال سرور و شادی به آنان تقدیم داشتم و در زیر چتر باشکوهی به درون آن گام نهادم.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #24
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    سقوط و انقراض سلسله آشوریان

    آخرین روزهای یک شاه- علل انقراض آشور- سقوط نینوا
    با همة آنچه گفتیم، «شاه بزرگ، شاه مقتدر، شاه عالم، شاه آشور» در روزهای آخر زندگی از بخت بد خویش می‌نالید. آخرین لوحی که از وی به میراث به ما رسیده، بار دیگر مسائلی را که در کتابهای سفر جامعه و کتاب ایوب مورد بحث قرار می‌گیرد، به نظر ما می‌رساند:
    من به خدا و انسان، و به مرده و زنده نیکی کردم. چرا بیماری و بدبختی بر من چیره شده؟ من از فرو نشاندن آتش فتنه در کشور، و پایان دادن به کشمکشهای خانوادگی ناتوانم؛ دسیسه‌ها و افتضاحات پیوسته بر من فشار می‌آورد و مایة پریشانی خاطر است. بیماری جان و تن، پشت مرا دو تا کرده و من، که از شدت بدبختی فریاد می‌زنم، روزهای خود را به پایان می‌رسانم. در روز خدای شهر و روز جشن، خود را بدبخت و بیچاره حس می‌کنم؛ مرگ چنگال خویش را در من فرو کرده و مرا از پای در می‌آورد؛ روز و شب از بخت خویش می‌نالم و زاری می‌کنم و درد می‌کشم: «ای خدای من! بر انسان رحمت کن و چنان بخواه که اگر بیدین هم باشد بتواند نور تور را ببیند!
    {دیودوروس- که دربارة صحت خبری که می‌دهد نمی‌توان اظهار نظر کرد- این شاه را به صورت شخصی نمایش می‌دهد که همة سالهای عمر را در لذایذ زمانه و فسق و فجور و مخنثی گذرانده، و روایت می‌کند که عبارت ذیل، که بر سنگ قبر آن شاه نقش شده، اثر خود اوست:
    چون نیک می‌دانی که برای مردن زاده شده‌ای،
    داد دل بستان و در جشنها خوش باش؛
    در آن هنگام که بمیری دیگر هیچ خویشی نداری. چنین است حال من،
    که روزی بر نینوای عظیم فرمان می‌راندم، و اکنون جز مشتی خاک نیستم.
    با وجود این، آنچه در زندگی مایة لعنت تو بود از من است-
    خوراکی که خوردم و هرزگیهایی که کردم،
    و لذتهایی که از عشق چشیدم- ولی همة چیزهای دیگر را
    که مردم نعمت تصور می‌کنند، پشت سر خود گذاشتم
    و شاید میان این مزاح و آنچه از خواندن متن کتاب به دست می‌آید تناقض موجود نباشد. آن گونه زندگی، خود مقدمه‌‌ای برای رسیدن به چنین نتیجه است.}
    ما نمی‌دانیم که آسوربانی‌پال چگونه از این دنیا رفته است. داستانی که بایرون به صورت نمایشنامه نوشته، و می‌گوید که وی به کاخ خود آتش افکند و در میان زبانه‌های آتش به هلاکت رسید، ریشه‌اش از کتسیاس است؛ این مورخ باستانی بسیار علاقه‌مند بوده است به اینکه چیزهای شگفت‌انگیز را در تاریخ خود بیاورد؛ به همین جهت ممکن است گفتة وی افسانه‌ای بیش نباشد، به هر صورتی که این شاه مرده باشد، باید گفت که مرگ وی نشانه و علامت خطری بود به اینکه کشور او کارش تمام شده، و علت انقراض، تاحدی، خود آسوربانی‌پال بوده است. برای آنکه مطلب بهتر به دست بیاید، باید گفت که زندگی اقتصادی آشور، بتمامی، به آنچه ازخارج کشور وارد می‌شد بستگی داشت، و شاهان آشور در تکیه کردن بر این سیاست احمقانه اندازه را نگاه نداشته و سرچشمة درآمدها را همان غنیمتها و کالاهایی قرار داده بودند که از کشورگشاییها فراهم می‌شد، و هر آن امکان داشت، با شکست قطعی قشون در جنگی، این سرچشمه بخشکد و مملکت ویران شود. رفته رفته، با پیروزیهایی که درجنگی به دست می‌آمد، قشون شکست‌ناپذیر آشور صفات و خصوصیات جسمی و اخلاقی را از دست می‌داد و از مستی و تن‌آسانی پیروزی رو به ضعف می‌رفت؛ در هر پیروزی آشور، نیرومند ترین و شجاعترین سربازان کشته می‌شدند و ناتوانان و محتاطان از میدان جنگ باز می‌گشتند و، با توالد و تناسل، خود را زیادتر می‌کردند؛ این کیفیت نتیجه‌ای جز ضعیف شدن نسل نداشت، و شاید اسباب پیشرفت تمدن نیز بود، چه، به این ترتیب، آنان که توحش و خشونت بیشتری داشتند از بین می‌رفتند، ولی در عین حال آن پایة حیاتیی که نیرومندی آشور بر آن بنا شده بود متزلزل می‌شد. وسعت پیروزیها و کشورگشاییهای وی نیز سبب دیگری برای ضعیف شدن او بود؛ تنها این نبود که کشت نکردن زمینها، برای سیر کردن خدای سیری‌ناپذیر جنگ، سبب ضعف باشد، بلکه میلیونها اسیر و بیگانه، که به داخل کشور می‌آمدند و، مانند مردم مأیوس از همه چیز، کاری جز توالد و تناسل نداشتند، وحدت ملی را از لحاظ خون و اخلاق متزلزل می‌ساختند، و با فراوانی روز افزون عدة خود نیروی مخربی را تشکیل می‌دادند و پیوسته اسباب ناتوانی و اضمحلال را در میان خواجگان و پیروزشدگان پراکنده می‌ساختند. بتدریج شمارة بیگانگان در صفوف قشون زیادتر می‌شد؛ از سوی دیگر، مهاجمان نیمه‌وحشی از هر طرف به کشور حمله می‌کردند و با یک رشته جنگهای دفاعی، که در مرزهای غیرطبیعی صورت می‌گرفت، منابع درآمد کشور را به یغما می‌بردند.
    آسوربانی‌پال در ۶۲۶ ‌ق‌م از دنیا رفت. چهارده سال پس از آن، سپاهی بابلی به فرماندهی نبوپلسر، که با سپاهی مادی، به فرماندهی هووخشتره، و قبیله‌ای ازسکاهای ساکن قفقاز متحد شده بود، بر آشور تاخت و قلعه‌های شمال را بسرعت به تصرف درآورد. نینوا به همان صورت خراب و ویران شد که شاهان آن، پیش از این، شهرهای شوش و بابل را به آن صورت خراب و ویران ساخته بودند؛ شهر را آتش زدند، و مردم آن را یا کشتند یا به اسیری بردند؛ کاخی را که آسوربانی‌پال بتازگی ساخته بود غارت کردند و، به بدترین شکل، آن را ویران ساختند. با یک حمله، آشور از صفحة تاریخ محو شد، و از آن یادگاری جز بعضی روشهای جنگ و سلاحهای جنگی و سرستونهای مارپیچی نیم «یونی» و اسلوب اداره کردن شهرستانها برجای نماند، و همین شکل اداره است که از آنجا به پاریس و مقدونیه و روم انتقال یافته است. تا مدت زمانی خاطرة بیرحمیهایی که از این کشور، برای تصرف کردن و یکی ساختن دوازده دولت کوچک خاور نزدیک، سرزده بود به یاد مردم این ناحیه بود؛ یهودیان، از روی انتقامجویی، از نینوا به نام «شهر خونریز آکنده از دروغ و دزدی» یاد می‌کردند. چون مدت کوتاهی سپری شد، جز نام شاهان بسیار مقتدر، دیگر نامهای شاهان فراموش شد، و کاخهایشان به صورت ویرانه‌هایی در زیر شنهای روان مدفون گشت. دویست سال پس از تسخیر و ویرانی نینوا، ده‌هزار نفر همراهان گزنوفون بر روی تلهای خاکی که روزی نینوا نام داشت گذشتند، بی‌آنکه برخاطر آنان بگذرد که پا بر روی پایتختی دارند که روزی بر نیمی از جهان فرمانروایی داشته است. از آن همه معابد که شاهان جنگاور دیندار برای زیبا ساختن پایتخت خود برپا کرده بودند، یک پاره‌سنگ هم به چشم آن رهگذران نرسید. حتی آشور، خدای ابدی آن شهر، نیز مرده بود
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #25
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اِشارات متون آشوری به مادها


    (کتیبه ای منسوب به آشوریان – ۸۸۳-۸۵۹ قبل از میلاد- By Shahireh)
    متون قدیم آشوری از ده‌ها و به قولی صدها مکان جغرافیایی در سرزمین ماد نام می‌برند. بر اساس این نوشته‌ها می‌دانیم که در سرتاسر نیمه غربی و شمال غرب فلات ایران در فاصله سده‌های دهم تا هفتم ق.م. ده‌دژها، شهر دولت‌ها و شاهک نشین‌های متعدد کوچک و بزرگ پراکنده بود (ملکزاده، ۷۶).
    از جمله گل نبشه‌های شاهان آشوری که اهمیت فراوانی برای موضوع تحقیق ما دارد گل‌نبشته‌های شلمانصر سوم (۸۵۸ تا ۸۲۹ ق.م) شمشی اداد پنجم (۸۲۳ تا ۸۱۱ ق.م) اددنیراری سوم (۸۱۰ تا ۷۸۳) تیگلت پیله‌سر سوم (۷۴۵ تا ۷۲۷) سارگن دوم (۷۲۱تا ۷۰۵ ق.م) سناخریب (۷۰۴ تا ۶۸۱) اسرحدون (۶۸۰ تا ۶۹۹) آشوربانی پال (۶۶۸ تا ۶۷۲) می‌باشند. آخرین اشاره به لشکرکشی آشوریان به منطقه زاگرس و ذکر نام مادها در سالنامه دهم آشور بنی پال (۶۵۸) است. در سال ۶۴۰ با افول قدرت آشور از این منابع دیگر نشانی دیده نمی‌شود (عبدی؛۱۳۷۲)
    تا پیش از حکومت آشور نصیرپال دوم (۸۸۳ تا ۸۵۹) کوه‌های زاگرس از نفوذ آشوری‌ها خارج بود. اما وی با احیای قدرت آشور دشت‌های شرق آشور را تا کوهپایه‌ها به دامنه‌های غربی زاگرس به قلمرو خود افزود. پس از او شلمانصر دوم (۸۵۸ تا ۸۲۴) حدود پنج لشکرکشی مهم به شرق انجام داد که آشوری‌ها را به میان کوه‌های زاگرس کشاند. به این ترتیب آشوری‌ها با اقوام مختلف و فراوانی در این منطقه رو به رو شدند که نام مادها نیز در بین آنها دیده می‌شد. اولین اشاره به نام مادها در سالنامة بیست و چهارم شلمانصر سوم (۸۳۶ ق.م) به چشم می‌خورد. ادادنیرای (۸۱۰ تا ۷۸۳) ادعای فتح سرزمین ماد را می‌کند. در ۷۴۴ تیگلات پیله سر با تصرف اراضی وسیعی در زاگرس آن را به بخش‌هایی تقسیم کرد و به هر یک حاکمی گمارد. در ۷۳۷ق.م نیز آشوری‌ها به زاگرس بازگشتند و حکومت خود را بر مادها تثبیت کردند و پس از نفوذ به سرزمین ماد به منطقه‌ای به نام زکروتی، کوه بیکنی و بیابان نمک usaqaqqana در کنار آن رسید. مهمتر هدف آشوری‌ها تأمین امنیت جاده خراسان بزرگ بود. در کتیبه‌های تیگلت پیله سر سوم اشاره به مادها زیاد است و معمولاً آنها را مادهای دور دست، مادهای توانا، مادهای شرق و مادهایی که سرزمینشان در دوردست است، مادهای دور دست در کناره‌های کوه بیکنی و مادهایی که در کنار بیایان نمکی می‌زیستند می‌خواند.
    سالنامه هفتم سارگن (۷۱۵) حاکی از آن است که شورش گسترده‌ای در شرق بر پا شده است و در نتیجه سارگن ناچار می‌شود که مجدداً به مرکز و شمال زاگرس لشکر بکشد. شاه اوراتور به نام روسا ۲۳ قلعه از ایالت اولوسونو از سرزمین مانا را تصرف و یکی از حاکمان مانایی به نام دیئوکو (Dayaukku) را ترغیب می‌کند که علیه سرورش بشورد. سارگن این حاکم یاغی را دستگیر و به همراه خانواده اش به شهر حمات در سوریه تبعید می‌کند.
    در ۱۸۶۹ جرج اسمیت، زبان شناس انگلیسی، دیئوکوی سارگن را همان دیوکس هردوت شناخت. این نظریه تا به امروز طرفداران زیادی دارد اما:
    در سالنامه سارگن از دیئوکو صرفاً به عنوان حاکم یک ایالت مانایی نام برده می‌شود.
    1.اوایش دیش (uishsdish) یا محلی که دیئوکو بر آن حکومت می‌کرد در تزدیکی دریاچه ارومیه قرار داشت.
    2.در کتیبه‌ها هیچ اشاره‌ای نشده که دیئوکو در متحد کردن قبایل ماد نقشی داشته است.
    3.در همان سالی که سارگن دیئوکو را دستگیر و به حمات تبعید کرد از ۲۲ حاکم مادی نیز باج و خراج گرفت پس
    4.نمی‌توان با قاطعیت دیئوکو را مادی دانست.
    5.از نظر زبان شناسی این نام حوری است.
    6.این نام در ترکیب با نام‌های دیگر مانند مش دیئوکو نیز آمده.
    7.وینکلر در ۱۸۸۹ قرائتی غلط از کتیبه داد، گرچه در ۱۹۲۷ تورودانژن آن را اصلاح کرد اما همچنان به آن استناد می‌شود.
    پس از فتح ۶۷۶ اسرحدون، فرمانروایان متعددی از مادها به نینوا آمدند و هدایایی از قبیل اسب و لاجورد آوردند. اسرحدون نیز خواجه‌هایی را به حاکمیت سرزمین‌های آنها گسیل داشت. در ۶۷۲ نیز اسارهادون نمایندگان تمام ملل تابع از جمله مادها را جهت سوگند وفاداری فرا خواند. در یکی از متون طالع بینی که تاریخ آن بین ۶۷۵ تا ۶۷۲ است از مردی به نام کشتریتو حاکم شهر کرکشی karkassi نام برده می‌شود که معمولاً او را فرآارتس هردوت می‌دانند. در حقیقت کشتریتو از یک حاکم مادی به نام ممی‌تی‌ارشو درخواست کرده که با او متحد شود. هیچ مدرکی وجود ندارد که کشتریتو که نام او فقط در متون طالع بینی آمده و در سالنامه‌ها به چشم نمی‌خورد فرمانده لشکر متحدی بر علیه آشوری‌ها بوده است خصوصاً اینکه در همان سال‌ها حاکم مادی برای رفع اختلاف خود به اسارهاردون متوسل می‌شود و پنج حاکم مستقل مادی جداگانه به آشور باج و خراج می‌دهند. محل شهر کرکشی مشخص نیست ولی احتمالاً در حدود لرستان یا شمال ایلام قرار داشته است چرا که اولاً مادها تا سقوط نهایی ایلام در ۶۳۹ جسارت چنین کاری را نداشتند و ثانیاً پس از اضمحلال دولت ایلام نیز در همان سال کورش اول شاه انشان، خراجگزار آشور بانی پال می‌شود (عبدی؛ ۱۳۷۲).
    در میان منابع آشوری می‌توان فهرست وار به موارد زیر اشاره داشت:
    ۱ـ سالنامه‌ها، یا نوشته‌های سالیانه رسمی پادشاهان آشوری.
    ۲ـ پیروزی نامه‌ها یا شرح نمایشی لشکرکشی ها
    ۳ـ یادبود نامه‌ها یا ستون‌های یادمانی.
    ۴ـ نامه‌هایی به خدای آشوری (معروف‌ترین آنها نامه سارگن مربوط به لشکرکشی سال ۷۱۴ ق.م است).
    ۵ـ سیاهه نام دهندگان یا فهرست تقویم‌وار رخدادهای سالانه و هر ساله به نام یکی از دولتیان و درباریان امپراطوری آشور.
    ۶ـ گزارش نامه‌ها یا نوشته‌ها و نامه‌های اداری.
    ۷ـ فالنامه‌ها یا نوشته‌های طالع‌بینی (در متون طالع‌بینی سیاهه نام دشمنان آشور ثبت می‌شد. مهم‌ترین این متون متعلق به اسرحدون است و تاریخ آن به ۶۷۵ تا ۶۷۲ ق.م باز می‌گردد (عبدی؛۱۳۷۲)
    ۸ـ پیمان نامه‌ها یا سوگند نامه‌های حکومتی و به ویژه پیمان میان شاهکان مادی و اسرحدون به سال ۶۷۲ ق.م.
    ۹ـ گاهنامه ها، رویداد نامه ها، تاریخ نامه‌ها و یا متون وقایع نگاری آشوری و بابلی (ملکزاده؛ ۱۳۸۱)
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #26
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    کتیبه‏ ی سارگن دوم آشوری‏ در تنگی‏ ور
    اشاره

    آنچه می‏خوانید،ترجمه‏ی مقاله‏ای‏ است درباره‏ی کتیبه‏ ی‏ «تنگی‏ور»و همراه با توضیحاتی از مترجم درباره‏ی ویژگی‏های طبیعی‏ محلی که این کتیبه در آن جا قرار دارد. در نوشتار حاضر،همچنین به‏ موقعیت دقیق کتیبه و آثار دیگری پرداخته شده است که در اطراف کتیبه‏ قرار دارند. عکسی نیز از کتیبه و آثار اطراف آن ارائه شده است. گستره‏ی تقریبی ایالت «کارالا»ی مذکور در کتیبه نیز بررسی شده‏ است.
    این کتیبه‏ی قدیمی برای بررسی تاریخ ایران قبل از قدرت‏گیری‏ مادها،اهمیت بسیار دارد که متأسفانه در تحقیقات تاریخی مورد بی‏ توجهی قرار گرفته و نیز این اثر گرانبها به ناملایمات طبیعی محیط اطراف کتیبه سپرده شده است.خرابی دیواره‏ی راست طاقنمای محافظ کتیبه در سال‏های اخیر گسترش بیش‏تری یافته است.در حوادث اوایل‏ انقلاب نیز تیراندازی به متن کتیبه،قسمت‏هایی از آن‏را خراب کرده و به دلیل رسوبات آهکی فراوانی که روی این کتیبه را پوشانده است، خطوط کتیبه قابل مشاهده نیست.


    کتیبه‏ ی تنگی‏ور در پای کوه«شاهو» از کوه‏های معروف کردستان‏ و در ۳۵ کیلومتری غرب شهرستان «کامیاران»در دره‏ای تنگ میان‏ سه روستا قرار دارد: روستای «پالنگان» در شمال غربی کتیبه و درست‏ در طرف دیگر این دره،روستای«تنگی‏ور»در نزدیکی کتیبه و در قسمت جنوبی آن‏که کتیبه به نام این روستا معروف شده است،و روستای«یوزیدر»در قسمت جنوب شرقی کتیبه.این کتیبه بر سینه‏ی‏ راست دره‏ای حک شده که آب چشمه‏های نزدیک به خود و قسمتی از آب کوه شاهو را که از کنار روستای تنگی‏ور به این دره می‏ریزد،و همچنین آب روستای یوزیدر و دشت جنوبی را به روستای پالنگان و با فاصله‏ی کمی از آن جا به رود سیروان(گاورود)یا دیاله‏ی قدیم، می‏ریزد.
    این دره‏ی باریک،از کنار کتیبه شروع می‏شود و تا روستای پالنگان‏ تقریبا ۱۰ کیلومتر طول دارد.در واقع دژ طبیعی محکمی است که تنها از دو راه ورود،یکی در کنار کتیبه و یکی در جانب شمال غربی در روستای پالنگان،می‏توان به آن وارد شد.هنوز آثار سنگرهای دیده‏بانی‏ در جاهایی باقی مانده است که با وجود صعب العبوری،امکان نفوذی‏ به این دژ بوده‏اند.درون دره،چشمه‏های آب دائمی وجود دارند و با داشتن ذخیره‏ی غذایی،این دژ می‏توانست به مدت طولانی در برابر حمله‏ها مقاومت کند.ابتدای ورود شمال غربی،در سمت راست که‏ دارای شیب کمی در پائین دره است،به محله‏ی یهودی‏ها شهرت دارد. با توجه به این‏که ساکنان کنونی،درباره‏ی این یهودیان و زمان زندگی‏ آن‏ها اطلاعاتی ندارند،باید به دوره‏های قدیمی مربوط باشند.بالاتر،
    چشمه‏های دائمی و پرآب دره از کنار این محل شروع می‏شوند و به‏ طرف بالاتر ادامه می‏یابند.
    جریان آب از طرف جنوب شرقی،با پشت‏سر گذاشتن دشت‏ جنوب شرقی و چند تپه‏ی باستانی کوچک در طرف راست به ورودی دره، به این دره‏ی تنگ وارد می‏شود.این آب با فشار زیادی در بهار،به آب‏ چشمه‏های درونی دره می‏پیوندد و با حجم فراوان،از طرف شمال غربی‏ با پشت‏سر گذاشتن روستای پالنگان،رو در جانب دشتی دیگر با شیب‏ نسبتا زیاد،به سیروان می‏ریزد و مسیر پرپیچ‏وخم و طولانی خود را در دره‏های تنگ زاگرس به سوی بین النهرین در پیش می‏گیرد.
    می‏توان تصور کرد که این کتیبه در گذشته حد اقل در مسیر چهارراه‏ قرار گرفته بود:راهی که از جانب شرق و با گذشتن از دشتی‏ وسیع،پس از پشت‏سر گذاشتن کرمانشاه و کامیاران به این کتیبه و به‏ کنار رود سیروان می‏رسید و اکنون جاده‏ی اصلی ارتباطی کامیاران با این منطقه است.راهی دیگر که در واقع ادامه‏ی همین راه بود و با گذشتن از پلی که هنوز آثار یکی از پایه‏های آن در کنار سیروان معروف‏ به پل‏دختر(کلی کناچه)در فاصله‏ی چند صد متری پائین‏تر از پل‏ جاده‏ی کنونی قرار دارد،به دشت شمالی و از آن جا به مریوان می‏رفت. این پایه‏ی پل از سنگ و ساروج است و بنای محکم پل را نشان‏ می‏دهد.راه دیگر،راه شرقی است که در طول رودخانه‏ی سیروان به‏ سنندج می‏رفت و بالاخره راه غربی که راهی نسبتا صعب العبور بوده و با پشت‏سر نهادن کوه شاهو،به کوهپایه‏های جنوبی این کوه،به‏ منطقه‏ی پاوه و جوانرود منتهی می‏شد.این راه‏ها مناسب‏ترین مسیرهای‏ ارتباطی دژ با مناطق اطرافش بوده‏اند که وجود کتیبه می‏تواند نشاندهنده‏ی اهمیت این محل در گذشته باشد.
    شغل مردم این منطقه کشاورزی دیم و مخصوصا کشت گندم و جوست.در داخل دره و در کنار رود سیروان نیز باغداری محدودی‏ وجود دارد.اما وجود گورستان‏های گوناگون و نام مناطق اطراف این‏ دژ،حتی در دشت‏های مرتفع،نشاندهنده‏ی وجود مردمانی‏ یک‏جانشین و کشاورز در اطراف دیاله در گذشته است؛هرچند مردمان‏ امروزین اطراف دژ،زندگی نیمه کوچ‏نشینی دارند.


    مجسمه سارگن دوم پادشاه سلسله آشور باستان
    توصیف کتیبه


    کتیبه در ورودی جنوبی بر جانب راست دره و پس از پشت‏سر نهادن نزدیک به ۲۰۰۰ متر،در ارتفاع حدودا ۵۰ متری دیوار کنده شده‏ است.این حجاری که کتیبه درآن قرار گرفته،به صورت طاقی است‏ تا کتبیه را از ناملایمات طبیعی محافظت کند.کتیبه بر زمینه‏ی نقش‏ برجسته‏ای از سارگن نوشته شده است.این نقش،سارگن را نشان‏ می‏دهد که کلاهی مدور بر سر دارد.چهره‏ی او به‏صورت نیمرخ نشان‏ داده شده و دارای ریش بلند و مجعد و موهای پرپشت است که از پشت روی گردنش ریخته‏اند.جامه‏ای بلند به تن دارد و نیم تنه‏ای نیز روی آن پوشیده است.سارگن در دست راستش که آن‏را بلند کرده‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) است،ماکت معبدی را دارد که می‏تواند معبد یکی از خدایانی باشد که در کتیبه نام برده است؛این شاید خدای آشور باشد که توجه خدایان‏ به سارگن و کمک به او در پیروزی‏اش را نشان می‏دهد.همه‏ی سطح‏ حجاری را نوشته‏ی کتیبه پوشانده و حتی به دلیل کمبود جا،روی‏ کناره‏های طاقنما نیز نوشته شده است.
    این نوشته به خط میخی آشوری و شامل ۴۶ سطر است.در پای‏ کتیبه و در کنار سطح دره،جریان تند آب سطح دره را پس از گذشت‏ سالیان دراز پائین‏تر برده است.آثار دو هاون یکی کوچک‏تر و کم‏عمق‏تر و دیگری بزرگ‏تر و عمیق‏تر وجود دارد.با ادامه‏ی راه در جانب راست و با فاصله‏ی کمی از کتیبه،دیواره‏ی دره به ارتفاع حدودا ۵ و طول ۲۰ و عمق ۵ متر کنده شده که به احتمال زیاد به همان‏ دوران مربوط است.اکنون ساکنان این محل گله‏های خود را در ساعات‏ گرم تابستان به آن جا می‏برند.در دوران گذشته نیز می‏توانست چنین‏ کاربردی داشته یا پناهگاه مردم فراری از برابر مهاجمان باشد.اما روبه‏روی کتیبه در جانب دیگر دره شکافی وجود دارد که مردمان بومی‏ کنونی به آن«زینانه»به معنی زندان کوچک می‏گویند و نشانگر مورد استفاده‏ی این محل است.در نزدیکی ورودی شمال غربی سنگری‏ از سنگ درست در مقابل معبری سخت قرار دارد که احتمالا برای ورود به دژ از آن استفاده می‏کرده‏اند.
    تا آن‏حا که اطلاع داریم در فاصله‏ی سال‏های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ ش علی اکبر سرافراز[سرافراز بی‏تا:۳۶-۱۲]از طرف هیأت علمی‏ بررسی‏های آثار باستانی و با کمک نیروهای ارتش از این کتیبه‏ نسخه‏برداری کرد و عکس‏هایی نیز از آن برداشت که گزارش آن در مجله‏ی بررسی‏های تاریخی شماره‏ی پنجم منتشر شد.در ایران‏ کار چندانی روی نسخه‏ی سرافراز انجام نگرفته و دکتر ارفعی در موزه‏ی‏ تهران نسخه‏ای از کار سرافراز را به دانشمندان آلمانی تحویل داده‏ است که هنوز چیزی دراین‏باره منتشر نکرده‏اند.ظاهرا تنها فریم این
    کتیبه را خوانده است.او در مقدمه‏ی مقاله‏ی خود در مجله‏ی‏ ẓOrientalẒ در سال ۱۹۹۹،کار سرافراز را توضیح داده و به‏ دشواری‏های خواندن آن اشاره کرده است.
    دکتر ولات،ترجمه‏ی کتیبه را از روی ۲۲ اسلاید که در ۱۹۷۱ م‏ از این کتیبه برداشته بود،انجام داده که به دلیل واضح نبودن قسمت‏هایی‏ از عکس‏ها،خواندن همه‏ی کتیبه برای او مقدور نبوده است.به خاطر گزند طبیعت و این واقعیت که برخی بخش‏ها به وسیله‏ی مواد تصویری، از دیگر قسمت‏ها بهتر ارائه شده‏اند،برخی قسمت‏های متن خوانده‏ نمی‏شود و خواندن قسمت‏های دیگر نیز قطعی نیست.اما بخش‏ زیادی از کتیبه با اطمینان،قابل خواندن است و مربوط به شاه آشوری، سارگن دوم(۷۰۵-۷۲۲ ق.م)است.فریم،بخش‏هایی را که خوانده‏ است،به پنج بخش زیر تقسیم می‏کند:
    ۱٫نیایش خداوندان گوناگون(خطوط ۱۰-۱)
    ۲٫نام و عنوان سارگن دوم(خطوط ۱۱ و ۱۲)
    ۳٫کارهای بزرگ سارگن در دوران پادشاهی‏اش(خطوط ۳۶-۱۳)
    ۴٫شرح لشکرکشی به سرزمین کارالا(خطوط ۴۴-۳۷)
    ۵٫ایجاد کتیبه و شاید تقدیس و نفرین(خطوط ۴۶ و ۴۵)
    ترجمه‏ی کتیبه


    قسمت‏های نقطه‏چین که در ترجمه‏ی کتیبه آورده شده‏اند،کلماتی‏ هستند که فریم نخوانده است و در برخی موارد،کلمه یا کلماتی میان‏ کروشه قرار گرفته‏اند که ما برای تکمیل شدن جمله آورده‏ایم:
    •۱٫خدای آشور شاه همه…خدایان و همه…خدایان.
    •۲٫خط دوم خوانده نشده است.
    •۳٫خدای مردوک بزرگ‏تر از همه،او که همه‏ی مردمان را با غذاها آفرید…
    •۴٫خدای نبوکه جانشینی را به وجود آورد[احتمالا به جانشینی‏ خود به عنون نماینده‏ی خدا روی زمین اشاره دارد].
    •۵٫خدای سین،مسلط بر آسمان و جهان مردگان…
    •۶٫خدای شمش،صاحب عدالت بر آسمان و جهان مردگان…
    •۷٫خدای ایشتار،او که انسان را آفرید و برای جنگ مهیا کرد…
    •۸٫خدایان هفت‏گانه که رهبری می‏کنند و خواست شاه را در جبهه‏ی جنگ برآورده می‏سازند و پیروزی را برایش فراهم می‏آورند.
    •۹٫خدایان بزرگ،گردانندگان هستی و جهان مردگان،کسانی‏ که حمله می‏کنند و جنگ‏ها و نزاع‏ها را معنی می‏بخشند.
    •۱۰٫خدایانی که می‏گردند و پادشاه را برمی‏گزینند؛کسی که‏ فرماندهی را به عنوان فرمانروای مقدس بر عهده دارد.آن‏ها قلمرو را وسعت می‏دهند و آن پادشاه را از قانونگذاران دیگر برتر می‏کنند.
    •۱۱٫سارگن(دوم)،شاه بزرگ،شاه توانا،شاه جهان،شاه‏ آشور،نایب السلطنه‏ی بابل،شاه سرزمین سومر و اکد و دوستدار خدایان بزرگ.
    •۱۲٫قهرمان بزرگ…مرد،فرمانروای دیندار،انسانی حیرت‏آور و شبان‏[خدا].
    •۱۳٫خدای آشور،نبو و مردوک،خدایان کمک‏کننده‏ی من، پادشاهی را به من بخشیدند و مرا بی‏همانند و مشهور و با عظمت کردند.
    •۱۴٫من همواره به عنوان غنی‏کننده‏ی«سیپار»،«نیپو ر»و بابل‏ عمل کرده‏ام و آسیب‏های غیرقانونی را که توسط مردمانی والاشأن تحمل‏ شده بود که تعداد زیادی از آنان چنین بودند،جبران کردم.
    •۱۵٫من معافیت از مالیات را که برای«بالتیل»و«آشور»برداشت ه‏ شده بود،از نو برقرار کردم.با ملاحظه‏ی شهر«حران»[بر]دروازه‏ی‏ مردم‏[آن شهر]،نشان«کیدینو»(اشاره به موقعیت ممتازشان دارد)را نصب کردم.
    •۱۶٫من ارتش«هومبانیگاش»(هومبان-نیگاش)عیلامی را پراکنده ساختم.من سرزمین کارالا را ویران کردم؛سرزمین«شوردا»، شهر«کیشه‏سیم»،شهر«هرهر»[خارخار]سرزمین«مادها»و سرزمین‏ «الی‏پی»را.
    •۱۷٫من سرزمین«اورارتو»را ویران کردم.شهر«موسسیر»و سرزمین«ماننا»را تاراج کردم و سرزمین«اندیا»و سرزمین«زیبیریم»را شکست دادم.
    •۱۸٫من فرمانروایان سرزمین«حمات»،شهر«کارخمیش» ، شهر«کوم‏موهی»و سرزمین«کاممانو»را شکست دادم و بر سرزمین‏ «هایشن»،صاحب منصبانی نشاندم.
    •۱۹٫من شهر«اشدود»را غارت کردم.لامانی،شاه آن جا از سلاح‏های من ترسید…به ناحیه‏ای از سرزمین«ملوحا»فرار کرد.در آن جا کاملا مخفیانه شبیه یک دزد زندگی می‏کرد.
    •۲۰٫شپاتکو(شبیتکو)،پادشاه سرزمین ملوحا،قدرت خدایان‏ آشور،نبو و مردوک را که من به همه‏ی سرزمین‏ها نشان دادم،احساس‏ کرد و…
    •۲۱٫اولامانی در یوغ‏ها و دستبندهای آهنین،در بند،به زندان‏ من آورد.
    •۲۲٫من همه‏ی سرزمین‏های«تابالو»،«کاسک �»و«هیلاکو»را از جمعیت خالی کردم و آن‏ها را با اموال و دارایی به نزد میداس،شاه‏ سرزمین«موسکو»تبعید کردم و قلمروی او را کاهش دادم.
    •۲۳٫در شهر«راپیهو»پیش قراول ارتش مصر را شکست دادم و پادشاه شهر«هازوتو»،کازه که بندگی مرا نمی‏پذیرفت،به عنوان‏ غنیمت به حساب آوردم.
    •۲۴٫من هفت پادشاه سرزمین«انا»،یک منطقه از سرزمین‏ «لدنانا»که خانه‏هایش در فاصله…(در میان)دریای غرب واقع شده‏ بود،مطیع کردم.
    •۲۵٫من با دستان توانایم،اپل-ایدین(مردوک بالادان)،شاه‏ سرزمین«کلده»را که بر ساحل دریا اقامت داشت و پادشاهی‏اش را برای مقابله با خدایان نیک،بر بابل می‏گسترانید،شکست دادم.
    •۲۶٫همه‏ی سرزمین«بیت‏ایایکن»…ثابت کردم…
    •۲۷٫اهون داری شاه«دیلمون»که در فاصله‏ی…چند کیلومتری‏ در میان…دریا،مانند یک ماهی جا گرفته بود،توانایی شاهانه‏ی مرا شنید و هدایای بزرگش را برای من آورد.
    •۲۸٫به وسیله‏ی خدایان بزرگم که جنگ‏افزارهای مرا قدرت‏ بخشیدند،با قدرت و قوت شدم و همه‏ی دشمنانم را از بین بردم.
    •۲۹٫از سرزمین لدنانا که در میان دریای مغرب(مدیترانه)،به‏ دوری مرز مصر و سرزمین موسکو،سرزمین وسیع«آمورو»،تمام‏ سرزمین‏های…
    •۳۰٫همه‏ی سرزمین«گوتیوم»سرزمین مادهای دور(در کنار کوه بیکنی)،سرزمین الی‏پی و سرزمین«راشی»(در مرز عیلام).
    •۳۱٫آن‏هایی که در کنار رود دجله زندگی می‏کنند،قبایل«اوتو»، «روبو»،«ختکو»،«لابدودو»،« کمرانو»،«اوبولو»،«رووا»و «لیتااو»…
    •۳۲٫آن‏هایی که در کنار رود فرات و دریای«اوکنو»زندگی‏ می‏کنند.قبایل«گامبلو»،«هی ندارو»،«پوکودو»،«سونی‏ها �،مردم‏ استپ سرزمین«لادبورو»،به تعداد زیادی که آن جا هستند.
    •۳۳٫از شهر«سامونا»به فاصله‏ی شهرهای«بوب»و«تل‏هومبان» که در مرز عیلام هستند…
    •۳۴٫سرزمین«کاردونیاش»از ابتدا تا انتها و سرزمین«بیت‏ آموکان»،«بیت‏ایاکین»که در ساحل دریا،به فاصله‏ی قلمروی‏ «دیلمون»،واقع شده است…
    •۳۶٫من همه‏ی آن‏ها را مطیع کردم و دست‏نشاندگانم را به عنوان‏ دولتمردان حاکم بر آن‏ها گماشتم و قدرت شاهانه‏ام را بر آن‏ها تحمیل‏ کردم…
    •۳۷٫در آن زمان مردم سرزمین کارالا…که…نمی‏خواستند از هیچ فرمانروایی تبعیت کنند…
    •۳۸٫به کوه‏های پرشیب پشت‏گرم بودند و دست‏نشانده‏ی مرا [بیرون کردند].حکمران همه‏ی سرزمین…
    •۳۹….آن‏ها برپا و آماده شدند،برای جنگ…تعداد زیادی از مردمشان برافروخته شدند…
    •۴۰ اسبان،قاطران…حاضرشان را…برگرداندم و…
    •۴۱٫آن‏ها راه‏ها را در سرزمینشان ویران و[معبدها]را مسدود کردند.
    •۴۲٫سربازان اندک من،به معبدهای دور از دسترس،شبیه‏ عقاب‏ها[نفوذ کردند].
    •۴۳….آن‏ها…سربازانشان به کوه‏ها فرار کردند…
    •۴۴٫باقی مانده‏ی آن‏ها[اسیر شدند]و به عنوان غرامت به حساب‏ آمدند.
    •۴۵٫من لوحه‏ی یادبودی ساختم و روی آن پندارهای خدایان‏ بزرگ را حک کردم.هدف‏های شاهانه‏ام را با فروتنی،برای پادشاهی‏ آسمانی بزرگشان،در مقابل آن‏ها نهادم.
    •۴۶٫من همه‏ی پیروزی‏های خدای آشور،پدر خدایان،بزرگ… را توضیح دادم…
    لشکرکشی سارگن به کارالا


    حادثه‏ای که دلیلی برای آفرینش حجاری تنگی‏ور و کتیبه‏ی آن‏ بود،تهاجم هدایت شده‏ی آشوری‏ها در مقابل کارالا(خطوط ۳۷ تا ۴۴)بود؛سرزمینی که در کوه‏های زاگرس و در جهت شرق آشور قرار داشت.ال.د.لیوان،در بررسی جغرافیای منطقه‏ی زاگرس در دوره‏ی‏ جدید امپراتوری آشور،محل کارالا در«منطقه‏ای از دریاچه‏ی زریبار» (زریوار)مریوان حدس زده بود.به نظر می‏رسد که حجاری تنگی‏ور این حدس را تقویت کند.زیرا شرح یک حمله را علیه کارالا به یادگار گذاشته و در ۷۵ کیلومتری جنوب شرقی دریاچه زریبار واقع شده‏ است.
    طبق سالنامه‏های سارگن،آشورلی از کارالا و ایتی از«آلابریا»، سران شورش ضدخداوندگاری آشور بودند.به همین دلیل،در ششمین سال سلطنت(۷۱۶ق.م)،سارگن به کوه‏ها حمله برد و یاغیان را شکست داد.اولوسونو بخشیده شده و اجازه یافت تا همچنان‏ حاکم ماننا بماند.اما ایتی و خانواده‏اش تبعید شدند.قسمتی از سالنامه‏ها که در آن‏ها سرنوشت آشورلی ارائه شده،آسیب دیده است. اما طبق اظهارات استلی از سارگن،در نجف‏آباد در دره‏ی اسدآباد، حدود ۱۵ کیلومتری شمال غربی دره‏ی کنگاور(خطوط ۳۱ و ۳۲)، آشورلی کشته شد:«من آشورلی از شهر کارالا را که یک بدکار بود، اسیر کردم.در میان تهاجم،من او را با سربازانش در یوغ‏های آهنین‏ آوردم.من پوست او را کندم و به شهر آشور بردم و شهر کارالا را با ناحیه‏ی اطرافش به ایالت لولوم افزودم.»
    بااین‏حال،کارهای سارگن در سال ۷۱۶ ق.م به مقابله‏ی آشور در کارالا را پایان نداد.مردم کارالا بعدها صاحب‏منصبانی را که سارگن‏ بر آن‏ها گمارده بود،بیرون کردند و برادر آشورلی،امی‏تاشی،را حاکم‏ خود کردند.درنتیجه،در همین سال سلطنت،سارگن علیه کارالا، سرزمین الی‏پی و سرزمین مادها به حرکت درآمد که در واقع،ادامه‏ی‏ هشتمین لشکرکشی او بود.
    سارگن در کوه«انا»با پیروزی بزرگی بر نیروی کارالا غلبه کرد.
    امی‏تاشی گریخت و شاید به سرزمین«شوردار»رفت.متن کتیبه‏ی‏ تنگی‏ور مشخص می‏کند که تهاجم موردنظر به کارالا شدت زیادی‏ نداشته است و آشکارا با لشکرکشی ۷۱۶ ق.م و لشکرکشی ۷۱۳ ق. م مطابقت نمی‏کند.درهرصورت،ما می‏دانیم که این کتیبه دیرتر از دوره‏ی هم‏زمان با این دو حادثه ساخته شده است.خطوط ۲۵ تا ۲۷ کتیبه،شکست مردوک بالادان(مردوک-اپل-ایدین)شاه بابل را ثبت
    کرده‏اند.سارگن عملیات جنگی را علیه مردوک بالادان در ۷۰۹ و ۷۱۰ ق.م عملی کرد.بعد از فرار مردوک بالادان،پایتختش تسلیم شد. سارگن بر تخت پادشاهی بابل تکیه زد و دست خدای مردوک را در جشن‏ سال نو در سال ۷۰۹ ق.م در بابل لمس کرد.سپس به راه افتاد تا پایتخت‏ قبیله‏ای مردوک بالادان را در«دوریاکین»،در منتهی الیه جنوب بابل، فتح کند.مردوک بالادان هرچند محاصره شد،اما فرار کرد و تا دوره‏ی‏ سناخریب،جانشین سارگن،از او خبری نداریم.
    فریم براساس اظهارات بالا معتقد است که کتیبه‏ی تنگی‏ور باید یادگار یک تهاجم بعد از ۷۰۹ ق.م باشد و معتقد است که این کتیبه‏ به وجود آمده است تا تهاجم آشور را در ۷۰۶ ق.م و یا در سال ۷۰۵ ق. م،آخرین سال سلطنت سارگن،جاودانه کند.اما با توجه به این‏که در کتیبه به«لشکرکشی ۷۰۶ ق.م سارگن به الی‏پی‏[ریاکانوف،۱۳۷۲: ۲۰۷]اشاره‏ای نشده است،بنابراین کتیبه باید به یک لشکرکشی مستقل‏ علیه کارالا در قبل از ۷۰۶ ق.م مربوط باشد و چون سارگن خود را نایب السلطنه‏ی بابل نیز خوانده است،باید بعد از ۷۰۹ ق.م،یعنی‏ سال‏های ۷۰۸ یا۷۰۷ ق.م صورت گرفته باشد.
    متن کتیبه روشن می‏کند که مردم کارالا،از قوانین خارجی تبعیت‏ نمی‏کردند و علیه مأمورانی که سارگن بر آن‏ها گمارده بود،شورش‏ می‏کردند.آنان باوجود سرکوب‏های شدید،با تکیه بر موقعیت کوهستانی‏ که داشتند،باز هم سعی در بیرون رفتن از زیر سلطه‏ی آشور را داشتند. چنان‏که کتیبه روشن می‏سازد،مردم کارالا اتحاد زیادی داشتند و از رهبران‏ خود به خوبی پیروی می‏کردند.در جنگ آخر،نیروی طغیان کارالا فروننشست،بلکه موقتا در مخفیگاه‏های دوردست پنهان شد.
    حدود ایالت کارالا


    با توجه دقیق به اشاراتی که منابع آشوری به ایالت‏ها و سرزمین‏های‏ غربی ایران کرده‏اند،حدود ایالت کارالا را می‏توان حدس زد.در جنوبی‏ترین قسمت غرب ایران،عیلام واقع بود که تا جنوب کرمانشاه‏ ادامه داشت و لرستان و کوه‏های بختیاری را نیز شامل می‏شد.هم‏مرز با لرستان،ایالت«دیااکو»قرار داشت که از ۷۱۵ ق.م به‏صورت ایالتی‏ آشوری درآمده بود و با نام«مادای»شناخته می‏شد.الی‏پی نیز در جنوب‏ کرمانشاه با عیلام همسایه بود و بالاتر از آن در کرمانشاه ایالت«خارخار» قرار داشت.قبایل ماد از همدان به‏طرف شمال و مشرق تا کوه بیکنی و قزل‏اوزن و اطراف آن پراکنده شده بودند.
    ماننا با اتحاد با آشور،توانسته بود آذربایجان شرقی و قسمتی از آذربایجان غربی و شمال کردستان امروزی تا اطراف دیواندره را به دست‏ آورد.قسمت‏های شرقی دریاچه‏ی ارومیه در دست اقوام«گوتیوم»بود که جزو اتحادیه‏ی ماننا بودند.بنابراین دو ایالت کارالاو آلابریا که مدام‏ علیه سلطه‏ی آشوریان قیام می‏کردند،باید در فاصله‏ی ایالت خارخار تا جنوب ماننا بوده باشند که با ایالت‏های آشوری دامنه‏های غربی زاگرس‏ همسایه بودند.کارالا را اگر براساس محل کتیبه‏ی تنگی‏ور،مثلث‏ شهرهای امروزین مریوان،سنندج،کامیاران فرض کنیم،آلابریا باید بالاتر از آن و همسایه‏ی غربی ماننا بوده باشد و به اعتقاد ما،دژ طبیعی‏ تنگی‏ور که درباره‏ی آن سخن رفت،محل نهایی شکست حاکم کارالا در ۷۰۸ یا ۷۰۷ ق.م بوده است.
    کتیبه‏ی مذکور در این دژ،با یادآوری پشتوانه‏ی دینی لشکرکشی‏های‏ آشوریان و یاد خدایان آغاز می‏شود.سپس شرح لشکرکشی‏ها را با عیلام‏ و سرکوب هومبان‏نیگاش آغاز می‏کند(۷۲۰ ق.م)[مجیدزاده،۱۳۷۰: ۳۰].سرزمین‏هایی که به همراه سرکوب هومبان‏نیگاش نام می‏برد،به‏ احتمال زیاد هم‏دست او بوده‏اند.کارالا،«شوردا»،« کیشه‏سو»و خارخار و الی‏پی ایالت‏های واقع در کردستان و کرمانشاه امروزی بوده‏اند و سرزمین مادها نیز در اطراف همدان بوده است.سپس به شمال غربی‏ ایران یعنی ماننا،«اندیه»و«زیبیریم»اش اره می‏کند و بعد از آن به غرب‏ امپراتوری آشور،یعنی سوریه تا مصر می‏پردازد.بعد به کلده در جنوب‏ آشور و سرکوب مردوک بالادان،متحد هومبان‏نیگاش ایلای می‏پردازد (۷۱۰ ق.م)و باز هم به سرزمین‏های غربی ایرانی یعنی«گوتیوم»،الی‏پی‏ و«راشی»-در مرز عیلام-و همچنین به مادهای دوردست در کنار دماوند اشاره می‏کند.با ذکر سرکوبی قبایل اطراف دجله و فرات،باز هم به‏ غرب ایران یعنی سرزمین«تل‏هومبان»،در مرز عیلام و سرزمین‏ کاردونیاش و بار دیگر به سرکوبی شورش‏های کلده اشاره می‏کند.از خط ۳۷ تا پایان کتیبه به‏صورت اختصاصی به سرکوب شورش گسترده‏ی‏ کارالا در ۷۰۸ یا ۷۰۷ ق.م می‏پردازد.
    مناطق غرب ایران که در سه نوبت در کتیبه از آن‏ها نام برده شده‏ است،دارای قدرت سیاسی جدا از هم و نیز با تکیه بر یافته‏های‏ باستان‏شناسی،دارای تفاوت‏های فرهنگی بوده‏اند.از آن جا که این کتیبه‏ مادها را از مردمان دیگر غرب ایران جدا می‏کند،می‏توان نتیجه گرفت که‏ مادها در اواخر قرن هفتم ق.م،در این مناطق غربی نفوذ سیاسی و فرهنگی یافتند و با تشکیل پادشاهی گسترده‏تری ماد و سپس«هخامنشی»، این فرهنگ‏های گوناگون تا حدی به‏هم نزدیک شدند.برای روشن شدن‏ جزئیات این مسائل،انجام فعالیت‏های گسترده‏ی باستان‏شناسی در مناطق گوناگون غرب ایران،بسیار ضروری است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/